گنجور

 
جامی

چو نتوانم که با آن مه نشینم

به چشم حسرتش از دور بینم

گهی کز خاک کویش دور مانم

مبادا جای جز زیر زمینم

نگین دولتم لعل لب توست

خیال خط بر آن نقش نگینم

ز دل در دیده منزل کن که نبود

تو را تاب درون آتشینم

کنم همچون مژه بر چشم خود جای

خس و خاری که از کوی تو چینم

به آسایش غنودن چون توانم

بلایی همچو هجران در کمینم

مگو جامی برو زین در نه آخر

سگانت را غلام کمترینم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
باباطاهر

سر کوه بلند چندان نشینم

که لاله سر بر آره مو بچینم

الاله بیوفا بی بیوفا بی

نگار بیوفا چون مو گزینم

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
مولانا

من از عالم تو را تنها گزینم

روا داری که من غمگین نشینم؟!

دل من چون قلم اندر کف توست

ز توست ار شادمان و گر حزینم

به جز آنچه تو خواهی من چه باشم؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه