چونی هر چند از درد جدایی ناتوان رنگم
شود از ناله هر دم تیز تر سوی تو آهنگم
دلم را از جمالت پرده ی هستی بود مانع
ز محرومی کنون با هستی خود بر سر جنگم
چو می گویم غم خود با کسی بی غنچه ی لعلت
نفس با گریه می آید برون از سینه ی تنگم
خوشم با سوز و درد و ناله ی خود، کاین سرود غم
فراغت می دهد از صوت عود و نغمه ی چنگم
دمد شاخ گل و از غنچه اش بوی وفا آید
ز شوق عارضت هر جا که افتد اشک گلرنگم
بصد منزل مرا می افگند دور از مه رویت
فلک چون می کشد سر رشته ی وصل تو در چنگم
فغانی چون کنم باور که حالم از کسی پرسد
جفا جویی که سال و مه نپرسد نام از ننگم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج جدایی شاعر از معشوقش است. شاعر از احساسی عمیق از تنهایی و اندوه سخن میگوید و میگوید که نالههایش او را به سوی معشوقش میکشاند. همچنین به موانع موجود بر سر راه رسیدن به معشوق اشاره میکند و احساس میکند که زندگیاش تحت تأثیر دوری او قرار دارد. شاعر از غم و اندوه خود به دوستانش میگوید، اما این غم همچنان به شدت او را آزار میدهد. او همچنین به زیبایی معشوقش و تأثیر آن بر دلش اشاره میکند و از سرنوشتش شکایت دارد که او را دور از محبوبش نگه داشته است. نهایتاً، شاعر به احساس شرم و ننگی که بر اثر جداییاش بر او چیره شده است، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هر چند که جدایی و درد آن باعث شده رنگ و رویم بپره و ضعیف شوم، اما هر لحظه بیشتر از قبل به سوی تو میزنم. صدای نالههایم هم تندتر و رساتر میشود.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی تو تحت تأثیر وجود این دنیا قرار گرفته و مانع از رسیدن به راحتی و آرامش شده. حالا با خودم درگیر هستم و با همه چیز این دنیا در حال جنگم.
هوش مصنوعی: وقتی درد و غم خود را با کسی در میان میگذارم، به خاطر یاد تو، اشکهایم از دل تنگم بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: من از احساس درد و نالههای خود لذت میبرم، زیرا این غم و اندوهی که دارم به من آرامش میدهد و شعری سرشار از اندوه میسازد که از صداي عود و نغمهٔ چنگ بهتر است.
هوش مصنوعی: وقتی که شاخ و برگ گل میرویند و از غنچهاش بوی وفا به مشام میرسد، هر بار که از شوق تو اشک میریزم، این اشک مانند گل رنگی میشود.
هوش مصنوعی: با فاصله های زیاد و در راه های طولانی، دور از چهره ی زیبایت، سرنوشت مرا به پیش میبرد؛ همانطور که در دستانم رشتهی ارتباط با تو را میچرخاند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم فغان کنم، وقتی که کسی حال مرا نمیپرسد و در عوض به جفا و بیرحمی مشغول است، بیآنکه سال و ماهی از من بپرسد تا نام ننگینم را بشنود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شدم دیوانه وان طفل پری پیکر نزد سنگم
کنون زین غصه چون دیوانگان با خویش در جنگم
رو ای شادی خدا را جانب ارباب عشرت شو
که نبود جای جز غم های او را در دل تنگم
نخواهم جز قیامت خاستن چون کوهکن زینسان
[...]
نخست از پهلوی خود دید آفت ها دل تنگم
شکست از موج خارا خورد این آیینه در سنگم
بیاد چشم مستی دارد از بس عشق دلتنگم
بریزد خون صهبا از شکست شیشهٔ رنگم
مرا باید کشید آزار هر کس را رسد دردی
[...]
به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم
مشو غایب که چون آیینه از رخ میپرد رنگم
شدم پیر و نیام محرم نوای نالهٔ دردی
محبت کاش بنوازد طفیل پیکر چنگم
به رنگ سایه از خود غافلم لیک اینقدر دانم
[...]
ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم
بسختی متصل با روزگار و بخت در جنگم
دو رنگی چون پسند آید بچشم مردم دنیا
بغیر از خون دل خوردن چه سازم من که یکرنگم
خوشم با این تهی دستی بلندی جویم از پستی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.