ز فردوس با زینت آمد بهاری
چو زیبا عروسی و تازه نگاری
بگسترده بر کوه و بر دشت فرشی
کش از سبزه پو دست وز لاله تاری
به گوهر بپیراست هر بوستانی
به دیبا بیاراست هر مرغزاری
بتی کرد هر گلبنی را و شاید
که هر گلستانیست چون قندهاری
برافکند بر دوش این طیلسانی
در آویخت در گوش آن گوشواری
میی خواه بویا چو رنگین عقیقی
بتی خواه زیبا چو خرم بهاری
همه کارها را نیامیز بر هم
ز هر پیشکاری همی خواه کاری
ز مطرب نوایی ز ساقی نبیدی
ز معشوق بوسی ز دلبر کناری
زمینی است چون صورت دلفروزی
هواییست چون سیرت بردباری
ز روی تذروان زمین را بساطی
ز پشت کلنگان هوا را بخاری
اگر چرخ دارد ز هر گونه چیزی
که شاید نمودن بدان افتخاری
ز شاهان گیتی به گیتی ندارد
چو خسرو براهیم مسعود باری
جهان شهریاری که در شهریاری
زمانه ندارد چنو شهریاری
چو او کامگاری که از کامگاران
نشد چیره بر کام او کامگاری
بر جود او آب دریا سرابی
بر قدر او چرخ گردان غباری
ثواب و عقابش به میدان و ایوان
فروزنده نوری و سوزنده ناری
بدان آتشین تیغ در هر نبردی
گرفته ست هر خسروی را عیاری
به شمشیر داده قوی گوشمالی
شهان جهان را به هر کار زاری
برآورده گردی ز هر تند کوهی
فرو رانده سیلی به هر ژرف غاری
نه با رای او اختران را فروغی
نه با گنج او کوهها را یساری
جهاندار شاها جهان را به شاهی
نکردست گردون چو تو اختیاری
نبودست چون امر و نهی تو هرگز
زمانه نوردی و گیتی گذاری
ندادت گلی چرخ هرگز فراکف
که نه در دل دشمنت خست خاری
ازینسان برآید همه کام نهمت
کرا بود چون دولت آموزگاری
شه روزگاری و چون روزگارت
ندیدست کس ملک را روزگاری
اگر ملک را یادگاری بباید
بیابد هم از ملک تو یادگاری
همی تا بود کوکبی را شعاعی
همی تا بود آتشی را شراری
همی دیده ای بر گشاید گیایی
همی پنجه ای برفرازد چناری
روان باد حکم تو بر هر سپهری
رسان باد امر تو در هر دیاری
گهت گوش بر نغمه رود سازی
گهت چشم بر صورت میگساری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف بهاری است که با زیبایی و زینت به سرزمینها میآید. از سبزه و گل، فرشهایی در دشتها و کوهها گسترده شده و بوستانها و مرغزارها مزین گشتهاند. شاعر به تشبیه زیبایی بهاری با عروسی زیبا و گلستانهایی شبیه قندهار پرداخته است.
شعر به وصف ویژگیهای این بهار و سرزمین میپردازد و بر نقش شاه و حکومت او تأکید دارد. شاعر به عظمت خسرو و تاثیر او بر جهان اشاره کرده و بیان میکند که هیچ پادشاهی چون او در زمین قدرت ندارد.
در انتها، شاعر از حکم و امر شاه سخن میگوید و امید دارد که فرمان او بر هر جای پهناور جهان جاری باشد. به طور کلی، شعر هم تجلیل از زیبایی بهار و هم ستایش از قدرت و حکمرانی شاه است.
هوش مصنوعی: بهاری زیبا و تازه مثل عروسی با زینت و زیبایی از بهشت آمده است.
هوش مصنوعی: چمنزار گستردهای بر روی کوهها و دشتها وجود دارد که از سبزهها فرش شده و با لالههای زیبا تزئین شده است.
هوش مصنوعی: هر باغ و بوستانی با گل و جواهر آراسته شده است و هر مرغزار به زیبایی پوشش و پارچهای زیبا تزیین شده است.
هوش مصنوعی: هر بتی، زیبایی و شکوه خاصی به باغهای پر از گل میبخشد و شاید هر باغی را بتوان با زیبایی شهر قندهار مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: او یک طلا و جواهر زیبا را بر دوش خود انداخت و در گوش آن شخص نیز گوشوارهای آویخت.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی بویی خوش و دلپذیر مانند عطر گِل باطراوت و رنگین داشته باشی، باید زیبایی را نیز مانند بهار روشن و زنده در خود پرورش دهی.
هوش مصنوعی: همه کارها را با هم ترکیب نکن و برای هر کاری از کاردان آن استفاده کن.
هوش مصنوعی: از نوازنده نوای دلنوازی میشنوم، از ساقی میطلبم که شرابی بدهد، از معشوقم میخواهم که مرا ببوسد و از کنار دلبرم لحظهای بگذرانم.
هوش مصنوعی: زمین مانند چهره ی دلکش است و آسمان مانند سیرت صبوری میباشد.
هوش مصنوعی: از چهرهی پرندهسان زمین، فرشی از خاک بر پا است و از کارگرانی که مشغول به کارند، هوایی گرم و پر از بخار به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اگر دنیا به هر شکلی که باشد، باید به آن افتخار کرد.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کسی به عظمت و شکوه خسرو پرویز و براهیم مسعود نیست.
هوش مصنوعی: در این جهان، کسی که در زمانه خود قدرت و سلطنتی ندارد، چگونه میتواند ادعای رهبری و سلطنت کند؟
هوش مصنوعی: اگر او به موفقیتی برسد که دیگران به آن نرسیدهاند، از آنجا که بر آرزوهای او غلبهای نخواهد داشت، موفقیت او را بیشتر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای بزرگ و بینظیر شخصیتی اشاره دارد. در آن به این نکته اشاره میشود که رحمت و سخاوت او به قدری زیاد است که مانند سراب، فراوانی آب دریا در نظر میآید، و اندازهاش به حدی وسیع است که حتی گرد و غبار چرخش آسمان هم در مقایسه با او ناچیز به نظر میرسد. در واقع، این ابیات نشان دهنده عظمت و بزرگی شخصیت یا ویژگی خاصی است که به آن اشاره شده است.
هوش مصنوعی: پاداش و کیفر مربوط به عمل انسان، در مکانهای مختلفی مانند میدان و ایوان قابل مشاهده است. در یک سو، وجود نور و روشنی که نشانه خوبیها و ثوابهاست، و در سوی دیگر، آتش و سوزش که نماد بدیها و کیفرهاست، وجود دارد.
هوش مصنوعی: در هر جنگی، شمشیر آتشین به دست هر شاهزادهای نشان از شجاعت و دلیری اوست.
هوش مصنوعی: با قدرت و شدت، پادشاهان جهان را به خاطر هر گناه و خطایی مجازات میکند.
هوش مصنوعی: تو مانند باران هستی که از هر کوه تند و بلندی پایین میآید و سیلابی را به هر عمق غاری میفرستد.
هوش مصنوعی: نه با نظر او ستارهها نوری دارند و نه با ثروتش کوهها به بلندی خود میرسند.
هوش مصنوعی: دنیا را شاهی جز تو نیافریده است، گردون (زمان) هیچکس را به سلطنت و حاکمیت نرسانده است.
هوش مصنوعی: وجود دستورات و نهیهای تو هیچگاه در زمان و مکان تغییر نمیکند و ثابت است.
هوش مصنوعی: هیچ گلی به چرخ زندگی نده که در دل دشمنت بذر کینهای نکار.
هوش مصنوعی: اینگونه است که تمام آرزوهای تو محقق میشود. چه کسی میتواند مانند یک معلم با چنین بخت و دانش بالایی باشد؟
هوش مصنوعی: در گذشته تو سلطانی، اما حالا که روزگار تو را نمیبیند، هیچکس را نمیتوان شاهی دانست.
هوش مصنوعی: اگر کسی باید نشانهای از سلطنت خودش به جا بگذارد، پس باید از نشانههای سلطنت تو هم چیزی به یادگار بماند.
هوش مصنوعی: هر گاه که یک ستارهای نور داشته باشد، نشاندهندهی وجود آن است و هر آتش نیز با شعلهای خود را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: هرگاه گل شکوفه ای باز کند، درخت چناری نیز به آرامی بازوهای خود را به سمت آسمان بالا می برد.
هوش مصنوعی: خوش باد فرمان تو که در هر آسمانی منتشر شود و فرمانت در هر سرزمینی برقرار باشد.
هوش مصنوعی: گاهی به صدای زیبا و دلنشین رود گوش میسپاری و گاهی به چهرهی دلفریب شرابخواران نگاه میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه نیکو سخن گفت یاری به یاری
که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری
دل من همی جست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ باری
بتی چون بهاری به دست من آمد
[...]
ایا دیده تا روز شبهای تاری
بر این تخت سخت این مدور عماری
بیندیش نیکو که چون بیگناهی
به بند گران بسته اندر حصاری
تو را شست هفتاد من بند بینم
[...]
بتی را که بودم بدو روزگاری
جدا دارد از من بد آموزگاری
نداند غم و درد هجران یاران
جز آن کازموده است هجران یاری
اگر هرکسی طاقت هجر دارد
[...]
جهان را نباشد چنین روزگاری
که آراید او را چنان نامداری
سر سر کشان زمانه محمد
که دولت ندارد چو او یادگاری
صف آرای پیلی کمربند شیری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.