بی وصل تو ندارد جان با تن آشنایی
یارب چه باشد ار تو یک دم ز در درآیی
هیچت زیان ندارد ای نور دیده و دل
گر یابد از جمالت این دیده روشنایی
بازآی و خاطرم را بازآر کاو نزارست
ما با توایم جانا آخر تو خود کجایی
ما چشم دیده و دل در قامت تو بستیم
ای سرو ناز بستان از ما مکن جدایی
عمری مرا و عمری جان در سر تو کردیم
زان رو چو عمر هرگز با هیچکس نپایی
تو پادشاه حسنی در عالم لطافت
زان می کنم شب و روز در کوی تو گدایی
تو گوهری و ما خس در بحر عشقت ای جان
شد مشتری دل من با آن گران بهایی
گویی جهان وفایی چندان نمی نماید
حقّا که از تو آموخت آئین بی وفایی
گرچه تو بی وفایی همچون جهان ولیکن
هر لحظه بر دل ما مهری دگر فزایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف عشق و دلتنگی شاعر نسبت به محبوبش سروده شده است. شاعر از جدایی و نبود محبوب گله میکند و ابراز میدارد که زندگی بدون محبوبش هیچ معنایی ندارد. او از زیباییهای محبوب میگوید و به عشق و وابستگیاش اشاره میکند. با وجود اینکه محبوب ممکن است بیوفا به نظر برسد، اما شاعر هر لحظه به او عشق بیشتری میورزد و دلش را به او میسپارد. در کل، شعر تأکیدی بر عظمت عشق و دلتنگی برای معشوق است.
هوش مصنوعی: بدون وصال تو، جان من با بدنش آشنا نیست. ای کاش یک لحظه هم که شده، تو به درون بیایی.
هوش مصنوعی: هیچ آسیبی به تو نمیرسد ای نور چشم و دل، اگر چشمت از زیباییات روشنایی بگیرد.
هوش مصنوعی: برگرد و خاطرم را زنده کن، زیرا دلم از دوری تو در حال پژمردن است. ما با تو هستیم، عزیزم، اما تو کجایی؟
هوش مصنوعی: ما به زیبایی تو دل و چشم سپردیم، ای سرو ناز بستان، از ما دوری نکن.
هوش مصنوعی: ما سالهای زیادی را به خاطر تو زندگی کردیم و جانمان را به خاطر تو فدای کردیم، از این رو، مانند این است که هیچگاه با کسی دیگر عمر نگذراندهایم.
هوش مصنوعی: تو در عالم زیبایی و لطافت مانند یک پادشاه هستی. از این رو من هر شب و روز در کوی تو به دنبال تو هستم و نیازمند محبت و بزرگواریات میباشم.
هوش مصنوعی: تو همچون جواهر باارزشی هستی و ما در عشق تو مانند کاهی در دریا هستیم. ای جان، دل من از آن گرانبهایی که به تو تعلق دارد، شاداب شده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که جهان به خودی خود نمیتواند پایدار و وفادار باشد. واقعاً از تو یاد گرفتم که چطور باید بیوفا بود.
هوش مصنوعی: هرچند تو نسبت به ما بیوفا هستی مانند دنیای پر از تغییر و ناپایداری، اما با هر لحظه که میگذرد، محبت جدیدی به دل ما اضافه میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صورت بهشتی در صدره بهایی
هرگزمباد روزی از تو مرا جدایی
تو سر و جویباری تو لاله بهاری
تو یار غمگساری تو حور دلربایی
شیرینتر از امیدی واندر دلم امیدی
[...]
آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی
خود سوده مینگردی ما را همی بسائی
ما را همی فریبد گشت دمادم تو
من در تو چون بپایم گر تو همی نپائی؟
بس بیوفا و مهری کز دوستان یکدل
[...]
جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی
کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی
ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان
خود همچو دانه گشتی در ناو آسیایی
گه در زمین دلها پنهان شوی چو پروین
[...]
خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی
احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی
ما خود نمیشویمت در روی اگرنه آخر
سهلست اینکه گهگه رویی بما نمایی
بیخرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید
[...]
جان از تنم برآید چون از درم درآئی
لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی
جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی
کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی
جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.