شدم دیوانه وان طفل پری پیکر نزد سنگم
کنون زین غصه چون دیوانگان با خویش در جنگم
رو ای شادی خدا را جانب ارباب عشرت شو
که نبود جای جز غم های او را در دل تنگم
نخواهم جز قیامت خاستن چون کوهکن زینسان
که از دست دل سخت تو آمد پای در سنگم
دورنگی می کند رخسار زرد و اشک سرخ من
ولی من هم چنان در دعوی عشق تو یکرنگم
چو چنگ از هر رگم صد نغمه عشرت فزا خیزد
اگر بخت افکند سررشته وصل تو در چنگم
کشیدم همچو عود از چنگ غم صد گوشمال اما
شد از هر گوشمالی تیزتر سوی تو آهنگم
مده پند من ای زاهد که جامی نیکنامی جو
که من بدنام عشقم آید از نام نکو ننگم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دیوانگی و غم ناشی از عشق سخن میگوید. او به کودکی پریپیکر اشاره میکند که موجب درد و رنجش شده و با خود در جنگ است. او از شادی و لذتهای دنیا میخواهد که دور شود چون دلش پر از غم است. عاشق نمیخواهد جز روز قیامت که از دلش رنج میآید، چیزی دیگر بخواهد. شاعر نشان میدهد که در عین رنگپریده و اشکهایش، همچنان در عشق یکرنگ است و از وجود غم و دوباره زنده شدنش خوشحال است. او به زاهدان نصیحت میکند که به او پند ندهند زیرا عشقش او را بدنام کرده و او از این بدنامی نیز رنج نمیبرد.
هوش مصنوعی: من دیوانه شدم و آن کودک خوشچهره نزد من است، اکنون به خاطر این غم مثل دیوانگان با خودم در جنگم.
هوش مصنوعی: ای شادی، به خدا قسم به سوی خوشی و لذت برو، زیرا در دل محدود من جایی برای غمهای او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نمیخواهم جز روز قیامت بلند شدن را، مانند کوهکنی که از دل سخت تو برمیخیزد و پایش به سنگ میخورد.
هوش مصنوعی: رنگ چهرهام زرد و اشکهایم سرخ است، اما من همچنان در ادعای عشقام به تو صادق و یکرنگ هستم.
هوش مصنوعی: اگرچه من در هر رگی مانند چنگ و نغمههای شاد زندگی میکنم، اما تنها در صورتی میتوانم به شادی واقعی برسم که شانس اجازه دهد که رابطهام با تو برقرار شود و این اتصال در دستان من باشد.
هوش مصنوعی: من مانند عود از غم و اندوه به شدت رنج بردم، اما هر بار که با درد و سختی مواجه شدم، عشق و محبتم به تو توانست شدت بیشتری پیدا کند و شوق من به سمت تو بیشتر شود.
هوش مصنوعی: ای زاهد، نصیحتهای من را قبول نکن. به دنبال جامی با نام نیک باش، زیرا من به عشق بدنامم و از نام خوب خجالت میکشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چونی هر چند از درد جدایی ناتوان رنگم
شود از ناله هر دم تیز تر سوی تو آهنگم
دلم را از جمالت پرده ی هستی بود مانع
ز محرومی کنون با هستی خود بر سر جنگم
چو می گویم غم خود با کسی بی غنچه ی لعلت
[...]
نخست از پهلوی خود دید آفت ها دل تنگم
شکست از موج خارا خورد این آیینه در سنگم
بیاد چشم مستی دارد از بس عشق دلتنگم
بریزد خون صهبا از شکست شیشهٔ رنگم
مرا باید کشید آزار هر کس را رسد دردی
[...]
به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم
مشو غایب که چون آیینه از رخ میپرد رنگم
شدم پیر و نیام محرم نوای نالهٔ دردی
محبت کاش بنوازد طفیل پیکر چنگم
به رنگ سایه از خود غافلم لیک اینقدر دانم
[...]
ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم
بسختی متصل با روزگار و بخت در جنگم
دو رنگی چون پسند آید بچشم مردم دنیا
بغیر از خون دل خوردن چه سازم من که یکرنگم
خوشم با این تهی دستی بلندی جویم از پستی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.