گنجور

 
جامی

جان از آن لب‌ها حکایت می‌کند

طوطی از شکر روایت می‌کند

هرکه می‌گوید حدیث سلسبیل

زان لب نوشین کنایت می‌کند

از رقیبان می‌کند پهلو تهی

جانب ما را رعایت می‌کند

چشم شوخش می‌کشد تیغ جفا

لعل جان‌بخشش حمایت می‌کند

دور ازان لب جان یکی نالان نی است

«بشنو از نی چون حکایت می‌کند»

زان لب همچون شکر مانده جدا

«از جدایی‌ها شکایت می‌کند»

قتل جامی را چه حاجت زخم تیغ

غمزه‌ای او را کفایت می‌کند