خجسته زمانی و خوش روزگاری
که بازآید از در مرا چون تو یاری
ز رویت بهشتی شود مسکن ما
به هر گوشهای بشکفد لالهزاری
به سرو روان تو گوید دو چشمم
کجا میروی از چنین جویباری
لبم را توقع بود پایبوسی
که را زهره باشد حدیث کناری
به هر مرغزاری رسیدم ندیدم
گلی کان ز رویت بود یادگاری
به شکرانه جان را برافشانم آن دم
دریغا به از جان ندارم نثاری
کسی را که باشد وصالت میسر
زهی خوش حیاتی عجب کار و باری
مبارک زمینی که شهر تو باشد
به هر موسم آنجا بود نوبهاری
کجا یاد جنت کند مهربانی
که بر خاک کوی تو گیرد قراری
به امید روزی که روی تو بینم
به سر میبرم عمر در انتظاری
سگان را مجال است بر آستانت
خوشا وقت ایشان مرا نیست باری
به اقبال وصل تو باشد که آرد
همام از فراق تو جان با کناری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و خوشیهایی که با دیدار محبوب به دست میآید اشاره میکند. او از امید و انتظار به وصال محبوب سخن میگوید و به بهشتی که در کنار او خواهد بود، میاندیشد. شاعر از زیباییهای طبیعی و گلها یاد میکند که یادآور چهره محبوبش هستند و آرزوی بوسه بر لبهای او را دارد. همچنین، شاعر به عشق و انبوه احساساتی که تنها با نزدیک شدن به محبوب به وجود میآید، اشاره میکند. در نهایت، او به انتظار و اشتیاقش برای دیدن محبوب ادامه میدهد و به این میاندیشد که نبودن او چقدر سخت و دردناک است.
هوش مصنوعی: زمانی خوش و شاداب خواهد بود که دوباره مانند تو، دوستی به سراغ من بیاید.
هوش مصنوعی: محل سکونت ما به خاطر زیبایی تو بهشتی میشود و در هر نقطهای، دشتهایی پر از گلهای سرخ شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: چشمان من به تو میگویند، ای سرو زیبای من، کجا میروی از این رودخانه خروشان؟
هوش مصنوعی: من انتظار داشتم که لبم برای دیدار کسی آماده شود که او را زهرهای شایستهی گفتوگو با او میدانم.
هوش مصنوعی: هر جا که رفتم، در دشت و صحرا، گلی به یاد تو ندیدم که نشان از تو باشد.
هوش مصنوعی: در momentای از شکرگزاری، آمادهام که جانم را فدای چیزی کنم، ولی افسوس که چیزی با ارزشتر از جانم برای نثار ندارم.
هوش مصنوعی: کسی که به وصل محبوبش دست پیدا کند، زندگی بسیار شیرین و شگفتانگیزی خواهد داشت و کار و تلاش او ارزشمند است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال سرزمینی که شهر تو در آن قرار دارد و در هر فصلی از سال، حال و هوای بهاری به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: کجاست آن کسی که با محبت یاد بهشت را بکند، در حالی که بر خاک درگاه تو استراحت میکند؟
هوش مصنوعی: من عمرم را در انتظار روزی میگذرانم که چهرهات را ببینم.
هوش مصنوعی: سگها در آستانت اجازه دارند، ولی برای من در این زمان هیچ فرصتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به دلیل شانس و سرنوشت خوب تو، همام از دوری تو جانش را با غم و اندوه میگذراند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه نیکو سخن گفت یاری به یاری
که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری
دل من همی جست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ باری
بتی چون بهاری به دست من آمد
[...]
ایا دیده تا روز شبهای تاری
بر این تخت سخت این مدور عماری
بیندیش نیکو که چون بیگناهی
به بند گران بسته اندر حصاری
تو را شست هفتاد من بند بینم
[...]
بتی را که بودم بدو روزگاری
جدا دارد از من بد آموزگاری
نداند غم و درد هجران یاران
جز آن کازموده است هجران یاری
اگر هرکسی طاقت هجر دارد
[...]
ز فردوس با زینت آمد بهاری
چو زیبا عروسی و تازه نگاری
بگسترده بر کوه و بر دشت فرشی
کش از سبزه پو دست وز لاله تاری
به گوهر بپیراست هر بوستانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.