گنجور

 
اهلی شیرازی

دیده دریا چو شد از گریه چه تدبیر کنم

دل بطوفان نهم و چشم به تقدیر کنم

پیرم و مست جوانان ز خودم شرمی باد

که جوانان نکنند آنچه من پیر کنم

کس ره من ندهد در حی لیلی وش خویش

مگر اینصورت مجنون شده تغییر کنم

گفته یی درد دل خویش بگو پیش طبیب

بیش از آن درد دلم هست که تقریر کنم

من جز از سجده بت راه بطاعت نبرم

کافری باشم اگر دانم و تقصیر کنم

دوش در خواب سحر همدم خورشید شدم

مگر این خواب بدیدار تو تعبیر کنم

عاقلی به زمن ایخواجه طلب در غم دل

من بزنجیر دلم دل بچه زنجیر کنم

اسم اعظم مگرم ملک سلیمان بخشد

ورنه من چون تو پری را بچه تسخیر کنم

خواب راحت ز درت یافتم آنروز مباد

که ببد روزی ازین مرحله شبگیر کنم

کس ز صد حرف یکی ره نبرد چون اهلی

آیت حسن ترا کاینهمه تفسیر کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مجد همگر

در غمت ناله ز دل زارتر از زیر کنم

همچو مرغ سحری ناله شبگیر کنم

از دل پاک کنم بر سر خاک تو نثار

گهری از صدف دیده چو توفیر کنم

با تو در باختن سر چو نکردم تقصیر

[...]

همام تبریزی

تا کی آخر ز غمت ناله شب‌گیر کنم

سوختم از غم عشق تو چه تدبیر کنم

هست زلف تو چو زنجیر من از راه جنون

خویشتن بسته آن زلف چو زنجیر کنم

در پس پرده اندیشه معبد کردار

[...]

حافظ

صَنَما با غمِ عشقِ تو چه تدبیر کنم؟

تا به کِی در غمِ تو نالهٔ شبگیر کنم؟

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شِنَوَد

مگرش هم ز سرِ زلفِ تو زنجیر کنم

آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم هیهات

[...]

وحشی بافقی

شرح درماندگی خود به که تقریر کنم

عاجزم چارهٔ من چیست چه تدبیر کنم

فیض کاشانی

در توسل به جناب تو چه تدبیر کنم

چند در فرقت تو ناله شبگیر کنم‏

آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات

در یکی نامه محال است که تحریر کنم

در شب هجر تو مجموع پریشانی خویش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه