گنجور

 
اثیر اخسیکتی

می‌روم از غم عشق تو چنان بی‌خبرم

که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم

همچو روی تو همه کار من آراسته بود

وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم

تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد

هیچ شک نیست کزین واقعه من جان نبرم

این منم کز بر تو دور شدم، شرمم باد

چه کنم، عاجز فرمان قضا و قدرم

بخت، خوش داشت به هر روز، وصال غم تو

تا ز شبهای فراق تو چه آید به سرم

 
 
 
فرخی سیستانی

ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم

خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم

تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد

از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم

دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست

[...]

سوزنی سمرقندی

من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم

که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم

بزبان با سخن او سخن مه نبرم

بر لب او که همی گوید شهد و شکرم

تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم

همه بر شارع اقبال بود رهگذرم

مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد

کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم

چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای

[...]

نجم‌الدین رازی

عمری است که در راه تو پای است سرم

خاک قدمت بدیدگان میسپرم

زان روی کنون آینه روی توم

از دیده تو بروی تو مینگرم

مجد همگر

فرخ آن روز که روشن به تو بد چشم سرم

خرم آن شب که به نزدیک تو بودی گذرم

گل عیشم چو بپژمرد در ایام فراق

بودی از عکس رخت لاله ستان بوم و برم

سر و بختم چو بیفتاد در این ماتم زار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه