خرامان بگذر ای سرو سرافراز
چو سایه سرو را از پا درانداز
بنازم چشم شوخت را که با من
کند صد ناز بیش از بهر یک ناز
ز غم گفتی مسوز این هم چنان است
کز آتش شمع را گویند مگداز
رقیبت کشته شد الحمدالله
خوش است الحمد را بسمل ز آغاز
نسازد بی تو ما را هیچ چاره
بیا بیچارگان را چاره ای ساز
چو پر بگشاد مرغ جان پرویز
به بام قصر شیرین کرد پرواز
جدا شد از تو جامی و ننالید
ز کشته برنیاید هرگز آواز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکی دیگر به کرمان رفت و شیراز
یکی دیگر به ششتر رفت و اهواز
چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز
شدی اورنگ چون ناقوس از آواز
پدر گنج سخن را کرد در باز
پسر را گفت ای جویندهٔ راز
تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
مگر یاری درافتد محرم راز
که مرموزی توان گفتن بدو باز
ولی ترسم که گفتستند نتوان
به خورد صعوه دادن لقمهٔ باز
توانم آشنایی داد با دوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.