گنجور

حاشیه‌ها

رسته در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۴ - نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه حلب:

بیت 9
غلط : حشری
درست : محشری
---
پاسخ: با تشکر، طبق فرموده جایگزین شد.

 

رسته در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۵ - تمثیل مرد حریص نابیننده رزاقی حق را و خزاین و رحمت او را به موری کی در خرمن‌گاه بزرگ با دانهٔ گندم می‌کوشد و می‌جوشد و می‌لرزد و به تعجیل می‌کشد و سعت آن خرمن را نمی‌بیند:

بیت 24
غلط: دوزخمی
درست : دوزخی
---
پاسخ: با تشکر، مطابق فرموده تصحیح شد.

 

رسته در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۶ - جواب گفتن امیر المؤمنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت:

بیت 51
غلط : سیت
درست: سیئات
---
پاسخ: با تشکر از شما، طبق فرموده تصحیح شد.

 

ناشناس در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:

بنام او
در عرف عام گاه کسی داستانی خنده دار یا جک نقل میکند تا دیگران را بخنداند اگر کسی شناخت کافی از مولوی نداشته باشد شاید گمان کند که بعض داستانها وکلمات مستهجن او برهمین منوال است واقعیت اینست که او با جدیت به هرطریق که شده میخواهد هشدار دهد تا شایددیگران را از وخامتی که گرفتارش هستند برهاند برای هدف خود از هر داستان وکلمه ای که توجه برانگیز باشداستفاده کرده است پس باید دید در پس اینگونه داستانها وکلمات چه میخواهد بگوید در داستان فوق گویا مقصوداصلیش دراین بیت خلاصه میشود
در ره نفس ار بمیری در منی
توحقیقت دان که مثل زآن زنی
یعنی اگر کسی در راه نفس ومنیت به هرشکل بمیرد همانندآن زن است واینگونه هشدار وتحریکی را به خواننده وارد میکند واصل داستان بمنزله چاشنی این گفتار ودیگر آموزه های اوست

 

asad در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹ - بمانیم که چه:

احتمالا این شعر در پاسخ سروده سایه برای شهریار به نام تو بمان می باشد

 

رسته در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷، ساعت ۰۲:۵۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۴:

حافظ این غزل را استقبال کرده است :
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از تدبیر ما
در خرابات مغان ما نیز همدستان شویم
کاین چنین رفته است از روز ازل تقدیر ما

 

رسته در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲:

طیق چاپ سهیلی ، این غزل دومین غزل از دیوان شوقیات خواحو است

 

رسته در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۲ - فی نعت الرسول صلی الله علیه و آله:

این شعر هم در چاپ سهیلی جزو قصاید آمده است و کل آن 30 بیت است .

 

رسته در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۱ - فی التوحید:

این شعر یک قصیده ی 30 بیتی است و در دیوان چاپی خواجو ، چاپ احمد سهیلی هم جزو قصیده ها آمده است و جزو غزلیات نیست.

 

helena در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:

avalin bar tabestane sale 1385 bud ke ke beyte avale in ghazal ro ruye yek divar ba range siyah neveshte budand va ziresh ba yek paranteze kuchulu sadi hak shode bud...
emruz inja peydash kardam...
mamnun az shoma va manun az nevisandeye khiyabuniye in ghazal...

 

ناشناس در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۶:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

بنام خدا
در بیت اول ظاهرااعتراف گونه ایست که دین من همان فکروسودای بتان بوده وهست وغمی ازاین کار دارم که در واقع نشاط منست ودر بیت دوم به پروردگار عرضه میداردکه چشم جهان بین من در آن مرتبه نیست که ترا ببیندوبعد میگوید یار من باش عشق تو سخن رابه من تعلیم داد و تحسین مردم را برانگیخت و..
آیا احوال ما در مرتبه خداشناسی از چه قرار است
ما هم سودای بتان داریم یادر دل بت میسازیم وبه پرستش آنها میپردازیم اما خلاف حافظ غالبا غمی از این کار نداریم اگر حافظ وار بتوانیم اعتراف کنیم
ممکن است راهی به سوی معرفت بر ما گشوده شود حافظ دولت فقر ونیاز را خواستار شده وهرکس چون او احساس فقر ونیاز داشته باشد به تکاپو می افتد وبدیهی است کسی که خودرا عالم وبی نیاز احساس کند متوقف میشود ولذا این حالت آفت دینداری وخدا شناسی میتواند باشد جای دیگرمیگوید:
سر زحسرت بدر میکده ها برکردم
که شناسای تو در صومعه یک پیر نبود!
این بیت حکایت دوری ونیازرا به خوبی بازگومیکند

 

ف-ش در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:

درسطر دوم حاشیه "تد بیر "درست است

 

ف-ش در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:

