گنجور

 
جامی

جز آنکه مهر تو را جا به جان خود کردیم

تو خود بگوی به جای تو ما چه بد کردیم

مرم ز چشم رمد دیده کو خیال رخت

که ما ز خاک درت رفع آن رمد کردیم

چو دیده را پی فراشی حریم درت

نماند آب به خون دلش مدد کردیم

حدود منزل دل عشق و شوق و صدق و وفاست

پی نزول تو وقفش به چار حد کردیم

بلند گشت سخن چون به قامت تو رسید

چو ذکر قامت خوبان سروقد کردیم

زدیم بر محک امتحان هر آن نقدی

که بی عیار قبول تو بود رد کردیم

به کنج صومعه جامی دم از خرد می زد

به یک دو جام میش فارغ از خرد کردیم