گنجور

حاشیه‌ها

س ، م در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱:

کارن تبری گرامی
با اجازه یک راهنمایی کوچک
اینطور بیتهارا در گنجور جستن ممکن است مشکل باشد
در گوگل جستجو کنید زودتر به نتیجه می رسید
با قدر دانی از مقام والای سایت وزین گنجور در زمینه ی شعر و ادبیات .

شش‌جوانی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

دومین یغما در بیت
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
شهری است در ترکستان ظاهراً هم‌جوار خلخ، که زنان‌اش به حسن جمال معروف بودند.
بیتی از خاقانی است در وصف برآمدن خورشید:
چو خاتون یغما به خلخال زر
زخرگاه خلخ برآورد سر

پویا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶:

قمرالملوک وزیری این غزل را به همراه تار مرتضی نی داوود در ماهور اجرا کرده. بسی دلنشین است.

ساسان در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

به پسر 5ساله‌ام میگم «ما را همه شب نمی‌برد خواب» یعنی چه؟ میگه: یعنی ما جغدیم! :)))

کارن تبری در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱:

یکسره نوشتن به در ترکیب «سربه سر» که به صورت «سربسر» نوشته شده و «به کشتن» که به صورت «بکشتن» نوشته شده است، جدای از نادرست بودن، جست و جو را نیز مشکل کرده است چنان که پیدا کردن این بیت، پس از بارها ناکامی،امروز چند ساعت زمان برد.
در گنجور از این دست خطاها فراوان است.

بی نام در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

ندا جان
مرسده نگفته عطار همبستری با مادر را تائید کرده
او بر گفته ی ناباور صحه گزارده که گفته بود : ” زنا کردن نه به اصطلاح کنونی مسلمانان که به معنای ادامه ی باروری و پایداری آیین آشو زردشت است“
اگر یکبار دیگر با دقت بخوانی متوجه میشوی
شاد باشی

بی نام در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

دوستی می گفت انسان هرچه صفات خوب دارد به خداوند نسبت داده ، بعد نشسته ، زار میزند که خدایا من ِگدا را دریاب .
من ماندم و جواب ِ در دهان ماسیده

ترابی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۵۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

«اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد کما صلیت علی إبراهیم وعلی آل إبراهیم انک حمید مجید اللهم بارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی إبراهیم و علی آل إبراهیم انک حمید مجید.»

Bahar در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:

من یکم تناقض می بینم بین شعر اصلی که هم در دیوانی که از بافقی دارم و هم اینجا که گنجور زحمت کشیدن و قرار دادن و بین شعری که آقای چاووشی خوانده اند اگر کسی اطلاع داره دوست دارم بدونم این غزل رو برای تبدیل به ترانه روش کار شده یا غزل کامل رو خوندن؟ که در کتاب یا اینجا فقط گزیده ای از ابیات هست که البته بعید می دونم چون حداقل دیوانی که من دارم از جمله کاملترین دیوان بافقی هستش و واقعا برام جای سوال هستش که بجز بیت اول که مال بافقی هست باقی ابیات رو کی سروده؟

ندا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

merce
اگر عطار گبر است، بقیه ی شعرهایش که مثل عقیده ی مسلمانان است یعنی از او نیست؟
به نظرم عطار بزرگ تر از این حرف هاست که یک عقیده ی غیر انسانی مثل همبستری با مادر و خواهر را تایید کند.
اگر هم این گونه باشد نباید او را از افتخارات ایران بدانیم.
مادر مقامش بالاتر از این است که مردهای خانواده با او همبستر شوند.
بعضی اوقات چه تاریخ بدی داشته ایم ما...
این بدتر از جهاد نکاح عربستانی هاست.

ندا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین:

شعرش خیلی جذاب و خوندنیه. به خصوص برای کسایی که دوست دختر یا دوست پسرشون رو تازه از دست دادن.

تارا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

از آن مادر که من زادم، دگر باره شدم جفتش ... از آنم گبر می خوانند که با مادر زنا کردم
این بیت به معنی زنا کردن نیست بلکه تمثیلی است برای رسیدن به درجه ای از شهود که در آن شریعت دیگر کاربردی ندارد. یعنی اتصال مستقیم به منبع هستی، بنابراین حتی به بدیهی ترین دستورات شریعت و عرف رفتارهای انسانهای معمولی جامعه نیازی ندارم.
آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم (حافظ)
مادر در مصرع اول منبع هستی است و مادر و زنا در مصرع دوم، شریعت و رفتارهای کلیشه ای و تقلیدی و عرف مردم معمولی است.

ناشناس در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:

«فوق العاده
است»

ناشناس در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۹:

لطفا بیت اول
"اه" را به "وه" تصحیح بفرمایید
نظر امید کاملا صحیح است

پارسا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:

در جواب دکتر ترابی و محمد بگم که به نظر من به همین صورت که هست معنی کاملتر وزیباتری داره و نباید جابجا شه

مهدی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » درد زندگی [۲۵-۱۶] » رباعی ۱۸:

خیام می گوید که امدن و و رفتن ما هیچ سودی ندارد.
سود برای که؟ یعنی برای چه کسی سود ندارد؟
باید گفت برای همه.
یعنی این امدن و شدن نه برای خود شخص سودی دارد،نه برای دیگران و نه حتی برای دنیا!
اولا شاید شخص به ظاهر اثری از خود به جای بگذارد اما این اثر بعد از مردن او هیچ سودی برایش نخواهد داشت،هیچ سودی. مثلا اعمال خودش را می بیند که بهد از مردن سودی به حالش نخوهند داشت به فرض مثال همین تقویم جلالی،ایا بعد از مرگ حاصلی برای خیام خواهد داشت؟ ایا این اندازه گیری دقیق فصول و ماهها نفعی به حال او خواهد داشت؟گیرم که رسیدن بهار را به دقیق ترین شکل محاسبه کرده باشد،ایا با رسیدن بهار خیام نیز چون سبزه دوباره از خاک سرد خواهد رست؟ ایا این همه تعریف و تمجید از خیام سودی به حال او دارد و هوشیاری اش را دوباره به او اعطا خواهد کرد تا دوباره زنده و ذیشعور شود؟
نه!
هیچ سودی برای او نخواهد داشت و خیام به فراست دریافته است که دیگر امید امدنش نیست و چو رفتی رفتی.
ثانیا این میراث به جای مانده نه تنها برای خود شخص،بلکه برای دنیا نیز هیچ سودی ندارد.زیرا تمامی این افکار علمی و فلسفی در بستر هیچ بوجود امده است.مانند اینکه صفر را بر صفر اضافه کنی،که نتیجه باز هم همان صفر خواهد بود.

مهدی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » درد زندگی [۲۵-۱۶] » رباعی ۱۷:

شاعر این ابیات از بودن خود و از زندگانی اش کلافه است. زیرا می بینید که زندگی حتی با تمام خوشی های گاه گاهش نیز ارزش زیستن را ندارد.
اما به ظاهر بین مصرع اول و دوم تضادی وجود دارد. در مصرع اول می گوید که اگر اختیار امدن با من بود نمی امدم و زندگی کردن ارزش تحمل این همه رنج و سختی را ندارد. اما در مصرع دوم می گوید که اگر رفتن و مردن به اختیار من بود از این دنیا رخت بر نمی بستم. راز این تضاد و دوگانه گویی در چیست؟
مصرع اول مربوط به دوره ای است که انسان هنوز به ناز در کتم عدم خوابیده بوده و هیچ رغبتی برای بیداری و امدن به جهانی پر از نیاز،حرکت،و جهانی که نیش و نوش به هم است؛ نداشته است.
اما مصرع دوم به زمان بعد از افرینش مربوط است. زیرا گرچه انسان در جهانی پر از سختی و بلایا زیست می کند اما همواره با وحشتی بزرگتر نیز دست به گریبان است و ان رفتن و مردن و نیست شدن است. زیرا انسان به احساس و هوشیاری جدید خود در این دنیای تازه خو گرفته است و این فکر که روزی فراخواهد رسید که هوشیاری و شعور خود را از دست بدهد برای او دهشتناک است و از این روی در بین بد و بدتر همین جهان پر از احتیاجات و حوایج را به نیستی و از دست دادن شعور و هوشیاری ترجیح می دهد.
و انسان همواره در بین این دو بدی و انتخاب یکی از ان دو در تردید است و زندگانی خود را با تلخکامی سپری می کند.
و بیت پایانی بیانگر ارزوی چنین انسان مرددی است که بیان می دارد ای کاش اصلا بوجود نمی امده تا مجبور به زندگی کردن و انتخاب باشد؛زیرا راحتترین و بهترین راه همان بوده است که از همان ابتدا نه بوجود می امده نه شعوری می داشته و نه مجبور به رفتن و از دست دادن هوشیاری خود بوده باشد.

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از عمر رضی‌الله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم:

تو که جزوی کار تو با فایده‌ست
پس چرا در طعن کل آری تو دست
تو با انکه وجودی جزیِی و ناچیز بشمار میایی همواره کار تو همراه با فایده است پس چطور ممکن است که در فایده تعلق روح به بدن خدشه و ایراد در می اوری؟
گفت را گر فایده نبود مگو
ور بود هل اعتراض و شکر جو
اگر سخن گفتن سودی ندارد انرا نگو ... تو مقصود نادیدنی خود را در قالب کلمات نمایش میدهی ... پس اگر در سخن گفتنت فایده میبینی انرا بگو و اعتراض نکن و شکر بجا بیاور .....
شکر یزدان طوق هر گردن بود
نی جدال و رو ترش کردن بود
شکر و سپاس حق تعالی مانند طوقی است در هر گردنی و شکر و سپاس گذاری بر هر کسی واجب است نه اینکه ازین طوق بنالی و رو ترش کنی حتی اگر زندگی بکامت خوش نیومد هم باید شکر را بجا بیاوری و اگر بلایی در تو انداخت گلایه نکن (که جور یار خوشتر است) ....
گر ترش‌رو بودن آمد شکر و بس
پس چو سرکه شکرگویی نیست کس
اگر رو ترش کردن روش تو است برای شکر گذاری پس سرکه از همه شکر گذار تر است چون ترش است .....
سرکه را گر راه باید در جگر
گو بشو سرکنگبین او از شکر
اگر سرکه بخواهد گوارای جگر ادمی شود باید با قند و شکر ترکیب شود تا سرکه انگبین شود ....
معنی اندر شعر جز با خبط نیست
چون قلاسنگست و اندر ضبط نیست

رساندن معنی در شعر ناگریز همراه اشتباه است ... مثل قلاب سنگ که وقتی میچرخه دیگه نمیشه سریع نگه ش داشت و تحت کنترل دراورد ......
پیوند به وبگاه بیرونی

edris۰۵۳۵ در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

سلام. اگه یزید هم گفته باشد٬ و حافظ تقلید کرده باشد٬ دلیل نمیشه که به یزید ارادت داشته؛ بلکه از اون مصرع استفاده کرده .

۱
۳۹۴۰
۳۹۴۱
۳۹۴۲
۳۹۴۳
۳۹۴۴
۵۴۶۸