نه یاریی دهدم بخت تا رخت بینم
نه طاقتی که دمی در فراق بنشینم
نه صبر آنکه برآرم دمی نفس بی تو
نه آنکه غیر تو خواهم کسی که بگزینم
دلم ببردی و آنگاه قصد جان کردی
مکن مکن که منت دوستدار دیرینم
من از تو دست ندارم به تیغ بیزاری
اگر جفا به سر آید هزار چندینم
تویی چو سرو روان پیش ما دمی از لطف
بیا که درد از آن قامت تو برچینم
نسوخت بر من بیچاره هیچکس را دل
به غیر شمع که می سوزد او به بالینم
به غمزه ی چو سنانم مریز خون به ستم
مزن به تیر جفا ز ابروان پرچینم
اگر تو رخ به رخم می نهی به اسب مراد
وگر نه عرصه وصلت بگو برچینم
نمی رود بجز از کوی تو دلم جایی
که کرده ای دل مسکین ز زلف پرچینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: اشعار بیانگر احساسات عمیق و دردناک عاشق است. شاعر از عدم توانایی برای تحمل فاصله و جدایی معشوق صحبت میکند و میگوید که هیچ چیز جز عشق او برایش معنا ندارد. او با اشاره به کمرنگ شدن امید و چالشهای عشق، از دلتنگی و جفاهایی که از سوی معشوق بر او میرسد، شکایت میکند. شاعر در نهایت خواستار نزدیکی و محبت معشوق است و ابراز میکند که نبودن او درد بزرگی برایش به همراه دارد. در کل، شعر بیانگر یأس و امیدهای عاشقانه است که در دلهای عاشقان وجود دارد.
هوش مصنوعی: نه کمکی از بخت به من رسیده که بتوانم چهرهات را ببینم و نه تحملی دارم که حتی برای لحظهای در جدایی تو بمانم.
هوش مصنوعی: من نه آنقدر صبر دارم که لحظهای بدون تو نفس بکشم، و نه اینقدر بینیازم که بخواهم کسی غیر از تو را انتخاب کنم.
هوش مصنوعی: دل مرا ربودی و سپس تصمیم به جانم گرفتی. این کار را نکن و نکن، زیرا من منتظر محبت و دوستی دیرینهات هستم.
هوش مصنوعی: من از تو جدا نمیشوم حتی اگر با ظلم و ناراحتی روبرو شوم، زیرا احساسات من نسبت به تو بسیار عمیق و قوی است.
هوش مصنوعی: تو همچون سروی زیبا و با طراوتی که در برابر ما ایستادهای، بیا کمی از لطفت را به ما عطا کن تا من بتوانم درد و رنجی که از قامت بلند و زیبایت به من میرسد را برطرف کنم.
هوش مصنوعی: کسی جز شمعی که در کنارم میسوزد، دل من را نمیسوزاند. من بیچاره هیچکس را ندارم که برایش ناراحت شوم.
هوش مصنوعی: به خاطر ناز و عشوهات، دل مرا زخم مکن و با تیرِ بیرحمیات به من آسیب نرسان. من حتی به خاطر زیباییهای چشمانت نمیخواهم خونی از دل بریزم.
هوش مصنوعی: اگر تو با شادی و محبت به من توجه کنی، به آرزوی دل میرسم، وگرنه به تو میگویم این مسیر عشق را کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: دلم هیچ جا جز کویت نمیرود، همانجایی که با زلفهای پرچینت دل بیچارهام را به اسارت گرفتهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهر کژم که نهی نقش خویش می بینم
نه آن حریفم لیکن که مهره برچینم
گرفت دستخوشم، عشوه وصال تو لیک
بدست نامد خوش خوش ز پای ننشینم
بر آن دلم که نبینم بچشم روی صلاح
[...]
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟
به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟
اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن
[...]
سگی شکایت ایام با کسی میکرد
نبینیام که چه برگشته حال و مسکینم
نه آشیانه چو مرغان نه غله چون موران
قناعتم صفت و بردباری آیینم
هزار سنگ پریشان به یک نگه بخورم
[...]
چنین که غمزه خوبان نشست در کینم
مدان که یک نفس ایمن ز فتنه بنشینم
حلال باد چو می خون من بر آن ساقی
که غرقه کرد به یک جرعه تقوی و دینم
چنان اسیر بتم کم ز قبله نیست خبر
[...]
به دیده ای که ز راه تو خار و خس چینم
دریغم آید اگر در گل و سمن بینم
اگر چه دنیی و عقبی کنند بر من عرض
من آستان تو بر هر دو کون بگزینم
من و دعای تو همواره این بود کارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.