گنجور

 
جامی

بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد

کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد

خاک رهش شدیم که بوسیم پای او

از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد

ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر

چون هرگز التفات بدین سیم و زر نکرد

تا در رخش نظر نکنم هرگزم ندید

جایی که روی خویش به سوی دگر نکرد

بر خاک ره نشان کف پای نازکش

روشندلی ندید که کحل بصر نکرد

می خواست تن که همره جان از پیش رود

جان خود چنان برفت که تن را خبر نکرد

شد خاک بر درش سر جامی ولی هنوز

سودای پای بوس وی از سر بدر نکرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد

سر در میان مجلس عشّاق بر نکرد

بر خط عشق ماه رخان چو قلم کسی

ننهاد سر که همچو قلم ترک سر نکرد

آنکس شکست قلب که بیمش ز جان نبود

[...]

جهان ملک خاتون

دلبر برفت و بر دل تنگم نظر نکرد

وز آه سوزناک جهانی حذر نکرد

بگرفت اشک ما دو جهان سر به سر ولی

آن بی وفا ز لطف سوی ما گذر نکرد

آهم گذشت و بر فلک هفتمین رسید

[...]

حافظ

رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد

صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد

در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاه‌دار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
اهلی شیرازی

سوز حدیث شمع زبان را خبر نکرد

حرف سر زبان بدل کی اثر نکرد

غوغای رستخیز برآید ز عاشقان

آن مست نازنین چه سر از خواب بر نکرد

طوبی که سرفرازی باغ بهشت یافت

[...]

محتشم کاشانی

از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد

کز خجلت تو خاک مذلت به سر نکرد

برق اجل به خرمنی آتش نزد دلیل

تا مشورت به خوی تو بیدادگر نکرد

چشمت ز گوشه‌ای یزک غمزه سر نداد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه