گنجور

 
جهان ملک خاتون

نمی یابم به درد دل دوایی

ز دست جور شوخ دلربایی

بگو شاها چه ننگ و عار خیزد

نظر گر افکنی سوی گدایی

گذاری کی کنی سوی ضعیفان

رسد در گوشت از ما هم دعایی

ز خود بیگانه ام مشمر از این بیش

مکن بیگانگی با آشنایی

طبیب درد من چون دوست باشد

بگو تا خود ز که جویم دوایی

چرا ای دوست در دوران وصلت

نباشد کار ما بی ماجرایی

چو بالایش بدیدم گفتم ای دل

نه بالا باشد آن باشد بلایی

تویی سلطان حسن آخر چه باشد

اگر رحمت کنی بر بینوایی

ترحّم کن به حال دردمندان

که باشد نیک و یابی هم جزایی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
باباطاهر

سر راهت نشینم تا بیایی

در شادی به روی ما گشایی

شود روزی بروز مو نشینی

که تا وینی چه سخت بی‌وفائی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
سوزنی سمرقندی

نصیر دین که چشم پادشائی

نبیند چون تو فرخ کدخدائی

جهان را کدخدائی جز تو نبود

چنان چون نیست جز یزدان خدائی

اگر گویم بهمت آسمانی

[...]

عطار

دلا در راه حق گیر آشنایی

اگر خواهی که یابی روشنایی

چو مست خنب وحدت گشتی ای دل

میندیش آن زمان تا خود کجایی

در افتادی به دریای حقیقت

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۸۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه