گنجور

 
همام تبریزی

معذورم اگر ورزم سودای چنین یاری

ای چشم ملامت‌گر بنگر به رخش باری

خامی که بدین صورت در کار نمی‌آید

او را نتوان گفتن جز صورت دیواری

گرد شکرت گردم کز وی مگسی رانم

انصاف نمی‌دانم شیرین‌تر از این کاری

در عهد لبت شاید کز بهر شکر آید

از مصر بدین جانب هر روز خریداری

زان روز همی‌ترسم کز خانه برون آیی

صد فتنه پدید آید بر هر سر بازاری

چشم تو همی‌ریزد خون دل ما لیکن

در شهر نمی‌گردد از بیم تو عیاری

در کوی تو یک ساعت از شب نتوان خفتن

کز هر طرفی آید فریاد گرفتاری

زین عاشق سرگردان از کبر مگردان سر

کز کالبد خاکی جان را نبود عاری

یک عشوه شیرین است امید همام از تو

چون یار خودت خوانم یک بار بگو آری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری

تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری

گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر

صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری

بدخو نبدی چونین، بدخوت که کرد آخر

[...]

امیر معزی

ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری

بنمای وفاداری بگذار جفاکاری

آشفته‌ام از عشقت بیهوده چرا شیبی

آزرده‌ام از هجرت بیهوده چه آزاری

سیم‌است مرا در جسم از حسرت و غم خوردن

[...]

فلکی شروانی

شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری

خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری

فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان

دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری

بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی

[...]

عطار

ترسا بچه‌ای شنگی زین نادره دلداری

زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری

از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی

در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری

از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی

[...]

مولانا

افتاد دل و جانم در فتنه طراری

سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری

آید سوی بی‌خوابی خواهد ز درش آبی

آب چه که می‌خواهد تا درفکند ناری

گوید که به اجرت ده این خانه مرا چندی

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه