گنجور

حاشیه‌ها

لیام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۸:

جناب کیخا ، جناب گوهری ، روفیا بانو ، بابک عزیز ، و،،،همگی خوش آمدید ،
،،
بار دیگر صفحه ی گنجور عطر آمیز شد
روح پرور محفلِ یارانِ شورانگیز شد
تا شکر می بارد از کلک گهر بار شما
آسمانم پُر ستاره کلبه ام گلریز شد.
،،،
حسین جان ممنون ، گل گفتی،
در انتظار دیگرعزیزان ،

ایرانخواه در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:

با درود
هر آنچه در گنجور هست با نشان نسخه یا چاپ و کس و کسانی که تصحیح فرموده اند آن نسخه را... پس خواهش می کنم اظهار فضل را به جای دیگر و زمان دیگر ببرید! این غزل و همه آنچه از غزلهای حافظ در اینجا هست از تصحیح قاسم غنی و قزوینی ست و اگر جایی تفاوتی میان آنچه گنجوری های عزیز آورده اند با چاپ مکتوب غنی- قزوینی هست، یادآوری بفرمایید و از پراکنده گویی و ... بپرهیزید.

mohammad ghanbar در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴ - تلبیس وزیر با نصاری:

شرح ابیات بخش چهاردهم
تلبیس وزیر با نصاری (مکر و حیله وزیر با مسیحیان)
پس بگویم: من بسر نصرانیم
ای خدای راز دان می‌دانیم (349)
سپس به مسیحیان می گویم که من در باطن مسیحی هستم و اضافه می‌کنم: ای خدای راز دان ! تو مرا می‌شناسی و حقیقت عقیده مرا می‌دانی.
شاه واقف گشت از ایمان من
وز تعصب کرد قصد جان من (350)
خواستم تا دین ز شه پنهان کنم
آن که دین اوست ظاهر آن کنم (351)
شاه بویی برد از اسرار من
متهم شد پیش شه گفتار من (352)
وزیر حیله‌گر در ادامه می‌گوید: به مسیحیان خواهم گفت که شاه چون به راز من پی برد و دانست که من مسیحی هستم از روی تعصب و کوته‌فکری قصد جان مرا کرد.
نکته‌ای که باید در اینجا به آن اشاره شود این است که تعصب و کوته‌فکری باعث ریختن خون پیروان ادیان دیگر می‌شود وگرنه از نظر مولانا جوهر همه‌ی ادیان الهی یکی است و اگر شخص دچار بیماری دوبینی نباشد، آنها را یکی خواهد دید.
وزیر در ادامه می‌گوید: می‌خواستم دین خود را از شاه پنهان کنم و مطابق دین و آیی او که دین یهود بود، عمل کنم. اما شاه از حقیقت امر مطلع شد و فهمید که من به او دروغ گفته‌ام.
گفت: گفت تو، چو در نان سوزن است
از دل من تا دل تو روزن است (353)
من از آن روزن بدیدم حال تو
حال تو دیدم، ننوشم قال تو (354)
وزیر از شاه نقل می‌کند که شاه گفت: سخن تو مانند سوزن در نان است، یعنی سخنان تو مرا آزار می‌دهد. دل من به دل تو راه دارد، یعنی من حال درونی تو را می‌دانم و گول حرفهایت را نمی‌خورم. من از آن روزنی که به درون تو می‌نگرم، حال واقعی تو را دیده‌ام و دیگر حرفها را نمی‌شنوم و نخواهم پذیرفت.
این نکته نیز باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد که هر چند از چنین شاه ظالمی که در داستان از او نام برده شده است، چنین کرامتی که بتواند درون دیگران را ببیند، بعید است. اما مولانا خیلی پایبند این جزئیات در داستانهایی که نقل می‌کند، نیست و هرگاه بخواهد از متن داستان خارج می‌شود و حرف خود را می‌زند. به هر حال، وقتی کلمه‌ی شاه به میان می‌آید از نظر مولانا این کلمه بیانگر انسانی با علو درجات است و معمولا او اولیاء خدا را شاه می‌نامد، پس چنین کرامتی از آنها امری عادی تلقی می‌شود.
گر نبودی جان عیسی چاره‌ام
او جهودانه بکردی پاره‌ام (355)
بهر عیسی جان سپرم، سر دهم
صد هزاران منتش بر خود نهم (356)
جان دریغم نیست از عیسی ولیک
واقفم بر علم دینش نیک نیک (357)
حیف می‌آمد مرا کان دین پاک
در میان جاهلان گردد هلاک (358)
شکر ایزد او عیسی را که ما
گشته‌ایم آن کیش حق را رهنما (359)
از جهود و از جهودی رسته‌ام
تا به زناری میان ر ا بسته‌ام (360)
دور، دور عیسی است ای مردمان
بشنوید اسرار کیش او به جان (361)
در هفت بیت بالا باز وزیر سخنانی را مطرح می‌کند که به مسیحیان خواهد گفت: اگر روح عیسی به یاری‌ام نیامده بود، آن شاه با کینه‌ی جهودانه‌اش مرا تکه پاره می‌کرد، زیرا همان‌طور که مولانا قبلا در ابیات 328 و 337 اشاره کرده بود، شاه در اثر آن کینه‌ی جهودانه‌ای که داشت، احول شده بود و تعصب کور چشم او را کور کرده بود و کسی از خشمش درامان نبود و هزاران مومن مظلوم را به نام دین موسی(ع) از دم تیغ کوردلی خود گذرانده بود.
(شاه از حقد جهودانه چنان
گشت احول کالامان ، یا رب امان
صد هزاران مومن مظلوم کشت
که: "پناهم دین موسی را و پشت")
در ادامه وزیر می‌گوید: البته من حاضرم در راه عیسی(ع) جان خود را فدا کنم و این را منتی بر خود می‌دانم. اما از آنجایی که بر دین عیسی(ع) خوب آگاهم، فعلا نمی‌خواستم کشته شوم تا این دین پاک در میان نادانان نابود نشود. اکنون نیز خدا را شکر می‌کنم که راهنما و هادی این دین برحق شده‌ام. از دست یهودی‌ها و یهودی بودن آزاد شده‌ام و کمربند نشانه مسیحیان (زنار) را بر کمر بسته‌ام. ای مردم! اکنون نوبت دین عیسی(ع) است. اسرار دین او را از من به جان و دل بشنوید.
کرد با وی شاه، آن کاری که گفت
خلق، حیران مانده از مکر نهفت (362)
راند او را جانب نصرانیان
کرد در دعوت شروع او بعد از آن (363)
شاه به پیشنهاد وزیر حیله‌گر عمل کرد و اعضای بدن او را همان‌گونه که خودش گفته برید. مردم هم از این کار شاه در شگفت بودند و نمی‌دانستند چه مکری در کار است. شاه سپس وزیرش را به سمت مسیحیان تبعید کرد. از آن پس وزیر شروع به تبلیغ دین مسیحیت کرد.

فریبا نصیرآبادی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

مرحبا
چقدر زیبا آقای چاوشی این شعر را خوندن.هزار آفرین

قیس در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
دنیا هیچ عیبی ندارد، عیبی که می بینیم ناشی از نگرش معیوب است...، لازم نیست دعا کنیم تا این دنیا تغییر کند، بلکه باید دعا کنیم که نگرش معیوب ما تغییر کند؛ تا بتوانیم ببینیم دنیا همیشه درست و کامل بوده است.
عیبی که در بیرون می بینیم در واقع در درون ماست.

احمد قلی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:

در روزگار قدیم عده ای از تجار روس در راه سفر به آسیای میانه گرفتار راهزن ها می شوند. و آنها را به عنوان برده در شهر بخارا به فروش می گذراند. از قضا استاد رودکی در آن زمان در شهر بخارا بوده و در بازار برده فروشان دختری بسیار زیبا و نیکو سیرت را می بیند و دلباخته آن می شود وآن دختر درواقع دختر یکی از تجار روس بود که اکنون اسیر شده بود و او به محض دیدن عاشق گشته و این رباعی زیبا را نی سراید . در این شعر کلیسا اشاره دارد به مذهب دختر روس.
با تشکر واحترام
احمد قلی

میلاد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳:

محمدرضای عزیزشاعرمیخادبه طرفش بفهمونه که افرادعهدشکن زیادی تودنیاهستن اماهیچکدام به اندازه معشوقش یافردموردخطابش عهدشکن نیست.این شعرمخصوص افرادیه که شکست عشقی روتجربه کردن مانندخودمن.من خیلی بهش علاقه دارم هم شاعرش عالی بوده هم خوتنندش چاوشی عزیزکه باصدای محزون وغم انگیزش زیبایی شعروچندبرابرکرده.

