میر ذبیح الله تاتار در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:
سلام
این غزل بوی افسردگی وناامیدی دارد
در این اینگونه غزلها همیشه صحبت از ناپایداری وبی وفایی دنیا وخوش بودن ومستی وبازگوی نصیبه و قسمت ازلی است که حافظ بدان می اندیشد.
در بیت چارم میگه :
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بیثبات و بیمحل است
درپیش چشم عاقل و در مسیرعمر ودر این دوره پرآشوب ، دنیاومشغولیات آن ناپایداروبی اعتبار به نظر میرسد.
۷ در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
در سرای در این شهر اگر کسی خواهد
که روی خوب نبیند به گل برانداید
برانداید=برانداییدن=براندودن=گل گرفتن
اگر کسی در شهر هست که میخواهد چشمش به مهرویان نیفتد باید در خانه خود را گل بمالد(بیرون نیاید)
۷ در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:
نیارد=نیاورد
سخن به درازا کشید اما داستان عشق دوست همچنان پابرجاست زیرا یاد یارهرگز دلسردی و اندوه نیاورد
مصطفی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:
هیچ بزرگواری میدونه معنای "نیارد" در بیت پیش از پایان چیه؟ بسیار دور میدونم که به معنی "نمی آورد" باشه
مصطفی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
بزرگواری میدونه معنای "برانداید" در بیت پایانی چیه؟
میر ذبیح الله تاتار در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
سلام
دراین غزل حافظ از یک شاعروهمکارومدعی خودنیزگله مند است که او پی به ارزش واقعی اشعار حافظ نبرده ودر حق اوقضاوت غلط کرده است چنین استنباط میشود در کدام مجلس شعروادب شاعری رسمی گونه اشعار شعرا را نقدونظرمی کرده وبه علت تنگ نظری وحسادت به حافظ کم لطفی نشان داده است. این مجلس ادبی شاید زمان شاه شجاع ویا امیر مبارزالدین بوده باشد.
دربیت ششم :
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
ادعای مدعیان شعروبلاغت وخیال پردازی های همکار شاعر عینا به حکایت ادعای همکاری حصیرباف است که باخیاط زردوز دارد.
در بیت مقطع میفرماید
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است
حافظ ! از مقوله بگذرواین سخنان موجه چون طلای ناب خودرا باکس در میان مگذار که جاعل ودغل بازشهر، جای صراف را گرفته است .
میر ذبیح الله تاتار در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:
سلام
این غزل پس از کشته شدن ابواسحق سروده شده است گفته میشود دل بستگیی که حافظ با ابواسحق داشت از این رویداد کاملا افسرده حال شده برای رهای از اندوه غم به می و گردهمای بادوستان یگرنک روی می آورد
دربیت سوم میگه
این گل هنوز نشکفته بود که پژمرده شدوزمانش فرارسید.ای بلبل بنال که ناله پریشان حالان ، حال و هوایی دارد.
شاهین داوری در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۶ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » مسمطات » وطن در خطر است:
مصرع اول اشتباه نوشته شده و وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن نقض شده
غلط:مهرگان آمد و دشت و دمن در خطر است
صحیح:مهرگان آمده و دشت و دمن در خطر است
من در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:
از مرادت بگذر تا به مرادت برسی
که ز مقصود گذشت آن که به مقصود رسید
خیلی بیت شگفت آوریه
که اشاره به یک قانون هستی داره
کسی تجربه ای در این زمینه داره ؟؟
محسن حیدرزاده جزی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:
در خوانش آقای آقاجری اشکالاتی هست ؛ سواء باید با تنوین رفع خوانده شود ؛ سواءٌ ، عین الحیات نیز نایب فاعل و مرفوع است ؛ عینُ الحیاتِ ، یَرضی' درست است ، در مصراع " جواب تلخ بدیع است از آن دهان نباتی " همزه در اوّل واژه ی " از " باید در خواندن حذف شود.
محسن حیدرزاده جزی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:
"مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست " هم از نظر معنی درست است هم از نظر وزن فقط باید این گونه خوانده شود :
فایده دُج هانی نیست =doj hani nist
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:
نک بپرانیدهای مرغ مرا
در چراگاه ستم کم کن چرا
حالا دیگه ای زبان با کلامت پرنده روح و جان مرا پرانده ای و باعث زیان من شدی ای زبان در چراگاه ستم و ظلم کمتر جولان بده و شادمانی کن ...
یا جواب من بگو یا داد ده
یا مرا ز اسباب شادی یاد ده
یراهی نشونم بده خودت یا که عدل و انصافی بخرج بده و یا راه شادی رو نشونم بده تا از اندوه زیان تو ای زبان در بیام
ای دریغا نور ظلمتسوز من
ای دریغا صبح روز افروز من
بازرگان میگه : افسوس که تو ای طوطی مانند نوری تاریکی مرا روشنایی میبخشیدی ....افسوس که مانند صبح اغازی برای روز من بودی
ای دریغا مرغ خوشپرواز من
ز انتها پریده تا آغاز من
افسوس که این مرغ بلند پرواز من از انتهای افرینش تا اغاز انرا پریده و طی کرده (اشاره مرغ به روح است که از عالم ملکوت به عالم ماده تنزل کرده و در جسم وتن هبوط یافته و مستولی گشته)
عاشق رنجست نادان تا ابد
خیز لا اقسم بخوان تا فی کبد
ادم نادان از رنج کشیدن خودش لذت میبره و هرچه بیشتر درون غرق میشه بیشتر عاشق دنیای فانی با تمام رنج هاش میشه ...دلیل این حرفم رو در قران بخوان ..:: از سوگند بدین شهر ..تا انجا که ...:: ما ادمی را در رنج افریدیم
از کبد فارغ بدم با روی تو
وز زبد صافی بدم در جوی تو
ای محبوب حقیقی تا وقتی که با جمال تو دمساز بودم از رنج اسوده بودم و در جویبار عشق و محبتت از ناخالصی پاک بودم
این دریغاها خیال دیدنست
وز وجود نقد خود ببریدنست
این همه افسوس گفتن های من برای دیدن روی محبوب است و ازین تن و گرفتاریهای این عالم بریدن است ...
غیرت حق بود و با حق چاره نیست
کو دلی کز عشق حق صد پاره نیست.....
غیرت حضرت حق است این مرگ و فنا و با این غیرت راه چاره اندیشی نیست ....کجاست دلی که از عشق به حق شرحه شرحه نیست ...واما غیرت چیست ::
غیرت آن باشد که او غیر همهست
آنک افزون از بیان و دمدمهست
غیرت اونییست که با همه فرق دارد غیرتی که او بر خلق دارد تا بجز او بر غیر مشغول نباشد از محبتی که به ادمی و به عشاق دارد و ...او غیور است... اوییکه نمیشود با حرف و کلام اورا بیان کرد ونشان داد... عشق و عرفان اسلامی ما از انجایی اغاز میشود که :::خداوند متعال در یک جای قرآن از کسانی یاد میکند که «یُحِبُّهُم وَ یُحِبّونَه»:هم آنها خدا را دوست میدارند، هم خدا آنها را دوست میدارد ..همانند فلسفه می و میخوارگی در عرفان ما که در جایی فرموده است از دست خدایشان شراب مینوشند ....9216557471
سید احمد مجاب در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۱:
نخل ترت در پیرهن چون (نیشکر) شد پرشکن
خواهش میکنم در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:
ممکنه در حاشیه ها دوستان بجای این همه ایراد گیری از ظاهر کلمات و اشعار درباره معانی اظهار نظر کنید
کمال در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۷۴:
6330
عیسی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶:
درود حامد عزیز. خوشوقتم که با شما همکلام میشم. مشخصه که مطالعه دارید راجع به هندسه. اما روابطی که برخالها رو تولید میکنن به لحاظ ساختار، کاملا تعریف شده هستن و ایهامی درمورد اونها وجود نداره. گرچه یک مطالعه تاریخی نشون میده این روابط از ابتدای کشف، دسته بندی شدن و بعدا متوجه شدن که ابعاد فضاهائی که برخالها در اونها قرار دارن، اعداد شمارشی نیستن. من ریزبینی شما رو کاملا درک میکنم. اما باید مراقب باشیم که این نوع تفسیر در جامعه علمی قابل پذیرش نیست. درواقع اونها از پذیرش هرچیزی که بجز با روابط ریاضی بیان بشه، معذورن. حتی اگر این شعر فاخر عطار باشه.
حامد در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶:
برخود پدید کرده ز خود سر خود دمی
هجده هزار عالم اسرار آمده
درود عیسی جان این بیت با یکی دو بیت دیگه بیانگر تکرار قوانین درون خود هستند که فرمول ساخت برخال هست
عیسی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
تاسفباره. چطور میتونید هنر رو با هنرکالا به مردم بشناسونید؟ خوانندههائی که اسمشون برده شد، در تائید کدوم استاد منزه ادبیات هستن؟ بسیاری از کلمات رو اشتباه بیان می کنن. بسیاری رو. حدی داره این تفکرات سطحی. این تیپ کارهای هنرکالائی، فوقش میتونه واسه باند ماشین مناسب باشه. چه چیزی رو در کنار چه چیزی قرار میدید؟ بخدا تامل هم خوبه. یه ذره اندیشه هم خوبه. ذیل تمام اشعار پر شده از این حواشی بیخاصیت. یک چنین وبگاهی باید پولیسی داشته باشه که متاسفانه نداره. چه ربطی داره که کی این ابیات رو خونده و چگونه خونده. حداقل اگر اسمی میبرید از خواننده ای اسم ببرید که عقبه مطالعه ادبیش روشن باشه دوستان.
میترا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵۳ - داستان مشغول شدن عاشقی به عشقنامه خواندن و مطالعه کردن عشقنامه در حضور معشوق خویش و معشوق آن را ناپسند داشتن کی طلب الدلیل عند حضور المدلول قبیح والاشتغال بالعلم بعد الوصول الی المعلوم مذموم:
برداشت من این است که مولانا می خواسته بگوید فقط طالب عشق مجرد باش که لایتغیر است و شادی و نشاط و سپاسگزاری و اعتماد و درنتیجه شادمانی تو را هم دایمی می کند و دیگر درچنین فضایی سالک از قید زمان حال هم آزاد است چه رسد به کیفیت و کمیت امور در لحظه حال. صوفی کسی است که سپاسگزار وشادمان به نعمات خداست و هنوز به نعمات توجه دارد و شاکر است اما صافی کسی است که درهر حالتی درعشق خالص بدون هیچ نیازی به دنیای بیرون به ماسوا - غرق است. و درضمن می فرماید این تفکر غلط است که رسیدن به این مقام فنا فی الله مخصوص افراد خاصی است و مورهم اگر طالب سلیمان شد همان در ظرفیت وجودی اش بوده و باید ان میل و طلب را در خود چدی گرفت. اتفاقا این جایی است که خیلی از ما دچار اشتباه می شویم و فکر می کنیم تواضع می کنیم.
سیاوش مرتضوی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وا مانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان، به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا، در معنی قوله علیهالسلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن: