ایزدجو در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:
ناشناس گرامی
میگوید : چهار عامل {که به پرنده تشبیه کرده} هست که چشم عقل را کور میکند و چه بهتر که آنها را در وجودت بکُشی یا سر ببُری تا جانت بِرَهَد
این چهار پرنده ی رهزن عبارتند از : بط یا مرغابی که سمبل حرص است
طاووس که مظهر کبر و غرور و خودنمایی ست
زاغ که نماینده ی عمر دراز و آرزوهای بی پایان است
و چهارمی خروس است که به شهوت تن وامیال جنسی معروف است
میفرماید: این صفات ابلیس است و از آنها بپرهیز
مولانا هم از چهار آفت زندگی نامبرده که باید از آنها دوری جست
و هم چهار پرنده را بر این چهار آفت موصوف کرده تا مثالش ملموس تر باشد
لیام عزیز غزلی دارد درین زمینه که چند بیتی از آن را می آورم
پرسیدم از ابلیس شبی راز نهان را
آن چیست که گمراه کند پیر و جوان را
گر دست تو دادند یکی تیغ سزا نیست
با حیله و نیرنگ زنی خلق جهان را
هر لحظه به شکلی و شمایل به در آیی
از راه به بیراهه بری فکر و گمان را
گه عاشق دلخسته به ساقی بسپاری
تا مستی می تار کند روح و روان را
گاهی در باغی بنمایی که ز سبزی
تحقیر کند منظره اش باغ جنان را
هم چهره ی زیبا بنمایی ز عجوزی
هم زشت نمایی قد چون سرو روان را
بر چاه بری راه همه مردم هشیار
آن گاه زنی بر سرشان سنگ گران را
گفت: اینهمه گفتی و شنیدم همه تهمت
گمراه کنی با سخن ات بی خبران را
و در پایان میگوید:
تو حرص و طمع از سرخود دور کن آنگه
بینی که چه آسوده کنی گوهر جان را
وانگه ببر از یاد همه کینه و تزویر
بر گیر ز دیوانگی و خشم عنان را
آنرا که خرد راه نماید به ره راست
ابلیس که باشد که زند شیر ژیان را
پاینده باشی
ایزدجو
ناشناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:
این آقای خراسانی که خدا عمرش داهاد
بااین عربی بلغور کردنش مشکل در مشکل انداخت
امکان دارد یک فارسی زبان توضیحی در مورد این شعر بدهد تا من بهتر بفهمم ؟
ممنون
رحیمی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۱۱ - مطلع یک غزل:
عالی بود ممنون
جهان در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحت:
استاد معلم چو بود بی آزار
خرسک بازند کودکان در بازار
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر
جهان در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحت:
در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر
خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری
گه گه خیال در سرم آید که این منم
ملک عجم گرفته به تیغ سخننوری
بازم نفس فرو رود از هول اهل فضل
با کف موسوی چه زند سحر سامری؟
شرم آید از بضاعت بیقیمتم ولیک
در شهر آبگینه فروشست و جوهری
جهان در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحت:
چه نیکو فرموده سعدی که پادشاه سخن است و دیگران ریزه خوار
حافظ از روی این قصیده غزلی دارد با مطلع:
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
جهان در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
در اینجا پیر طریقت یعنی =سعدی
هران نصیبه که پیش از وجود ننهادست
هر آنکه در طلبش سعی میکند بادست
سر قبول بباید نهاد و گردن طوع
که هرچه حاکم عادل کند نه بیدادست
کلید فتح اقالیم در خزاین اوست
کسی به قوت بازوی خویش نگشادست
به چشم طایفهای کژ همی نماید نقش
گمان برند که نقاش غیراستادست
اگر تو دیدهوری نیک و بد ز حق بینی
دو بینی از قبل چشم احول افتادست
همان که زرع و نخیل آفرید و روزی داد
ملخ به خوردن روزی هم او فرستادست
چو نیک درنگری آنکه میکند فریاد
ز دست خوی بد خویشتن به فریادست
تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک
به یاد دار که این پندم از پدر یادست
اگر به پای بپویی وگر به سر بروی
مقسمت ندهد روزیی که ننهادست
خدای راست بزرگی و ملک بیانباز
به دیگران که توبینی به عاریت دادست
گر اهل معرفتی دل در آخرت بندی
نه در خرابهٔ دنیا که محنت آبادست
به خاک بر مرو ای آدمی به کشی و ناز
که خاک پای تو همچون تو آدمی زادست
جهان بر آب نهادست و عاقلان دانند
که روی آب نه جای قرار و بنیادست
رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی
که هرکه بندهٔ فرمان حق شد آزادست
محدث در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:
در ضمن یه چیز یادم رفت. این اکس پارتی که حافظ ازش حرف می زنه رو هنوز بشر کشف نکرده تانی. چون تو اکس پارتی هایی که ما رفتیم! مست و هشایر با هم نمی رقصن. این اکس پارتی حافظ هنوز ساخته نشده و شاید تا قیام قیامت هم رونمایی نشه. لابد اون ور آب. بای.
محدث در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:
تانیای گلم! حکایت تو مثل همونیه که از غزل بانگ عیسوی و موسوی و...می خواست حافظ رو مسیحی یا کلیمی یا زردشتی نشون بده. برو قرص اکست روبخور عزیزم!
محدث در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:
شعر حافظ همه ش درباره ی تقابل دو جبهه ی نور و ظلمته از اول تاریخ تا انتهای تاریخ و مصادیق برتر جبهه ی نور، امامان ما هستن. حالا حافظ ظاهر اشعارش رو از تشبیهات زمان خودش و ماقبل و حتی مابعدش پر کنه مهم نیست. باطن اشعارش یکدسته و طبق همون معیار بیان دو جبهه ی مذکور پایه گذاری شده.روحش شاد. ایشالله حافظ وزیر وزارتخونه ی تازه تاسیس ادبیات و علوم انسانی زمان ظهور امام مهدی بشه.
محدث در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
آقا امید عزیز، نمی دانم واقعا حافظ این شعر را در همان واقعه ای که شما فرمودید گفته یا نه؟ ولی گمان نکنم هیچ شعری در تاریخ ادبیات عرب و عجم و هر زبان دیگر، بتوان یافت که برای توصیف گوشه هایی از آن واقعه عظیم، مثل این شعر ظرفیت کافی را داشته باشد. درود بر تو ای حافظ حسینی!
محدث در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
یک نظر الکی: ریتم شنیداری که حاصل از ترتیب حروف و ترکیب الفاظ است در کلام فصیح راعیت می شود. مثلا آیه «و امطرنا علیهم مطرا فساء مطر المنذرین» را به یک تازی بدهید برایتان به عربی بخواند یا خودتان به لحن فصیح عربی بخوانید یک جوری نیمچه صدای باران هم می آید. البته قیاس حافظ با قرآن، مع الفارق است ولی گاه برخی ریتم های شعر حافظ هم عجیب است و ریتم این غزلش از اول تا به آخر از همان است. با این نگاه و فارغ از نگاه های نحوی، آیا این مصرع «هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم» این طور باشد با ریتم مذکور هماهنگ تر نیست: «هر دم از نو غمی آید به مبارکبادم». البته باید نسخه های قدیمی تر را دید.
... در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:
رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند
باغی که به هر شاخ درختش قمری بود
من بعد حکایت نکنم تلخی هجران
گویی که در آن نیم شب از روز دری بود
... در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کان میوه که از صبر برآمد شکری بود
گویم قمری بود کس از من نپسندد
کو را به سر کشته هجران گذری بود
... در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:
لب او بر لب من این چه خیالست و تمنا
مگر آن گه که کند کوزه گر از خاک سبویم
ناقلا
جمشید پیمان در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:
حافظ در یکی از زیبا ترین غزل هایش، از واژه چگل استفاده کرده است: سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل ..... شاه ترکان فارغ است از حال ما،کو رستمی.
بهنام در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
چه نموده ای شیخ
فرحزاد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:
به نام خدا
مولانا در جای دیگر در مثنوی شریف در خصوص زاغ میفرماید:
کاغ کاغ و نعرهٔ زاغ سیاه/دایما باشد به دنیا عمرخواه
همچو ابلیس از خدای پاک فرد/تا قیامت عمر تن درخواست کرد
گفت انظرنی الی یوم الجزا/کاشکی گفتی که تبنا ربنا
عمر بی توبه همه جان کندنست/مرگ حاضر غایب از حق بودنست
عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود/بیخدا آب حیات آتش بود
فرحزاد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:
به نام خدا
با تشکر از توضیحات کامل حضرتعالی.
استفاده کردیم.
ناشناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک: