مهدی کاظمی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل:
طفل تا گیرا و تا پویا نبود
مرکب اش جز گردن بابا نبود
چون فضولی گشت و دست و پا نمود
در عنا افتاد و در کور و کبود
مولانا میگوید همانطور که کودک نوزاد که تازه به دنیا آمده و هنوز دست و پایی ندارد و قادر به حرکت نیست و از طرفی به همین خاطر اهل کنجکاوی هم نیست به همین دلیل شدیدا مورد توجه و حمایت پدر است و از نظر موقعیت تازه بر مقام بلندی قرار گرفته یعنی گردن پدر ! این جان انسان هم مثل آن طفل تا وقتی در عالم ازل یا عالم ذر بود و هنوز در قالب تن اسیر نشده بود مورد حمایت و تقرب حق بود و به اصطلاح عرش نشین بود . شاید اشاره ی مولانا به همان آیه باشد که جانهای آدمیان پیش از خلقت مورد سوال قرار گرفتند که : « الست بربکم ؟ قالوا بلی ! آیا من پرودگار شما نیستم ؟ گفتند : آری » و این اقرار جان آدمی بود به وابستگی به حق . عرفا ظاهرا از این آیه اینطور استنباط کرده اند که این اقرار جان آدمی پیش از خلقت تن آدمی صورت گرفته است یعنی جان آدمی پیش از خلقت جسمانی اش وجود داشته است اما هنوز در قالب تن و دست و پا محبوس نشده بود و بقول مولانا در آن عالم در عین حال در صفا بوده است .
جان های خلق پیش از دست و پا
می پریدند از وفا اندر صفا
تا اینکه با خلقت آدم جان او در قالب تن و این دست و پا قرار گرفت و محبوس شد . مولانا در ادامه میگوید همانطوری که طفل به محض اینکه دست و پایش قوت گرفت و آنها را بکار برد و شروع به حرکت کرد و بعد اهل کنجکاوی و فضولی شد از گردن پدرش پایین آورده میشود دردسرهایش تازه آغاز میشود و در کوری و سیاهی می افتد جان آدمی هم بعد از این که در قالب تن قرار گرفت و خودش را تنها در این قالب دید و شناخت و بعد تازه آن مصیبت هبوط بخاطر حس فضولی اش رخ داد او هم از عرش به فرش زمین سقوط کرد منتهی چون در قالب تن قرار گرفت مشکلات تازه برایش شروع شد :
چون به امر اهبطوا بندی شدند
حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
ما عیال حضرتیم و و شیرخواه
گفت الخلق عیال للاله
آنکه او از آسمان باران دهد
هم تواند کو ز رحمت نان دهد !
مولانا میگوید با این امر هبوط بود که دچار محبوس شدن در خشم و کینه و حرص و طمع مال اندوزی و نهایتا خرسندی به زندگی موجود شدیم و این آغاز حجابها بود در حالیکه در واقع طبق آن حدیث ما خانواده و عیال خداوندیم و وقتی اوست که موجب هر رحمت و نعمتی است باید به او رجوع کرد و خود را از این طمع و حرص و خشم و خوابزدگی نجات داد . در اینجا مولانا در ادامه ی حکایت شیر و نخجیران به زیبایی از زبان شیر هرگونه تصور جبری را از این مسئله ی هبوط و حجاب رد میکند و میگوید چنین نیست که فکر کنید خب حالا که در این زندگی دنیوی گرفتار شده ایم و همه چیز هم حجاب است از آسمان هم که هبوط کرده ایم خب در اینصورت راه بسته است و باید به همین زندگی و مشکلاتش راضی باشیم و بالاجبار با آن بسازیم
گفت شیر : آری ولی رب العباد
نردبانی پیش پای ما نهاد
پای داری چون کنی خود را تو لنگ ؟؟
دست داری چون کنی پنهان چون چنگ ؟؟
پایه پایه رفت باید سوی بام
هست جبری بودن اینجا طمع خام !
خواجه چون بیلی به دست بنده داد
بی زبان معلوم شد او را مراد
دست همچون بیل اشارت های اوست
آخر اندیشی عبارت های اوست !
بس اشارت های اسرارت دهد
بار بردارد ز تو کار ات دهد
شیر در پاسخ نخجیران که شیر را دعوت به راضی به جبر زندگی میکنند میگوید این درست است که ما بخاطر هبوط اجبارا به اینجا نزول کردیم ولی در مقابل این قوس نزولی یک قوس صعودی هم داریم و خداوند اگر دست و پایی داده است برای این هم هست که از نردبان معراج بالا برویم و قطعا پله پله باید از این نردبان معراج بالا رفت تا دوباره به عرش رسید. منتهی شرط اش این است که خود را قابل آن کنیم و وصل جو باشیم
حاملی محمول گرداند ترا
قابلی مقبول گرداند ترا
قابل امر وی ای قابل شوی
وصل جویی بعد از آن واصل شوی
اگر اینجا تو حمالی و بارسنگین سلوک را به دوش میکشی با بالا رفتن از این نردبان حقیقت بارها از دوش ات برداشته میشود و سبک میشوی . و اما پاداش ات این است
092165574... ......, [07.11.15 00:57]
سعی شکر نعمت اش قدرت بود
جبر تو انکار آن نعمت بود
شکر قدرت قدرت ات افزون کند
جبر نعمت از کف ات بیرون کند
جبر تو خفتن بود در ره مخسب
تا نبینی آن در و درگه مخسب
هان مخسب ای جبری بی اعتبار
جز به زیر آن درخت میوه دار !
