گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

ز دست ترک ختایی کسی جفا چندان
نمی‌برد که من از دست ترک شیرازی
ترک هم فقط ترک ختایی

ناشناس در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد
از بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست
چه جای هوی و های؟

حنیفه نژاد در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۵:

دوستان ، اجازه می خواهم این رباعی را معنی کنم ، چون احساس می کنم که معنی آن را خوب دریافت نکرده ایم :
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من : به اسراز ازل من و تو دسترسی نداریم
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من : من و تو این حرف را نمی توانیم بخوانیم ( باز همان معنی رباعی اول)
هست از پس پرده گفتگوی من و تو : ما عروسکان خیمه شب بازی هستیم ، و این گفتگو ها که میان ما اتفاق می افتد ، مال ما نیست ، بلکه صدای همان عروسک گردان است . ( افعال ما هم متعلق به خود اوست )
گر پرده بر افتد نه تو دانی و نه من : اگر راز ها آشکار شود می بینی که من و تو هیچیم ، هر چه هست اوست ، .
این رباعی از مفاهیم اسلامی و قرآنی مشحون است ، و با رباعی های خیام همخوانی ندارد

امیر در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۳:

ططسن در بیت سوم به چه معناست؟

سایه هیچ در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۸ - گفتار اندر سلامت گوشه‌نشینی و صبر بر ایذاء خلق:

مپندار اگر شیر و گر روبهی
کز اینان به مردی و حلیت رهی
بنظر آید که واژه "حلیت" درست نمی باشد چرا که در معنی خلل می آورد
صفت روباه حیلت و مکر است و نه حلیت که واژه ای نامربوط
حلیت همان جواهر نیست ؟
اهل نظر و معنا نظر دهند

وشایق در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

با سلام ( هر کسی را نتون گفت که صاحب نطر است عشق برستی دگر و نفس برستی دگر است )

حسن خرده‌گیر در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:

آن خواجه کیانوش که از خرده‌گی‌ام خرده گرفته‌ست
پندی بفشاندست و ز خشم حسنک پرده گرفته‌ست
پندت بنیوشیدم و در دیده و در دل بنهادم
بالید و گوالید و گل آورد و سراپرده گرفته‌ست
گل بود ز گلزار بصیرت که در او جان من اشکفت
تا لحن خوش اینک به دگرسان، ز دگر پرده گرفته‌ست
محمود شود عاقبتت پیر خردمند و سرانجام
دست تو بود آن که مرا از دهن مرده گرفته‌ست

دکتر ترابی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:

سهو القلم!

سینه آگنده از اندوه

دکتر ترابی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:

شبروی گرامی،
سلام و سپاس بی کران به پیشگاه شما و شاعر گرانمایه حسن روشان.
و اما، مه، دره ، پنجشیر ، قله ها ... بدین گونه در دلم در هم آمیختند:
مه آرمیده در دره تنگ
شعله ابر بر بلندای کوه
آتشدان دلم خاموش
سینه ، آگندر از اندوه
آتش دان دلتان روشن و سینه تان آگنده از شادی

علی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۹ - حکایت اتابک تکله:

در پاسخ بیت 5 را مرتب بازمی چینم تا معنی اش عیانتر شود:
چون ملک و جاه و سریر می گذرد (یعنی گذرا و ناماندنی است)
از جهان، به جز فقیر، دولت [و دارایی راستین] نبُرد [=نمی برد]

نیست وش در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش:

نظریه نسبیت انشتین گواه بر این ابیت است
عمر همچون جوی نو نو می‌رسد
مستمری می‌نماید در جسد
آن ز تیزی مستمر شکل آمده‌ست
چون شرر کش تیز جنبانی بدست
شاخ آتش را بجنبانی بساز
در نظر آتش نماید بس دراز
این درازی مدت از تیزی صنع
می‌نماید سرعت‌انگیزی صنع

حسین در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۵:

این شعر را استاد محمد معتمدی با آهنگسازی استاد لطفی در آلبوم وطنم ایران را گوش کنید ، البته چند تا از بیت ها را حذف کرده.

