گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۹ - فصل اندر درجات:

غلط بیت 22
ساسانس >>>ساسانی

 

علی در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:

خیام با صراحت رباعی را سروده او عاشقی را عیب نمی دانسته چونکه فقط با دلی پاک می توان عاشق شد و مستی با شراب انگور هم چیزی متداول بوده و مثال مستی و راستی هم در فرهنگ ما هست . آنهایی که تاریخ زمانه خیام را خوانده و می دانند که در کنار کسانی فناتیک همچون حسن صباح زندگی و دوستی کرده ولی سر تعظیم به هیچ یک از زورگویان زمانش فرود نیاورد او مردی آزاده و عاشق و اهل می و شراب هم بوده حا لا نمی دانم چرا بعضی ها ( مذهبیون ) سعی بر این دارند که همه شعرا ی
بزرگ را به خودشان منتصب کنند .

 

قاسم قزل ارسلان در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۶ - حکایت قزل ارسلان با دانشمند:

فامیلی منم قزل ارسلانه خیلی از این شعر خوشم اومد

 

Sad Sweetheart در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:

سلام
بنده خواهشمندم از دوستان مطلع که معنی این
شعر زیبا را برای ما ارسال کنند پیشاپیش متشکرم
آرزوی رستگاری

 

مهدی در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
پاسخ سعدی به محمد و ایران

 

میرزا در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱ - گرفتاران:

درود.
فوق العاده زیباست
فکر میکنم تو این مصرع، وزن بهم ریخته!
« صبوحی آنقدر نگذاشت آن زلف تا برجا »
ممنون میشم نظر بدید.
سپاس.

 

s.miazoi در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

shekeiba jaan eshtebaah maikonad.in doaa ast, aarzo ast.

 

سعید سلطانی در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۰:

با درود به دقت شما خانوم شقایق. به نظر می رسه که نکته بینی شما درست باشه...

 

محمدامین مروتی در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وا مانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان، به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا، در معنی قوله علیه‌السلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن:

غم و شادی نزد عارفان
محمد امین مروتی
Amin-mo.blogfa.com
ما در زندگی روزمره مان دائما به دنبال شادی و دفع غم هستیم. اما برای عاشق نیکی و بدی را خواست و دلخواه معشوق معنی می کند. هر چه او بخواهد نیک است نه هر چه ما بخواهیم. مولانا می گوید هر چه را معشوق بپسندد خوب است و هرچه را نپسنددبد.
خدا دعا و ناله و زاری عاشق را دوست دارد و وسیلة تقرب به خود قرار داده. در واقع چیزی می خواهد که خود ندارد. از سوی دیگر شکستگی نفس و دل، بهترین نردبان عاشق برای وصال معشوق است:
نالم؛ ایرا ناله‌ها خوش آیدش از دو عالم ناله و غم بایدش
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش بهر خشنودیّ ِ شاهِ فردِ خویش
خاک غم را سرمه سازم بهرِ چشم تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم
اشکی که برای معشوق ریخته شود، اشک نیست، مانند گوهر ارزشمند است.
اشک کان از بهر او بارند خلق گوهرست و اشک پندارند خلق
من ز جان جان شکایت می‌کنم من نیم شاکی روایت می‌کنم
لذا آنچه از درد دل و گله گزاری نزد معشوق می شود، جدی نیست. نوعی نفاق بی مبنا و بهانه ای برای همدمی با معشوق است:
دل همی‌گوید کزو رنجیده‌ام وز نفاقِ سست می‌خندیده‌ام
سپس مولانا از جان پاره پاره شده و داغ دلش به معشوق گله می کند:
ده زکات روی خوب ای خوب‌رو
شرح جانِ شرحه شرحه بازگو
کز کرشم غمزه‌ای، غمازه‌ای
بر دلم بنهاد داغی تازه‌ای
من حلالش کردم ار خونم بریخت
من همی‌گفتم حلال، او می‌گریخت
چون گریزانی ز ناله ی خاکیان؟
غم چه ریزی بر دل غمناکیان؟
ای که هر صبحی که از مشرق بتافت
همچو چشمه ی مشرقت در جوش یافت
محبوب ابد و ازل به عاشق بهانه ای برای گله گزاری داده است:
چون بهانه دادی این شیدات را
ای بها، نه شکّر لبهات را
ای جهان کهنه را تو جان نو
از تن بی جان و دل افغان شنو
شرح گل بگذار از بهر خدا
شرح بلبل گو که شد از گل جدا
این دیالوگ های سوزنا ک را معشوق دوست دارد و به حال عاشق نیز سودمند است:
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
اندرین ره می‌تراش و می‌خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
عشق مقامی برتر از شادی و غم متعارف است و این گله گزاری ها بر سبیل نفاقی عاشقانه و حساب شده است که معشوق برای عاشق خواسته است. نزد مردم عادی غم و شادی معنایی متعارف و روزمره دارد که هر روزش تجربه می کنند:
جسم جسمانه تواند دیدنت
در خیال آرد غم و خندیدنت
دل که او بسته غم و خندیدنست
تو مگو کو لایق آن دیدنست
آنک او بسته ی غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
اما:
باغ سبز عشق کو بی منتهاست
جز غم و شادی درو بس میوه‌هاست
عاشقی زین هر دو حالت برترست
بی بهار و بی خزان سبز و ترست
از غم و شادی نباشد جوش ما
با خیال و وهم نبود هوش ما
مولانا به منکران احوال عارفانه می گوید مبادا این احوال را انکار کنید فقط بدان سبب که در غم و شادی های متعارف غرق شده اید:
حالتی دیگر بود کان نادرست
تو مشو منکر که حق بس قادرست
تو قیاس از حالت انسان مکن
منزل اندر جور و در احسان مکن
جور و احسان رنج و شادی حادثست
حادثان میرند و حقشان وارثست
و از شراب طهوری سخن می گوید که شراب انگوری بندة آن است. از احوالی که در وصف نمی گنجد. گردش افلاک و جوشش باده حاصل عشق است و این می عشق است که به کائنات و من جمله باده انگوری، سرخوشی و مستی می دهد:
تافت نور صبح و ما از نور تو
در صبوحی با می منصور تو
داده ی تو چون چنین دارد مرا
باده که بود کو طرب آرد مرا؟
باده در جوشش، گدای جوش ماست
چرخ در گردش گدای هوش ماست
باده از ما مست شد نه ما ازو
قالب از ما هست شد نه ما ازو

 

محمدامین مروتی در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده:

گمنامی
محمد امین مروتی
Amin-mo.blogfa.com
یکی از مهم ترین آموزه های عارفانه در مقام رهایی، گمنامی است. در حدیث قدسی هم آمره که اولیایی تحت قبابی. اولیاء من از چشم ها پنهانند. در داستان طوطی و بازرگان، طوطی پس از آزاد شدن می گوید آن طوطیان هندی مرا به عمل خویش آموختند که از خودنمایی یا نمایش دارایی هایم دست بکشم تا همچو تویی به اسارتم نگیرد. در واقع صدای خوش من مرا اسیر تو کرد. لذا خود را به مردن زدم تا تو از آواز من طمع بر کنی و رهایم سازی:
گفت طوطی کو به فعلم پند داد
که رها کن لطفِ آواز و وداد
زان که آوازت تو را در بند کرد
خویشتن مرده، پیِ این پند کرد
طوطیان هند به من گفتند که برای همه نخوان، با همه نیامیز و سخن مگو؛ مثل غنچه خودنمایی مکن و زیبایی ات را به مزایده مگذار، بل مانند گیاهی که روی بام می روید، از چشم مردم بیفت:
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من که تا یابی خلاص
دانه باشی، مرغکانت بر چنند
غنچه باشی، کودکانت بر کنند
دانه پنهان کن، به کلی دام شو
غنچه پنهان کن، گیاه بام شو
هر که داد او حُسن خود را در مزاد
صد قضای بد سوی او رو نهاد

 

سید غبدالرضا بلادی در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - جوجهٔ نافرمان شاعر نامشخص:

چقدر شعر حکیمانه ودلسوزانه ودل نشینیست. ایکاش هنوز هم درکتابها اینگونه قصه های خوب وروحبخش را میدیدیم تا مردم از کتاب و کتابخواندن واز حکمت و انسانیت واز دین ومعنویت زده نمیشدند و راه خشونت را، بجای مهر و عطوفت پیش نمیگرفتن
آخر انصاف بدهید آیا این خزعبلاتی که امروزه در کتابها نوشته میشود مفیدتر هست یا امثال این شعر دلنواز؟؟ خب چرا ؟ چرا؟ چرا؟

 

حمید کائنی در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

برداشت من از این غزل زیبا این است که حافظ و دلدارش درگیر بگو مگویی میشوند. حافظ به تنهایی رفته و سر به بالین می نهد. دلدار نیمه شب، سرمست از می و خندان لب، ولی با ندایی غمگین و افسوس کنان، حافظ را بیدار واز او درخواست بخشش میکند. حافظ این آشتی را با شکستن توبه و نوشیدن می جشن میگیرد. از آنجا که حافظ مسلمانیست سر سپرده به دستورات قرآن، مانند همیشه احساس گناه و به دنبالش خشم او را فرا میگیرد. و باز مانند همیشه خشم خود را با تند گویی به زاهد فروکش میکند. چون او بر این باور است که خود انسانیست پاکدل و نیک کردار، و زاهد و ناصح به گونه ای دیگر. در آخر او باز توبه کرده و بر این امید است که خداوند گناهان او را در آخرت خواهد بخشید.

 

کامیار در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:

با سپاس از گذاشتن این سروده در اینترنت:
من چون دوستدار طبیعت هستم خواستم دو نکته را برای شما بگویم که شاید بدلیل آشنایی نداشتن به طبیعت کمی فهمیدن این سروده دشوار باشه.
روبه آرام گرفت : روباه جانوری ریزجسه است و قادر به شکار بزرگ ن و دفاع از خود نیست. درنتیجه از دزدیدن حیوانات کوچک اهلی و حیوانات کوچک دیگر و میوه تغذیه میکند و مانند هم گروهای جانوری اش همیشه در حال مخفی شدن از دست حیوانات بزرگتر هست و در جایی کمین میکند.
روباه لانه خود را در زمین حفر میکند و نیاز به زمین قابل حفر دارد.
برای همین خرابه های قدیمی بهترین جا برای سکونت روباه ها هستند. داری زمین نرم حاصل از خاک آوار و متروک بودن جا.
آهو بچه کرده: آهو نیز به جایی بسیار آرام و امن جهت زایمان نیاز دارد و دربیابان ها چه جایی بهتر از بقایای ساختمانهای کهن متروک و آرام.
با سپاس.
در ضمن در قدیم مردم بیشتر با طبیعت آشنا بودند و بخشی از زندگیشان بود. شعر در دامان طبیعت سروده میشد و نه در دفتر کار.

 

احمد رضا فروتن در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۹ - داستان پیر خشت‌زن:

اگر بدون ویرگول بخوانیم این معنی از ان حاصل شود,سخنی از ملامتگر است ولی پیر است ,بسیار ساده ,باسخنانی که پیر به ملامتگر خود یعنی جوان که او را ملامت کرده بود,از بر پیر با گریه رفت,,دلیلی برای گریستن پیر وجود ندارد .بنظر میرسد مصرع دوم ایراد وزنی دارد. گریه کنان او بگذشت از برش,.
ارادتمند, فروتن.

 

merce در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:

گره ی گشوده از ابرو ی خود را به دلهای یاران زد
مرسده

 

merce در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:

با درود
می بینم همه عزیزان حاشیه نویس گره بر گره این بیت
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دل‌های یاران زد
می زنند. اجازه بدهید شاید من نیز بتوانم گره ی دیگری بزنم
می فرماید: وقتی نگارم به قصد رقص برخاست، گره ای که از ابروان گشود بر دل یاران زد
بدین معنا که همه ی یاران را مفتون خویش کرد
گره از ابرو گشود ( خنده زد) و باهمان خنده دل از یاران ربود(به مهر خویش گره زد ،یا مهر خود را در دل یاران افکند)
با احترام
مرسده

 

سینا احمدی در ‫۹ سال قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

من این حاشیه رو مینویسم درحالیکه ساعت نزدیک به 2 بامداده ومن را هم مانند سعدی نمیبرد خواب...واقعا این گونه اشعار انسان را از این کالبد خاکی برمیدارد و به عالمی میبرد که وصف آن زبان آدمی را آتش میزند و انسان سینه سوخته ای میباید تا این حال را با ذل شرحه شرحه او شرح داد... سعدی از عشق محبوبی خوابش نمی برد که گوشه ای از جمال و عظمت بی نهایتش را دریافته و این گونه بی خواب و خور شده...خدایت رحمت کناد

 

محسن در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

با سلام و عرض خسته نباشید به دوستان "گنجور".
در خیلی از پاسخ ها این جمله را بیان کرده اید که طبق نسخه فروغی این بیت درست است و غیره.
مگر نسخه ی فروغی مقدس است یا به او وحی شده است،تا آنجا که می دانم ایشان ادیب و محقق خیلی بزرگی نبوده اند و خیلی از اساتید فارسی به نسخه ی او انتقاداتی دارند (مثل آن شعر معروف بنی آدم).در ثانی بعضی از اشتباهات در انسخه ی فروغی هست که هر انسانی به اشتباه بودن آن پی می برد و مسوب کردن آن به شخصیت بزرگی چون سعدی دور از عقل است.
چرا از تصحیح بسیار علمی تر و معتبرتر استاد غلامحسین یوسفی که در در نزد اساتید فارسی جایگاه بالاتری دارد استفاده نمی کنید؟

 

سیاوش مرتضوی در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۷ - در مدح شاه اولیا سلطان اصفیا علی مرتضی علیه السلام میگوید:

لطفا در هشت مصراع اول شعر «باحمد» را به «به احمد» اصلاح نمایید. احتمالا «باحمد» روش نگارش قدیمی است.

 

حسن در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

پیوند به وبگاه بیرونی/

 

۱
۳۸۷۷
۳۸۷۸
۳۸۷۹
۳۸۸۰
۳۸۸۱
۵۰۴۹
sunny dark_mode