گنجور

حاشیه‌گذاری‌های امیرالملک

امیرالملک


امیرالملک در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:

خود حال دلم چگونه گویم

کان کار به جان رسیده چون گشت

دل اسیر روی دلستان است و کار به جان رسیده یعنی درد بی قیاس شده و سوز عشق به غایت رسیده.

بر خاک درت به زاری زار

از بس که به خون بگشت خون گشت

از شور و تشویر من این دل بر خاک در تو غلتیده و چندان پاره شده که همه خون گشته.

خون دل ماست یا دل ماست

خونی که ز دیده‌ها برون گشت

این دل پاره که همه خون شده از چشم چون اشک جاری شده و حال با خود می‌گویم که این خون دل است یا خود دل است؟

 

امیرالملک در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۴۹ - فی ذمِ حبّ الدّنیا و منع شرب الخمر:

بار شیشه است و ره یخ و خر لنگ

کار دنیا جزین نیست.

 

امیرالملک در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:

مدیحه‌ای به این عمق و عظمت ندیده بودم. 

گویند مه شکافت تو دانی که آن چه بود؟

گردون ترنج و دست ببرید از آن لقا

 

امیرالملک در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۱:

بجای واماندن در واژه ها و این حرف درست و دیگری نادرست است، قدری به لطافت شعر التفات کنید و از دقائق آن سخن بگویید. 

بدین رزم خونی که شد ریخته

تو باشی بدان گیتی آویخته

آویخته یعنی مسوول و آن گیتی آینه مسولیت مسائل این گیتی است

 

امیرالملک در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

پرورده عشق شد سرشتم

جز عشق مباد سرنوشتم

بدایت کار عشق بود و نهایتش هم جز آن نیست.

 

امیرالملک در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی استغنا » بیان وادی استغنا:

به جای اینکه سر چند حرف و کلمه بحث کنید و اسیر تصحیح و صورتهای بی فایده باشید از این بیت لذت جان ببرید.

تا کلاغی را شود پر حوصله / کس نماند زنده در صد قافله

استغنا یعنی از سر بینیازی عالم را در بازی کردن است همچون کلاغی که چینه دانش پر شده و خلق را در خون می‌کشد.

یا این بیت

قدر نه نو دارد اینجا نه کهن / خواه اینجا هیچ کن خواهی مکن

هر چیز به قدر در عالم می‌شود و هر کار قدری معین دارد و پدید آمدنی نیست بلکه ازلی است. حال تو هر کار که کنی و نکنی مقدر اوست و بی‌نیاز از توست.

 

 

امیرالملک در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

 کل عالم را به یک غزل کرده است عطار

 

امیرالملک در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۹:

یعنی ابله و فرزانه یکی اند.

 

امیرالملک در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۱۸ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۶ - فی فضیلة حسین رضی الله عنه:

کیست حق را و پیمبر را ولی / آن حسن سیرت حسین بن علی = اتحادی معنوی در میان امام حسن و حسین علیهماالسلام وجود دارد که نمود زیبایی از وحدت در عین دویی است و شیعه آنان را حسنین می خوانند و بعضی دو حیدر می گویند و اسمشان هم قرین یکدیگر است. آفتاب آسمان معرفت / آن محمد صورت و حیدر صفت = اگر آسمان معرفت محمد است و علی باب ورودش، خورشیدش هم حسین است. و حسین ظاهر و باطنش نیک بود چه محمد و علی هر دو نیک بودند و حسین جمعیت این دو به هم است. نه فلک را تا ابد مخدوم بود / زانکه او سلطان ده معصوم بود = نه فلک سیارات هفتگانه اند و فلک ستارگان ثابت و فلک الافلاک و دهمینشان که نشان از کمال عالم است حسین سلطانشان بود. بعد از حسین نه معصوم دیگر به ولایت رسیدند که با حسین ده بودند و کامل می گشتند. قرة‌العین امام مجتبی / شاهد زهرا شهید کربلا = قره العین یعنی خنکای چشم و حسین محبوب و عزیز امام حسن و حضرت زهرا بود. زهرا به معنای نور عظیم هم هست که امام حسین چه پیش از شهادت و چه بعدش شاهد نور عظیم حق بود.  تشنه او را دشنه آغشته بخون / نیم کشته گشته سرگشته بخون = نیم کشته مرغ جانی است که بال و پر می‌زند و غوغای خونین می‌کند تا دم از اضطراب جان فشاندن بزند.  آن چنان سرخود که برد بی دریغ / کافتاب از درد آن شد زیر میغ = خجل شدن آفتاب و زیر میغ شدن نشان از مستور شدن حق در زیر حجاب کفر و شرک است.  گیسوی او تا بخون آلوده شد / خون گردون از شفق پالوده شد = یعنی عظمت ایثار اباعبدالله گناه عالمیان را یکجا زدود.کی کنند این کافران با این همه / کو محمد کو علی کو فاطمه = جمله هر جه بود از کفر و دین و حق و شر صورت بود همه. صد هزاران جان پاک انبیا / صف زده بینم بخاک کربلا = یکتایی و وحدت حسین با انبیا و اولیا که همه از خویشان اویند و باید گفت که حسین و یارانش جمله انبیا شدند زیرا که انبیا و اولیا جمله رسالتی واحد داشتند. در تموز کربلا تشنه جگر / سر بریدندش چه باشد زین بتر =وقتی عاشورا در تموز بود و تشنگی هم بود و سر بریدن هم بود غایت شرارت است که همگی در برابر فرح‌بخشی بهشت و سیرابی حسین و عزت یافتنش است. یعنی صورت این بود ولی باطن زیبا بود. با جگر گوشهٔ پیمبر این کنند / وانگهی دعوی داد ودین کنند = داد و دین سوی حسین بود به حقیقت و سوی دیگر هم داد و دین بود اما به کذب. کفرم آید هرکه این را دین شمرد / قطع باد از بن زفانی کین شمرد. = کفر یعنی دین شمردن کفر همچنانکه جاهلان زمان پیغمبر کفر را دین شمردند و شر را خیر خواندند. هرکه در روئی چنین آورد تیغ / لعنتم از حق بدو آید دریغ / کاشکی ای من سگ هندوی او / کمترین سگ بودمی در کوی او / یا درآن تشویر آبی گشتمی / در جگر او را شرابی گشتمی = همه عالم گشتن و ندای حسین دادن و سر به مقامش داشتن.

 

امیرالملک در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۳۴ در پاسخ به میثم دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۶ - فی فضیلة حسین رضی الله عنه:

منظور محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن علیهم السلام است که چهار معصوم پیش از امام حسین (ع) بودند و بعد از وی نه معصوم دیگر بود که خود حسین سلطان آن ده بود.

 

امیرالملک در ‫۳ سال قبل، دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:

در باب اسحاق:
برخلاف همه شیعیان، برخی سنی ها و البته مولانا باور دارند اسحاق قربانیِ قربانی بود و نه اسماعیل
مسیحیان و کلیمیان هم اسحاقی‌اند.
در قرآن هم تصریح نشده است، اما می‌توان گمانه‌ها زد.
ولیک باید گفت که چه اسحاق و چه اسماعیل هر دو درستند. چرا که رمز، قربانی شدنِ پارۀ تن ابراهیم است که نفسش بوده و ابراهیم هم قربانی کرده و از شر نفس رها شده، خواه نامش اسماعیل بوده خواه اسحاق.

 

امیرالملک در ‫۳ سال قبل، یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۸:

دوسال پیش پرسیده‌اند برجه چه باشد
بر جَه: برخیز
ضمناً، این همه نغمه خوان را رها کنید، خود گوهر شعار را دریابید

 

امیرالملک در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵:

شیراز همان وطن است که کنعان یوسف بود و بهشت آدم و بخارای رودکی

 

امیرالملک در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۱ - المقاله الخامسه:

سلام بر صادق آقایی عزیز، انس و الفت شما با شعر عطار نشان از شخصیت ممتاز شماست. لیک باید گفت مزه‌ء شعر عطار در میان دندانتان به کمال ننشسته. کافی است کمی ژرف‌تر به تمثیل‌های این کتاب نگاه کنید آنگاه دریای معنی را در اسرارنامه‌ی شیخ می‌یابید. شما را دعوت به اندیشه در فقط همین تک بیت می‌کنم.
خرد نقد سرای کاینات است
ولیکن عشق اکسیر حیات است

 

امیرالملک در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

ادبیات جهان در یک کاسه و این غزل در کاسه‌ی دیگر

 

امیرالملک در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:

در بیت دوم خط فرمان درست تر از ره فرمان است چرا که خط فرمان همان قضای انسان است. نمونه‌ا‌ی بسیار نزدیک که در آن خامه سر بر خط فرمان می‌نهد این بیت از عطار بزرگ است. هر که او سرسبزی خط تو دید چون قلم سر بر خط فرمان رود

 

امیرالملک در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:

نمی دانم که میان جمله حاشیه‌ها به چنین معنی‌ای از بیت سوم اشاره شده یا نه، لیک، اگر سخن تکراری است عذر از حوصله‌ی تنگ من بپذیرید. باشد که این سخن جوینده‌ی گمگشته‌ای را رهنما شود و بیت را چراغی روشن ساز. پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت. خطا گناه است و قلم صنع همان قلمی است که پیش از خلقت قضا‌ی آدمی را بر لوح ازلی نوشته.آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد. آفرین بر پیر ما که این عرفان لبریز از عشق را بر ما روشن کرد. چنان عرفانی که بنیاد جهان را مهر می‌داند و تمامی خطا‌ها را از پیش بخشیده.
در پناه حق

 

امیرالملک در ‫۴ سال قبل، یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۵۱:

این بیت حافظ را به یاد آرم.
عشق دردانه‌ست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم

 

امیرالملک در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:

قدری تردید دارم که بگویم بی تردید این رباعی منسوب است. اگر ما حکمت پارسی خوانده‌ایم باید بگوییم از روح جدا رفتن به همان اندازه بی معنی است که می‌نوشیدن برای ندانستن مبدأ خود بی معنی است. جانا اگر ندانی از کجا آمده‌ای که می نخوری.

 

امیرالملک در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:

رباعی پرحاشیه‌ای است و ما هم کام نوشتن داریم. این رباعی خیام‌گونه است و منتسبش ندانیم بهتر است چون بس ژرف است. اگر بزرگانی گفته‌اند خیام بیست و اندی و دیگرانی هم گفته‌اند ده و اندی رباعی بیش نسروده، ما را خوش آید اگر این از آنان باشد. شعر رندانه اختیار نشناسد و رند سر به قلم قضا سپرده است. عارضش نه تنها خیام و بلکه عارفان شکرکلام دیگر هم هستند. شعر زیاد است اما یک نمونه از عطار می آوریم
تا رخت وجودت به عدم در نکشند
هر کار که کرده شد به هم در نکشند
سر بر خط لوح ازلی دار و خموش
کز هرچه قلم رفت قلم در نکشند
به کلام صریح شیخ لاهیجی گفته آدم که عدم است اختیارش کجا باشد. بهشت را به نقد عیش عشق فروختن هم جز از کار صاحبنظران نیست. چه بسا خواجه حافظ هم بهشت فروشی بسیار کرده.
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم من اگر به جوی نفروشم

 

۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode