مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد
این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد
با انگبین لبت را سنجیدهام مکرر
شهدی که در لب توست در انگبین نباشد
قومی به فکر مشغول قومی به دین گرفتار
غافل که آنچه جویند در کفر و دین نباشد
در نکتهٔ دهانت هر کس کند گمانی
تا تو سخن نگویی کس را یقین نباشد
ماه فلک ز حسنت خواهد برد نصیبی
ورنه همیشه سیرش گرد زمین نباشد
خواهم سر ارادت سایم بر آستانت
شرمندهام که چیزیم در آستین نباشد
یابد ز دام زلفش صید دلم رهایی
گر چشم صیدگیرش اندر کمین نباشد
با ترکتاز چشمش نیکو مقاومت کرد
حقا که چون دل من حصنی حصین نباشد
گفتم بهار مسکین خواهد گلی ز باغت
گفتا خزان رسیده است گل بعد از این نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عواطف و شرایط انسانی میپردازد و تأکید میکند که شور و شوق به همراه صبوری نمیآید. او اشاره دارد که بسیاری در جستجوی حقیقت هستند اما غافل از اینکه شاید آنچه میجویند در دین یا کفر یافت نشود. شاعر بر روی دوگانگی احساسات تاکید میکند و بیان میکند که تنها با صحبت کردن میتوان به حقیقت نزدیک شد. همچنین اشاره میکند که زیبایی و عشق میتواند گذرا باشد، و در نهایت به جستجوی عشق و احساس ناتوانی در برابر او اشاره میکند. در پایان، به درختان و گلها اشاره میشود که بهار ممکن است به پایان برسد و دیگر گلی نیابد، نمادی از فصلی که به سر آمده و زیبایی که رفته است.
هوش مصنوعی: علاقه و انتظار برای رسیدن به محبوب، هرگز با هم نخواهند آمد. اگر یکی از این دو موجود باشد، دیگری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: با آنکه بارها لب تو را با عسل سنجیدهام، اما میدانم که شیرینی لب تو به اندازه عسل نیست.
هوش مصنوعی: گروهی درگیر افکار خود هستند و گروهی دیگر به مسائل دینی مشغولند، اما غافل از اینکه آنچه به دنبالش میگردند، نه در کفر و نه در دین یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به حرفهای تو فکر کند، فقط در حد گمان و فرضیه میبیند. تا وقتی تو صحبت نکنی و حقیقت را نگویی، هیچکس نمیتواند به یقین برسد.
هوش مصنوعی: اگر زیباییات ماه را به خود جلب کند، حتماً از تو سهمی خواهد برد؛ وگرنه همیشه دور زمین میچرخد و به هر حال لذتی ندارد.
هوش مصنوعی: میخواهم سر تعظیم خود را به درگاه تو فرود آورم، اما از این که چیزی برای تقدیم به تو ندارم، شرمندهام.
هوش مصنوعی: اگر چشمان آن صیدگیر در کمین نباشد، دل من از چنگ زلف او آزاد خواهد شد.
هوش مصنوعی: نظاره کردن و ایستادگی در برابر چشمان او کار آسانی نیست، واقعاً اگر دل من مثل قلعهای مستحکم نباشد، نمیتوانم به خوبی در برابر او مقاومت کنم.
هوش مصنوعی: به بهار گفتم که مسکین است و به گلهای باغت محتاج، اما او پاسخ داد که فصل پاییز آمده و دیگر گلی بعد از این نخواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گفتم مکن چنینها ای جان چنین نباشد
غم قصد جان ما کرد گفتا خود این نباشد
غم خود چه زهره دارد تا دست و پا برآرد
چون خردهاش بسوزم گر خرده بین نباشد
غم ترسد و هراسد ما را نکو شناسد
[...]
گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد
گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی
صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد
لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت
[...]
این حسن و آن لطافت در حور عین نباشد
وین لطف و آن حلاوت در ترک چین نباشد
ماهی اگر چه مه را بر روی گل نروید
جانی اگر چه جان را صورت چنین نباشد
از جان و دل فزونی وز آب و گل برونی
[...]
هر چند دانمت مهر ای نازنین نباشد
اما روا به عاشق پیوسته کین نباشد
هر کس نکرد قبله محراب ابرویت را
شک نیست اینچنین کس اهل یقین نباشد
چشمت که خواند آهو آهو نه شیر گیرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.