محمد در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:

به عبارتی از نقطه نظر استعاری رویش و زایش بلافصل بارش( نعمت و منت) است. مگر آنکه شاعر با خلاصه سازی اقتضایی در تشریح توسط آبژه هایش در سه گانه ی باران( رحمت و نعمت) شکست انجماد( پایان برف) و برگ (رویش و زایش) تصمیمش را این طور گرفته باشد که بر گ حذف شود و به نظرش در کمال معنی خدشه ای وارد نشود.
با اینحال با توجه به اینکه قبلن اشاره ای به دردمندی جهان کرده و اینکه "برف" در بیت بعد می آید باز به نظر این حقیر این شایسته تر می آید که در این بیت به جهت فصاحت شعری از تکراری غیر ضروری جلو گییی کند و صرفن اشاره اش به فصل رویش باشد.

محمد در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:

وز برگ بر کشید یکی حلهٔ قشیب/ وز برف بر کشید یکی حلهٔ قشیب...
هر دو می تواند مفهوم باشد با این تفاوت که "از "در برگ اضافه ی است که به نوع و جنس اشاره دارد : جامه ی از جنس برگ...
اما" از" در برف به مکان: از درون برف جامه ی نوی بر آمده.
به نظر من منطقی این است که "وز برگ" را مرجع قرار دهیم چرا که وقتی در بیت اول( باران مشکبوی ببارید نو به نو) از ریزش باران صحبت می شود طبعا شاعر باید در بیت دوم نتیجه ی آن یعنی رویش پس از باران را در نظر داشته باشد. منطقی نیست که شاعر با اضافه گویی به پیش از باران یعنی از پوشش برف رویش را اشاره کند.

مهدی زهرائی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:

لطفا به وزن شعر توجه داشته باشید. اضافه کردن واژه ی زنهار، وزن را بهم می زند.
بنده اینجور در ذهنم بود:
تا بر سر سبزه پا بخواری ننهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته ست
اگر کسی نسخه ی مصحح چاپی در دسترس دارد لطفا بررسی کند.
ممنون

جلال در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

در مصرع سیزده را همه عالم به در امروز از شهر که یکی از بزرگواران هم اشاره کرده بود احساس میکنم درست تر این باشد"سیزده را همه آیند به در امروز از شهر"

محمدعلی اشرفی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

سلام
در تفسیر معنایی این رباعی باید بگویم که این رباعی در مورد فارغ بودن از علایق دنیوی و دلبستن به دنیای فانی بحث میکند .
دلبستن به دنیا امری بیهوده و عشقی پوچ است.
بلکه انسان باید همیشه بیاد مرگ باشد.
آن چه کسی است که عاشق دنیا بود و عمری جاودان پیدا کرد ( همیشه زنده بود ؟)
فکر میکر که اجل به او مهلتی برای همیشه زنده بودن خواهد داد.
گو میخ مزن : کنایه از همان عاشق نشو... دل نبند است ( در قدیم برای زندگی و یا استراحت چند روزه در بیابان و یا در مسیر خیمه بر پا میکرده اند و این خیمه ها را با کوبیدن میخ بر زمین استوار میکرده اند)
ودر مصرع آخر میگوید لباسهایت را هم در نیاور و بفکر ماندن و استراحت نباش . چرا که کاروان هرلحظه شای حرکت کند . ( اجل سر برسد )
موففففففق باشید

صادق در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۵:

سلام و ادب
بخش هایی از این غزل زیبای حضرت مولوی(رحمته الله علیه) را جناب وحید تاج خوانده اند، زیباست

صادق در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۰:

سلام و ادب
بخش هایی از این غزل زیبای حضرت مولوی را جناب "بامداد فلاحتی" در آلبوم "باز باران" به نام"جان جهان" خوانده اند..

۱
۴۱۳۳
۴۱۳۴
۴۱۳۵
۴۱۳۶
۴۱۳۷
۵۴۷۳