حمید زارعی مرودشت در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۳ - سبب نظم کتاب:

الا ای هنرمند پاکیزه خوی
هنرمند نشنیده‌ام عیب جوی
قبا گر حریرست و گر پرنیان
بناچار حشوش بود در میان
تو گر پرنیانی نیابی مجوش
کرم کار فرمای و حشوم بپوش
.
حشو به معنیِ تکه پاره‌های پارچه است که بین پارچه‌ی بیرونی و آستر لباس قرار می‌داده‌اند برای محکم ایستادن لباس. سعدی میگه حتا گران ترینِ لباس‌ها هم درونشون پارچه‌های کم ارزش نهفته، پس اگر در کتابِ من ایرادهایی دیدید، به چشمِ عیب پوش بر آن ها بنگرید و مرا عفو کنید.
.
و چه قدر بزرگان و هنرمندانِ راستین، فروتن و افتاده هستند. کاش ما از این بزرگان افتادگی را یاد بگیریم و چنین با سواد و هنرِ کم، دچارِ غرور و خودبزرگ بینی نشویم.

حمید زارعی مرودشت در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۲:

راجع به بیتِ نهم، کانال بیدل‌خوانی نوشته:

(ادیم) چیست؟
اَدیم به طورِ عام، به معنای پوست دباغی شده و گسترده است و در معنای خاص، پوستی از چرم که خوش بوی و سرخ رنگ است و باور بر این بوده که این بو و رنگ را در زیرِ تابشِ ستاره‌ی سهیل و فقط در دو منطقه‌ی طائف و یمن به دست می آورَد.
پس ارتباطِ (سهیل) با (اَدیم) در ادبیات از این باور سرچشمه میگیرد
به عنوان مثال، سعدی در گلستان میگوید:
برهمه عالم همی تابد سهیل 
جائی انبان میکند جائی ادیم
و بیدل میگوید:
دیده به صدهزار اشک محوِ نثارِ مقدمی‌ست
آه که آن سهیلِ ناز، یادِ یمن نمی‌کند
در این بیت بیدل چشم خودش را به پوستی گسترده و مزین به گوهر اشک تشبیه کرده که در زیرِ پای بزرگان می‌انداخته‌اند. و میگوید من چشمم را در راهش همچون پوستِ مرصع گسترده‌ام اما او چون ستاره‌ی سهیل به یمن سر نمیزند تا ارزش این پوستِ مرصع (چشم شاعر را) بالا ببرد.
جالب اینکه پوست از تابش ستاره‌ی سهیل سرخ میشود، اما چشم بیدل هم اکنون از گریه خون است.
@bidelkh
برای خواندن مطالب بیشتر به کانال بیدل‌خوانی سر بزنید

جعفر در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » عروس گل (در افشاری و رهاب - هنگام رفع حجاب):

سلام و ممنون از سایت بسیار مفید شما
تصنیف فوق در دستگاه سه‌گاه است
با استناد به نت قطعه که دستخط استاد موسی معروفی است

علی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۱۰ - التمثیل بقصّة آدم علیه‌السلام و سبب عشقه:

مصرع چهارم باید اینگونه باشد:
ذل عشقش به خاکدان آورد

امیر حسین رحیمی زنجانبر در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۷:

در محفلی که «آفت سازش» سلامت است
(یعنی سالم بودن آفت سازش است و شکستگی سازش نشانه ی سلامت آن)
نکته ی دوم هم در بیت هشتم فاصله گذاری بین کلمات شعر را نامفهوم کرده. یعنی بجای مصراع ذیل:
از «گردنم سرشته» چه خیزد به غیر عجز
باید اینگونه مصراع تصحیح شود:
از گردِ «نم سرشته» چه خیزد به غیر عجز
یعنی از گردی که با نم سرشته شده است (نم کشیده و حالت گل پیدا کرده) انتظار برخاستن نداشته باش. این گرد وقتی خشک هست میتواند پرواز کند وقتی نم کشید دیگر عاجز و ناتوان از برخاستن است

رامین در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:

با سلام خدمت همه دوستان عزیز
بنده شعرشناس نیستم فقط یک فرد معمولی ام که به شعرهای حافظ و باباطاهر عریان خیلی علاقه مندم.
اگر جسارت نباشه عرض کنم حافظ در هیچ بیتی نفرین نکرده کسی رو که این اصلا با ذات آن جناب هماهنگی ندارد. حتی خود جناب در بیت بعدی مخاطب رو (حالا به هر شخص یا هر نوع تفکر) سوق داده به سمت و سوی عاشقی که این عشق میتواند عشق به استاد کارگاه هستی یا به خود کارگاه هستی یا حتی به عاشقهایی مثل خود بنده، باشد چگونه باور کنیم در بیت اول چنین موهبتی را از کسی دریغ میکند و در بیت دوم همان موهبت را نثار عاشقان میکند این یعنی تناقض در دوتا بیت پشت سر هم.
در ضمن اگه زحمتی نیست برای من دعا کنید به عشقم برسم که:
الا یا ایهالساقی ...

علی حاجی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۶ - در تفسیر این حدیث مصطفی علیه‌السلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم:

سلام،
به نظر 2 بیت سقط شده است (از قلم افتاده است):
پس از بیت "نیمی از افرشته و نیمیش خر..." ، جای این 2 بیت خالی است:
"عقل اگر غالب شود پس شد فزون از ملایک این بشر در آزمون"
"شهوت ار غالب شود خود کمتر است از بهائم این بشر زان که ابتر است"

مهدی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

نظرات دوستان رو خوندم دریغم اومد که چیزی نگم
ببینید عزیزان در مورد هر شعری نظر دادن منوط است به شناختن شاعر و هندسه معرفت و تفکراتش. مولوی شاعر بزرگ پارسی زبان که دیدگاه خاص عرفانیش به حلقه های معرفت و تصوف بعد از خودش جهت خاصی داد و حتی با وجود اعتقادات فلسفیش و رابطه نه چندانش با آن باز بر فلسفه تاثیر گذاشت، جهان بینی خودش را دارد.
مهمترین واقعه زندگیش که او را از یک مفتی یک شهر مانند قونیه به عارف و عاشقی عالمگیر تبدیل کرده یعنی آشناییش با شمس پرنده( به توصیف خودش)، در همه اشعار و اقوالش تا پایان عمر هست.
در این شعر اول با توجه به اشارات مانند به زیر لب چه میخوانی، بیا کنارم بنشین، به غفران خدا مانی و دیگر توصیفات منظور خدا نیست، چه او که مفتی شافعی بود قایل تجسم الهی نبود.
توصیفاتی مانند استاد فرزانه و مولا منظور کسی است که همنشینی با او برای مولوی از عسل و حلوا شیرین تر است.
که بی تردید شمس است.
دوم و مهمتر اینکه در هندسه معرفتی مولوی انسان خود عالمی است از عالم کاینات بزرگتر و برتر است و میتواند به جایی برسد که خداگونه شود ازیرا که خلیفه خداست.
پس این توصیفات گردون را بگردانی و یا اینگونه مبالغات در توصیف شمس از نظر او می گنجد.
حرف بسیار است و مجال تنگ.

amir در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:

بنظر بنده مخاطب شمس تبریزیه,
ودر ببت مجو مجو: مولانا به شمس میگه که دیگه فراق وجفایی نباشد واز من جدا مشو. این کارو نکن وگرنه کارمون به رسوایی میکشه.
ضمناً کار آقای چاوشی محشره...

علی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۳ - عذر انگیزی در نظم کتاب:

سپاس از گنجور برای شعر،
متاسفم،
تنها ایراد گیری و اظهار فضل کردن،
یکم از تفسیر اشعار سخن برانید،
اینکه کدوم قافیه درسته یا کدوم مصرع بهتره اصلا مهم نیست،
تیری در تاریکیست که میزنید و هیچکس جز خدا و خود نظامی و دیگر شعرا و اطرافیانشان نمیدانند اصل شعر چه بوده.
تمام سایت شده ایراد از ظاهر اشعار.

امین کیخا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۸:

به یوزپلنگ که رام بشود گاهی پنیر میدادند .یوز پنیری یعنی یوزی که از شکار و آزادی دویدن در دشت وامانده است و بجای گوشت شکار پنیر می خورد

کمال در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۵:

6737

شهرام شریف‌زاده در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۲ - سبب حرمان اشقیا از دو جهان کی خسر الدنیا و الآخرة:

با سلام و درود
به نظر می‌اید در بیت 25 عالم کبری صحیح است.

۱
۳۸۳۰
۳۸۳۱
۳۸۳۲
۳۸۳۳
۳۸۳۴
۵۵۴۹