بنام او
این غزل تقریبا نشان میدهد که حافظ ابتدا یک شخصیت رسمی ومصلحت اندیش داشته وغم دل راباتبدیرمعمولی رفع میکرده وباعث پشتگرمی صاحبدلان نیز بوده است وکاردان وکامل حساب میشده وبعد اینچنین دل مصلحت اندیش را به قول خودش در کوی جانان ازدست داده واز تعلیم عشق
بهر ه مند گردیده وبیت آخر ظاهرا تلمیحی است برگذشته اش که خود را محکم جاهلی دانسته است
بدنیست احوال مولوی را به یاد بیاوریم که ابتدا یک دیندار رسمی وسجاده نشین با وقاری بوده وبعد در
ملاقات با شمس احوالش دگرگون گردیده است
در مورد عطار هم گفته شده که مرگ ارادی یک درویش باعث انقلاب روحی او شده ودر مورد سنائی هم گفته شده که از شنیدن سخن خاصی
ناگهان متحول گردیده است به هر حال همه اهل معرفت دستخوش انقلاب روحی شده اند منتها بعضی ناگهانی بوده وکسانیکه که خبر خاصی ازتحول آنها نرسیده مسلما تحول تدریجی داشته اند
در مورد حافظ خبرخاصی در این مورد نداریم ولی به نظر میرسد که او در غزل فوق به تحول روحی خود اشاره کرده است
آیا تحول مزبور چه تعریف و توجیهی میتواند داشته باشد؟باتوجه به احوال این بزرگان میتوان گفت که آن عدول از کیش ومرام میراثی ورسمی و رسیدن به کیش فطری و نوعی بیداری است (گویا به نسبت در بعضی کسان ازهمه اقوام وملل این حالت پیش میآید)

 

سینا در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

شاید لازم باشد اشاره کنم که در بعضی تصحیح ها "تویی" ها "توی" نوشته شده اند که البته همان طور خوانده می شوند. درباره ی دلیلش و مساله هر کسی بیشتر می داند استفاده خواهیم کرد...

 

ابوالفضل در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:

آهو بچه کرد یعنی اینکه آهو بچه در قصر خود پرورش داد .

 

رسته در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۶:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۱:

بیت 6
قفص را با املای جدید قفس می نویسند. در چاپ فزورانفر هم قفس با سین نوشته شده است.

 

ناشناس در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۴۰ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱:

بنام او
خیلی مهم است که آدمی خودش واقف به احوال خودش باشد وقضاوت در باره خودرا به دیگری وانگذاردواین مورد تاکید قرآن است بدیهی است که هرکس خودش بهتر میداند در درونش چه می گذرد دیگری که در خارج اوست جز رفتار ظاهری چیزی از او نمیفهمد وچه بسا قضاوتش اشتباه در میآیدچه هرکسی آزاد ومجردآفریده شده است ونیز در قرآن آمده که نیک وبد هر کسی به او الهام شده است(مقصود قضاوتهای سطحی والقائی در باره خود نیست) بنا بر این خود شناسی یا دل آگاهی از نظر قرآن اهمیت زیاد دارد واین قطعه با اشاره به یک آیه قرآنی مبین آنست

 

صدف در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۹:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸:

جناب حافظ در این شعر یک سکولار کاملند...

 

ناشناس در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

چو از فرعون هستی باز رستم
چوموسی میشدم هردم به میقات
مقصود از فرعون هستی در اصطلاح ما "من کاذب" یا منیت یا شخصیت اکتسابی وعاریتی است که بطور کلی نفس هم نامیده میشود این احساس هستی باعتبار دیگران ودر مقایسه با آنها معنی دارد اگر دیگران نباشند ومقایسه ای در کار نباشد دیگر وجود ندارد اینگونه احساس وجود "نیستی هست "نما نیز نامیده شده است
پس نباید تصور کنیم که این احساس وجود که بر حسب دیگران در ذهن مطرح شده اصل وجود انسان است اصل وجود انسان پدیده ای یگانه وباشکوه وعجیب است واگر ما در شخصیت اجتماعی خود غرق باشیم به آن دسترسی نداریم اهل معرفت یا عرفا کسانی هستند که تا حدودی به اصل وجود خود رسیده اندوبه شخصیت اجتماعی خود چندان اهمیت نمیدهند اصولا کوشش عارف وزاهد اینست که از این منیت به من دیگر برسند منیت آفریده مخلوق وحقیر است ومن اصلی آفریده خدا وعظیم است اهل معرفت دقیقا اینرا احساس میکنند.

 

ناشناس در ‫۱۵ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۶:۱۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱:

به نظر میرسددربیت22 ببندیدم باید باشد وبیت25 دیریست
---
پاسخ: به نظر می‌رسد مشکلات اعلام شده مربوط به شعر دیگری باشد. تغییری اعمال نشد.

 

۱
۵۰۵۳
۵۰۵۴
۵۰۵۵
۵۰۵۶
۵۰۵۷
۵۰۷۳
sunny dark_mode