گنجور

 
همام تبریزی

ترسا بچه‌ای ناگه بر کف می گلناری

از صومعه باز آمد سرمست به عیاری

بنشست چو عیاران آن مونس غم‌خواران

از پسته خندان کرد آغاز شکر باری

افتاد ز عشق او در صومعه غوغایی

جستند ز سالوسی پیران همه بیزاری

از دیدهٔ پیر ما شد اشک روان حالی

چون دید مریدان را از عشق بدان زاری

بگشاد زبان کای زین این بی‌ادبی تا چند

از روی چنین پیری خود شرم نمی‌داری

ترسا بچه گفت او را من گر چه ز می مستم

ای پیر تو نیز آخر مست می پنداری

من مستم و آگاهم از مستی خود باری

مستی تو و می‌لافی از عالم هشیاری

ای پیر از این مستی هشیار شوی حالی

گر نوش کنی جامی زین بادهٔ گلناری

پیر از سخن کودک زد چاک گریبان را

برخاست غرامت را افتاده به صد خواری

می بستد و خندان شد بر وی همه آسان شد

اندر صف رندان شد مشهور به می‌خواری

دردا که چنین پیری دردی‌کش طفلی شد

از گفته ترسایی برگشت ز دین‌داری

هر بیدل بی معنی این رمز کجا داند

مگشای همام این سر گر صاحب اسراری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری

تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری

گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر

صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری

بدخو نبدی چونین، بدخوت که کرد آخر

[...]

امیر معزی

ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری

بنمای وفاداری بگذار جفاکاری

آشفته‌ام از عشقت بیهوده چرا شیبی

آزرده‌ام از هجرت بیهوده چه آزاری

سیم‌است مرا در جسم از حسرت و غم خوردن

[...]

فلکی شروانی

شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری

خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری

فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان

دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری

بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی

[...]

عطار

ترسا بچه‌ای شنگی زین نادره دلداری

زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری

از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی

در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری

از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی

[...]

مولانا

افتاد دل و جانم در فتنه طراری

سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری

آید سوی بی‌خوابی خواهد ز درش آبی

آب چه که می‌خواهد تا درفکند ناری

گوید که به اجرت ده این خانه مرا چندی

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه