بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد
کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد
خاک رهش شدیم که بوسیم پای او
از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد
ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر
چون هرگز التفات بدین سیم و زر نکرد
تا در رخش نظر نکنم هرگزم ندید
جایی که روی خویش به سوی دگر نکرد
بر خاک ره نشان کف پای نازکش
روشندلی ندید که کحل بصر نکرد
می خواست تن که همره جان از پیش رود
جان خود چنان برفت که تن را خبر نکرد
شد خاک بر درش سر جامی ولی هنوز
سودای پای بوس وی از سر بدر نکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلدادگی و داغ عشق است. شاعر از بیتوجهی یار صحبت میکند که به سوی اسیران (عاشقان) ننگریسته و فریادهای آنها تأثیری بر دل سخت او نداشته است. شاعر خود را خاک راه محبوب میداند و آرزو دارد پای او را بوسه زند، اما از خودخواهی و ناز محبوب، او هیچگاه به آنجا نمیرسد. شاعر به تلخی اشاره میکند که زیبایی و ارزش اشکها و چهرهاش هیچ جایی در دل محبوب ندارد. او گفته که نتوانسته هرگز به چهره محبوب نگاه کند و در نتیجه دچار حسرت شده است. در پایان، شاعر نشان میدهد که عشق و دلتنگی او شدیدتر از هر چیزی است، بهطوری که حتی پس از جدایی، عشق و آرزوی وصال محبوب همچنان در دل او باقی مانده است.
هوش مصنوعی: یار از کنار ما رفت و به اسیران توجهی نکرد. ما در دل برای او ناله و زاری کردیم، اما این زخم در دل او تاثیری نداشت.
هوش مصنوعی: ما به قدری شیفته و عاشق او شدهایم که حاضر به جانفشانی و بوسیدن پای او هستیم، اما او به دلیل خودبینی و نازش هرگز به آنجا نیامده است.
هوش مصنوعی: ما را اشکهامان ارزش زیادی ندارد، همانطور که رخمان هم برای دیگران ارزشمند نیست، چون هرگز توجهی به این زیباییها و زرق و برقها نمیشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به چهرهات نگاه نکنم، هرگز جایی ندیدم که بر رویش به سمت دیگری تغییر کند.
هوش مصنوعی: بر روی زمین تنها نشانههای قدمهای زیبای او را دیدم، اما هیچگاه روشنبینی ندیدم که این زیبایی را ببیند و درک کند.
هوش مصنوعی: خواست که در حیات، بدن به همراه جانش برود، اما جان به قدری آرام و ناگهان رفت که بدن از رفتن او بی خبر مانده بود.
هوش مصنوعی: بر سر درش خاک نشسته است و جامی روی آن قرار دارد، اما هنوز نتوانستهام از آرزوی بوسیدن پای او دست بکشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد
سر در میان مجلس عشّاق بر نکرد
بر خط عشق ماه رخان چو قلم کسی
ننهاد سر که همچو قلم ترک سر نکرد
آنکس شکست قلب که بیمش ز جان نبود
[...]
دلبر برفت و بر دل تنگم نظر نکرد
وز آه سوزناک جهانی حذر نکرد
بگرفت اشک ما دو جهان سر به سر ولی
آن بی وفا ز لطف سوی ما گذر نکرد
آهم گذشت و بر فلک هفتمین رسید
[...]
رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد
در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد
یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاهدار
[...]
سوز حدیث شمع زبان را خبر نکرد
حرف سر زبان بدل کی اثر نکرد
غوغای رستخیز برآید ز عاشقان
آن مست نازنین چه سر از خواب بر نکرد
طوبی که سرفرازی باغ بهشت یافت
[...]
از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد
کز خجلت تو خاک مذلت به سر نکرد
برق اجل به خرمنی آتش نزد دلیل
تا مشورت به خوی تو بیدادگر نکرد
چشمت ز گوشهای یزک غمزه سر نداد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.