که در واقع اشاره ای است به آیات قرآن که « لان شکرتم لازیدنکم یعنی اگر نعمت مرا شکرگزار باشید آن را برای شما افزون خواهم کرد » . در حقیقت مولانا زندگی این جهان را با وجود حجابها و پرده هایش مذموم نمیداند بلکه آن را پله های نردبانی میداند که باید یک به یک از آن گذشت و بالا رفت و اساس دایره ی زندگی ما به همین شکل تصویر میشود یعنی قوس نزولی هبوط و قوس صعودی عروج . از طرفی هم داشتن این مرکب تن را با وجود همه نوع محدودیت ها و محبوس کردن جان مذموم نمیداند و اساسا آنرا وسیله ی رفتن به سوی مقصد میداند مثل دست و پایی که باید باشد تا از نردبان بالا رفت اما نکته ای که مولانا و بطور کلی عرفان بر آن بشدت تاکید می ورزد این است که مبادا بجای فکر کردن به مقصد و چشم دوختن به هدف و مقصود سرگرم خود این وسیله بشویم و اسیر و زمین گیر مرکب و وسیله بشویم که مفهوم حجاب از همین معنی آغاز میشود . بعداز شناختن مفهوم حجاب و رابطه ی آن با هبوط و معراج میتوان به نگاه زیبای مولانا به سیر زندگی و نگاه عمیق او به مسائل مختلف زندگی در این دنیا از دید او پرداخت و تصویری روشن تری از مفاهیم قرآن و بطور کلی ادیان از دید عرفان رسید .
زهرا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱ - آتش دل:
من همیشه از شعر های پروین اعتصامی لذت میبرم
منوچهر در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
شاید بجای برقعی - برقعت باشد که هم معنی و هم وزن را اسان تر میکند گر برقعت فرو نگذاری بدین جمال
Kazem Gharibi در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
سلام دوستان.
شاید بتوان بیت دوم این غزل را به شکل دیگری هم خواند:
جلوهای کرد رخش، دیدِ ملک عشق نداشت ....
شاید تا همین اندازه هم به مقصودم پی بردهباشید. توضیح آن که خواجه میگوید: محبوب ازلی با آفرینش و خلقت آدم جلوهٔ خود را نمایان کرد، ولی از آنجا که در دید ملک (شیطان) عشق وجود نداشت، درنیافت که این موجود تجلی رخ محبوب خویش است، بنابر این سرکشی کرد و سرتا پای وجودش آتشی شد و دامن آدم را گرفت. البته پیش از آن خداوند به ملایک امر کرد که آدم را سجده کنند. ولی ایشان درنیافتند که این آدم تجلی حق است. حافظ معتقد است که چون در دید و نگاه ایشان عشق نبودهاست، نتوانستهاند معشوق را ببینند، بنابر این از دستور خدا خشمگین میشوند و البته شیطان ابا میکند و کبر میورزد و در شمار ظالمین قرار میگیرد. یعنی گناه نخست شیطان نافرمانی نبوده، بلکه نشناختن محبوب بودهاست و این جهالت غیرت او را به جوش آورده و دامن آدم را گرفتهاست.
کمال در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳۹:
وقت بخیر
جمع دوبیتی: 5868
مسعود سعیدی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
بی سواد جان
من نگفتم شاهنامه تاریخ ما نیست
نوشتم تمام تاریخ نیست
همه ی تاریخ ما را صدها همچون شاهنامه لازم است
محمد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
خانم رجایی معانی که شما درج کرده اید چندان قابل استناد نیستند
بی سواد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
جناب سعیدی،
از قضا شاهنامه تاریخ واقعی ماست و همه تاریخ ما تا شکست از اعراب
سلمک در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - درستایش اصفهان:
ترتیب ابیات اشتباه است همینطور بعضی ابیات هم اشتباه نوشته شده اند
حسینعلی همیری در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
جناب میکاییل ساحلی،
برای درست شدن وزن بیت اول و چهار بایستی «ی» را در کلمات «مهرورزیّ» و «دوستیّ» مشدد تلفظ کنید.
یاحق
میترا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در پند و اندرز و مدح پیامبر بزرگوار:
معنی بیت عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا که عمر بیش بها دادمش به شیربها
یعنی سلامتی من را زمانی قبول کرد که مثل یک عروسی به او عمرم را به عنوان شیربها دادم
عروس عافیت : سلامتی و آرایه تشخیص دارد
mohsen در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۷ - گریان شدن امیر از نصیحت شیخ و عکس صدق او و ایثار کردن مخزن بعد از آن گستاخی و استعصام شیخ و قبول ناکردن و گفتن کی من بیاشارت نیارم تصرفی کردن:
گفت دستوری ندادندم چنین
که کنم من این دخیلانه دخول
مهری در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
تند میروی برادر
مینای عزیز نوشته رستم فرخزاد از رمل و اسطرلاب بهره گرفته . از تاریخ میگوید
که هردو را دستاویز پیشگویی می کردند
ایشان کجا گفته که حکیم توسی از رمل نام برده؟
آهسته تر
اول بخوان بعد قضاوت کن.
مسعود سعیدی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
ناشناس عزیز
قرن بیست و یکم است ها
این ستاره شناسی را از کجا آورده ای که میتوانی آینده را پیش گویی کنی
اسطرلاب {استاره یاب} وسیله ی اندازه گیری های مختلف و کارهای نجومی بوده ولی نه پیش گویی شکست ایرانیان.
در سراسر تاریخ . هر کس پیش گویی را تائید کرده یا بازی خورده یا دروغ گفته . رمل هم اگر برای پیشگویی بکار میرفته نیز برای حقه بازی بوده . شما رمال راستگو نخواهید یافت
در شعر هم برای ستایش دیگران غلو جایز است که حکیم توس نیز آبروداری کرده و نخواسته ایرانیان را تحقیر کرده باشد . رستم ، سردار ایرانی، زمانی که شکست را با پیشگویی باور کرده ، البته شکست می خورد.
کمی هم از هزار وچندین سال قبل بگذر و علم امروز را باور بفرما .
تاریخ را بخوان
شاهنامه ی استاد توس تمام تاریخ نیست
حامدیخواه در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » بخش سیهم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل:
باز کردن : بریدن
فرزاد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:
این غزل درابتدا توسط ادیب خوانساری و دردستگاه سه گاه اجراشده واستاد شجریان این آواز را کپی کرده اند البته قصدم این نیست که ارزش کار اسناد را زیر سوال ببرم وفقط جهت اطلاع دوستان عرض کردم
خسرو(آئینه) در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۷ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:
در دبرنامه مصاحبه آقای مهندس مشیری با خانم پروانه بهار دختر استاد بهار شنیدم که ایشان فرمودند شبی که یک بطری کنیاک به بالین پدر در بیمارستان بردم ایشان بسیار خوشحال شدند و همان شب این غزل زیبا را سرودند و (بگرد ای جوهر سیال) اشاره ایشان به همان کنیاکی بود که برایشان برده بودم. گفتند ملک الشعرا بهار خیلی به نوشیدن مشروبات الکلی علاقمند بودند و صد البته که ایشان همیشه حد تعادل را رعایت میفرمودند. روحشان شاد باشد هر چند که دوران زندگی کوتاه خود را همیشه در رنج و تالم و ناکامیهای پی در پی بسر بردند
Hamishe bidar در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:
با عرض ادب خدمت محدث و بانو روفیا گرامی و دیگر عزیزان: از سخنان ناب شما استفاده کردم. به نظر حقیر اگر احتمال بدهیم که با نظر دادن دیگران گمراه میشوند هم باید نظر خود را بگوییم. هر شخصی در مرتبه خود میداند و به نظر بنده حقیر اجازه گفتن دارد. و محدث عزیز مثال شما در مورد سایت پزشکان را نمیشود در گنجور پیاده کرد، چون گنجورفقط برای نظرات عرفا درست نشده، بلکه عوام مانند حقیر هم به خود اجازه نظر دادن میکنند.
و واقعأ هم کسانی بودند که بی معلم به وصال دوست رسیدند و چه بسا کسانیکه به مرشد شیاد گرفتار شدند.
به نظر حقیر شرط اول وصال دوست خواستن هست و شرط دوم و سوم صداقت و کوشش. البته خواستن خدا هم شرط است ولی اول ما باید طلب کنیم. این حدیث قدسی اشاره به این میکند: خداوند میفرماید: "من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته" ؛ آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم.
با احترام فراوان و به امید نظرات آینده شما عزیزان!
ناشناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۰ - زن در ایران:
با تشکر سه بیت آخر در چاپ اول نیست چاپ اول در زمان خود پروین در 1314 بوده و اصلا اصل این شعر زن در ایران را ندارد
فقط در چاپ دوم با نام گنج عفت است که توسط برادرش چاپ شده است و خود برادر هم در چاپهای سوم به بعد حذفش کرده و تهرانیهای قدیمی میگویند برای دلخوشی رضاخان برادرش با همکاری کسی جعل کرده بود چون معنای شعر همه اش دعوت به عفت است و با آزادی حجاب با طرح رضاخانی سازگار نبود ولی خود برادرش ابوالفتح اعتصامی جامع دیوان در چاپ سوم 1323 و چاپهای بعدی که بعد از دوره رضاخان است حذفش کرد
به هر حال با بقیه ابیات که درباره عفت و پاکدامنی است اصلا متناسب نیست و احتمال جعلی بودن آن زیاد است
انصاف اینست که این اشعار را در اصل متن نیاورید و فقط در حاشیه با توضیح این نکته که "در نسخ معتبر پس از چاپ دوم نیست" درج شود. با تشکر
بی سواد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲: