مهدی نجف پور در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹۱:
رسالت 124000 پیامبر رو تو چهار بیت شعر خلاصه کردن هنر هرکسی نیست
محمد نخعی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
دعوت میکنم دوستان بزرگوارم را به شنیدن این غزل زیبا با صدای خانوم سپیده ریس السادات و تار اعجاب انگیز آقای ایمان وزیری
آلبوم “مونس دیرینه” و به عبارتی : Tale of Friendship
قطعه ی اول این آلبوم را از دست ندهید دوستان
در مایه ماهور …
سیدعلی ساقی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸:
من و انکار شراب؟! این چه حکایت باشد؟! غالباً این قدَرم عقل و کفایت باشد!
جناب حافظ شیرین سخن دراین غزل بسیار راحت ترازسابق و بی هیچ دغدغه ای ،گویی که از فشار تندروها وافراط گرایان آزادشده باشد،حرفهای دل خود را که همیشه درلفافه ی ایهام وابهام وکنایه می پیچید بامازده است.
ضروریست دانسته شودکه حافظ پس ازاینکه درس قرآن راتمام کردمدتی بافقها وعلمای دینی نشست وبرخاست کردومسیری راباهم طی کردند.آنهاخیلی زودبه دوراهی عقل وعشق رسیدند.فقهابه استناد احادیث وروایات فراوان دینی، مسیرعقل راانتخاب کردندولی حافظ که هوای دیگری درسرداشت مسیر عشق رابرگزید.ازهمین مقطع تاریخی بودکه جوانه های باورها وعقایدخواجه حافظ یکی یکی سر برآورده، به مروررشدکرده وگلشنی فرح فزای ومستی بخش وگشاینده ی دل وجان رارقم زدند.
رفته رفته اختلافات فکری آنها بزرگ وعمیق تر شد تاآنجا که به غایت رودرروی همدیگر قرار گرفتند.
حافظ بامشاهده ی مکرر خودنمایی ها، ریا وتزویر و دروغ اززاهدان ریایی وافراطیون دینی، اشتیاق فراوانی به آزاداندیشی ،عشقورزی بی قیدوشرط، بی آزاری و صداقت پیداکرد وسعی نمودبه مدد مشاهدات ودانش واندوخته های خویش،راه تازه ای پیداکند.کلنگ بنیادمکتبی نو باجهان بینی ویژه،به دست آن دردانه ی روزگاربرخاک کهنه ی زمین فرودآمدومیخانه ی عشق بنیانگذاری گردید.
مکتبی که درآن به غیراز مردم آزاری.،هیچ یک ازرفتارهای آدمی گناه محسوب نمی شود وهمگان باعشق ومهر ومحبت درکنارهم روزگارمی سپرند.
اما رویارویی حافظ بافقهای افراطی وزاهدان خشک مذهب،خطرات فراوانی نیز برای اوداشت.تاآنجا که تهدیدبه قتل شد،تکفیر شد و........
هنگامی که شرایط زمانه نامطلوب بود وخفقان برجامعه سایه افکنده بود حافظ سعی می نمود باورها واعتقادات خویش را درپرده هایی ازایهام و ابهام پیچیده ودوپهلو وگاه چندپهلو ارایه نماید تا بهانه ای به دست افراطیون وبه اصطلاح داعش آن زمان ندهد.اماهرگاه نیز فرصتی مناسب دست می داد اقدام به بیان وانتشارآزادانه ی عقایدخویش می نمود. به نظرمی رسد این غزل نیزدربخش پایانی عمرگرانبهای آنحضرت دریک چنین فرصتی سروده شده است.
چه شیعه باشیم وچه سنی وچه یک آزاداندیش فرامذهبی ،ناچاریم بپذیریم که حضرت حافظ نیز به ماننداغلب شعرا به استناداشعارویادداشتهایی که از آنان باق مانده است، دربحث شراب وباده گساری دستی برآتش داشته وگهگاه به مستی ومیخواری می پرداخته است.
اگرچه تعدادزیادی ازغزلیات حافظ ،سندی بسیار محکم برای این مطلب هست که منظورحافظ از شراب وشرابخواری،شراب انگوری نبوده ومراد ازبیان آنها،اشاره به مستی حضور دوست ووصال و.....هست اما به تعداد همین غزلها،متقابلن غزلهایی نیز دردیوان حافظ وجود دارد که نشان می دهدمستی شراب انگوری رانه یک بار بلکه بصورت حرفه ای تجربه کرده است.
بنابراین حافظ هم ازشراب حقیقی وهم ازشراب مجازی بهره می برده است.
دربیت اول این غزل نیزبه روشنی وباصراحت تمام تاکیدمی فرمایدکه من هرگزشراب راانکار (نفی)نکرده ونمی کنم،این چه داستانی هست که درست کرده اید؟به قول خودمونی:این چه حرفیه؟
شاعربه منظوررفع هرگونه ابهام درمخاطب، درمصراع دوم بیت اول در ادامه ی سخن اظهار می نماید:
حداقل اینقدرعقل وشعوردارم ومتوجه هستم که چه می گویم....به اصطلاح عریضه نویسان امروزی: درکمال صحت وسلامت عقلی این مطلب را بیان می کنم. انتخاب «عقل و کفایت»ازسوی شاعرو نشاندن آنها در کناریکدیگر،به این دلیل است که مخاطبین شعردچاراشتباه نشوندوباآسمان وریسمان به هم بافتن وبرداشت های شخصی،معناهای دیگر اختراع نکنند
تا به غایت٬ ره ِ میخانه نمیدانستم ور نه مستوری ما، تا به چه غایت باشد؟!
غایت: پایان،نهایت، مقصود، مقصدو نهایت آرزو کمال مطلوب آرمان .
«تا به غایت» در بیت دوم به معنای: تا این اواخر یا تاکنون
تاحالا من نمی دانستم که میخانه کجاست ونمی دانستم که درمیخانه چه حالتی به آدمی دست می دهد(اشاره به زمانی که با فقها وزاهدان نشست وبرخاست می کرده وناگزیربوده پرهیزگاری پیشه کند)
مستوریی :به معنای زهد و پرهیزکاری است.
وگرنه (اگرزودترمی فهمیدم که درمیخانه چه می گذرد)این همه بیهوده پرهیزگاری نمی کردم.
خودراسرزنش می کندکه پرهیزگاری تابه کی باید ادامه داشته باشد؟
زاهد و عُجب و نماز و، من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان٬ با که عنایت باشد؟
زاهدان وعابدان ریاکار واعمال خوپسندی ونمازبه پاداشتن یک طرف، من ومستی شراب وتهیدستی ونیازمندی یکطرف.
تاتوخودقضاوت کن وببین وجدانن میل دل وتوجه قلبی تو به کدام طرف است؟
بااین جبهه گیری که حافظ اختیارنموده است (قراردادن زاهد وخودپسندی ونمازیک جبهه وحافظ ومستی ونیازمندی جبهه ی دیگر) تردیدی نمی ماند که حافظ نمازنمی خوانده و ازیک مقطع تاریخی به بعد ازمذهب خارج شده وآزاداندیشی بامحوریت عشقورزی پیشه کرده ودرغایت، شکل گیری یک مسلک جدیداتفاق افتاده است.
زاهد ار راه به رندی نبَرَد، معذور است! عشق، کاری است که موقوف هدایت باشد!
"رندی"تازمان حافظ به مفهوم لاقیدی ولاابالیگری بوده، اما حافظ همانگونه که دوست داشت درهمه چیز نوآوری کند رندی رانیزمتحول ساخت و معناهای جدیدوباارزش ومنحصربفردی رابه این واژه اضافه کرد وجایگاهی رفیع به رندی بخشید.
رنددرنظرگاه حافظ کسی است که ضمن آنکه پایبند به اصول شریعت نیست، بسیارداننده،زیرک، صادق وجوانمرد،عاشق وباهوش وآزادوشجاع است.
زاهدازاینکه نمی تواندیک رند باشد ومفهون رندی رادرک کند گناهی نداردوعذرش پذیرفتنی هست. زیرا رند بودن ورندی پیشه کردن که همانا عشقورزی بی قیدوشرط است کاری نیست که همینطوری وبدون عنایت حق تعالا صورت پذیرد.
به بیان دیگر می فرماید: من اگررندی اختیلرکرده وراه خودرا ازراه فقها وزاهدان جدا کرده ام به لطف وعنایت حق بوده است.
من که شبها، ره ِ تقوا زدهام با دف و چنگ، این زمان، سر به ره آرم٬ چه حکایت باشد؟!
غزل بگونه ای شروع وخاتمه یافته که گویی ازحضرت حافظ سئوالی شده که :آیا شماهنوز مسلمانی نمازمی خوانی؟ یاشراب میخوری وازمذهب خارج شده ای؟
حافظ نیزدرجواب این شبهات این غزل راسروده تا ابهامات برطرف گردد.
آخرانصاف دهید.....من که شبها(حتا آن زمانی که با فقها وعابدان همنشین بودم) باپرداختن به موسیقی سعی می کردم با تقوا وپرهیزگاری بجنگم حال چگونه می توانم به ویژه الان که موردعنایت حق قرارگرفته ام دوباره به راه قبلی بازگردم وبا زاهدان وعابدان دریک مسیرگام بردارم؟ این چه حرفیه؟ این چه سئوالیه؟! این چه توقعی هست که ازمن دارید؟!من که همانندزاهدان تظاهروریاکاری نمی کنم همگان بایدبدانند که من چه مسلکی دارم.
بنده ی پیر مُغانم که ز جهلم برهاند پیر ما هر چه کند، عین عنایت باشد!
گرچه به روشنی مشخص نیست که «پیر مغان» چه کسی هست که حافظ این همه به اوارادت می ورزد واحترام خاصی به اوقایل است.اما باکمی تحقیق دراشعارآنحضرت، بنظرچنین میرسدکه ممکن است منظورحافظ ازپیر مغان « حضرت زردتشت » بوده باشد.
مغان جمع مغ به معنی روحانیان مذهب زرتشت است. درمذهب زرتشت شرابخواری انکارنشده است.سخنانی که اززرتشت باقی مانده است همه در راستای عشقورزی ، راستی، مهرورزی ومهربانیست. سخنانی که حتا درحقوق بشرامروزی جایگاه ویژه ای دارد وهرگزازجنگ وخون ریزی ستایش نشده است.بسیاری ازاندیشمندان وفیلسوفان جهان مثل نیچه و...... احترام خاصی به زرتشت قایل هستند.پس دور ازانتظارنیست که پیرمغان حضرت حافظ هم اوبوده باشد.
گفتم شراب وخرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند
به هرحال پیرمغان حضرت حافظ ،هرکه باشد نماد یک انسان کامل ومرشددانا وفرزانه هست و مسلّماً از این پیر فرزانه، هر چه سر بزند،قابل قبول، خداپسندانه وشایسته است
دوش از این غصّه نخفتم که رفیقی می گفت:
حافظ ار مست بودجای شکایت باشد.
این بیت درتاییدمطلبی هست که درشرح بیت پنجم بیان گردید.
همگان باید دانسته باشند که من می میخورم ....
من غصه می خورم وقتی کسی مراخوب نمی شناسد وبه اشتباه تصورمی کند من یک شخصی هستم که مشغول عبادت وزهد ورزی وپرهیزگاری هستم.
دیشب ازاین غصه تا صبح خواب به چشمانم نرفت چون شنیدم یکی ازرفقا چنین اظهارنموده که ازحافظ انتظارمستی نداشتیم اگرحافظ مستی کرده باشدشکایت دارم.
حافظ ازغصه ی اینکه چرامردم باورنمی کنند که حافظ مستی می کند که خافظ نماز نمی خواند که حافظ ازمذهب خارج شده وراه دیگری درپیش گرفته،خواب به چشمانش نیامد......
Behrouz در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:
دفتر صوفی سواد حرف نیست. جز دل اسپید همچون برف نیست
عماد حلمی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۶:
سلام دوستان من ترجمه ی فارسی ابیات عربی این شعر رو میخوام از کجا میتونم پیدا کنم؟
ایمیل م اینه :
s.emad.helmi@gmail.com
مینا در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳:
اشعار فخرالدین عراقی واقعاً زیبا و ستودنی ست.
در کانال اشعار ایشان هم فکر میکنم از منبع گنجور استفاده شده. این منبع بی نقصه و بدون شک به اشاعه ادبیات و عرفان کمکی بزرگ کرده. آدرسش (کانال)هم اینه اگر دوستان خواستند: @iraqi_poem
Sayad Mahmad در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵:
"افگار" صحیح است. "افکار" جمع "فکر" است.
حمید در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:
من نمی دانم چرا برخی میخواهند حضرت حافظ و سعدی و .. را تا این حد پایین بیاورند که حافظ و سعدی مثل جوانان ارازل سر کوچه نشین امروزی بوده اند که سر کوچه می نشسته اند و هر دختر و زنی که رد می شده اینان برای لب و دهن و خوی و عرق بدن آنها ( خوی به دامان از بناگوشش بگیر- تا بگیرد جامهات بوی گلاب)شعر می گفته اند. استغفرالله مگر حافظ و سعدی بی ناموس و بی غیرت بوده اند که به ناموس دیگران اینگونه تغزل کنند. هر جا هم که موردی بر خلاف نظرشان در شعر می بینند ( لب شیرین پسران) سعی در عوض کردن و تغییر آن دارند تا غزل های حافظ را نیز با ذهن بیمار و هواپرست و زن پرست خودشان همسو کنند. شماها معتقید عشق یعنی همین عشق پست دنیوی که برخی شاعران زن پرست معاصر در غزل هایشان با ولع و حرص بسیار به زن تغزل کرده اند و بلهوسی و بیماری جنسی افراطی خود نسبت به زنان را در قالب شعر بروز داده اند حال آنکه مقام شعرای بزرگ ما حافظ سعدی مولوی و... بسیار بسیار رفیع تر و بالاتر از این حرفاست که شاهکارهای شعری آنان را بخواهیم با عشق های پست خیابانی امروزی تفسیر کنیم و مقام آنها را تا سرحد برخی شعرای مبتذل و بیمار جنسی معاصر تنزل دهیم و آنها را جوانک های سر کوچه نشین مقایسه کنیم که به زن و دختری که از کوچه و خیابان رد میشده تغرل کرده اند... کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی را حتما بخوانید و نیز آقای مطهری نیز تفسیری در این رابطه درباره حافظ دارند که بسیار جالب است حتما بخوانید زیرا با وجود اینکه مطهری روحانی و مذهبی بوده ولی صادقانه و رک و روراست حق مطلب را درباره معشوق در شعرهای حافظ ادا کرده و خط بطلانی بر تمامی تفسیرهای مهمل و پوچ کشیده است با سند و مدرک قوی و منطقی
سبحان در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:
غلامان دربار سلطان پس از سالها خدمت به ایشان و بالا رفتن سن به ایشان نامه مینوشتند که با آزادیشان موافقت شود و سلطان هم هر کدام را که میخواست ازاد کند زیر نامه اش مینوشت خیر است و اینگونه موافقتش را با ازادیش اعلام میکرد و هر کدام که کلمه قبول را زیر نامه اش مینوشت قبول بدین معنی بود که هنوز قبولت داریم و باید هنوز خدمت کنید و این بیت زیبای آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول بنده پیر ندانم ز چه ازاد نکرد را خاجه از این داستان گرفته
محمود در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰۱:
با درود فراوان
این شعر در رباعی شماره 87 خیام هم درج شده کدامیک صحیح است؟
با توجه به مضمون شعر به نظر میاد خیام درست باشه
محمود در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰۱:
با درود فراوان
این شعر در رباعی شماره 77 خیام هم درج شده کدامیک صحیح است؟
با توجه به مضمون شعر به نظر میاد خیام درست باشه
سبحان در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:
توانگرا دل درویش خود به دست اور که مخزن زر و گنج و درم نخواهد ماند .یعنی اصل زندگی رو پیدا کن و خود را از توهمات ذهنی( زر و گنج و درم کنایه از افکار غلط است ) نجات بده و در لحظه زندگی کن و آرامش ذهن و جدا شدن از توهمات ذهنی همان چیزی است که باید از ادبیات اموخت
سیاوش در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲:
این شعر فقط با صدای استاد شجریان گلهای تازه 71
حسین علیخانی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:
سلام
این شعر رو بندهایشو حاج حسین سیب سرخی خونده تو هیت
خیلی زیبا با چه چه
ایرج در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
سلام ؛ 3
شاهد هر جایی
شاهد یعنی ناظر و هر جایی یعنی چشمی که در هر لحظه می بیند و گوشی که در هر آن می شنود , الله سمیع بصیر .
شاهد هر جایی = ای کسی که در هر روزنه ای هستی و به تماشای همه چیز توانایی من چرا نمی بینم تور ا ؛ ای ماشایی ترین
محمد طهماسبی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۲۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:
استاد شجریان غزل فوق را به زیباترین شکل ممکن خواندند
مهدی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:
در تایید نظر جناب ترابی، بنده هم دیده ام در جای دیگر نامرادی استفاده است. همایون شجریان هم در آواز خود از نامرادی استفاده می کند. در پاسخ به نظر جناب مهرآرا به نظر بنده اینجا منظور ناکامی و نامرادی عاشق است نه بی مرادی. در ادامه هم شاعر می فرماید '' مراد خویش دگر باره من نخواهم خواست''یعنی شاعر مراد دارد و بخاطر رضایت معشوق از رسیدن به مراد خویش می گذرد. اگر عاشق را بی مراد تصور کنیم دیگر عاشق نیست.
سید حبیب در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک:
با سلام.
این شعرهایی که من چندتایش را در حاشیه ها به اسم لیام خواندم,
اکثرا کپی از روی شعرهای دیگران است.
مثلا همین غزلی که دوستان آن را بهتر از شعر مولانا دیدند.
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی......
آراسته با شکل مهیبی سر و بر را
وزن این شعر و قوافی آن و تقریبا مضمون آن را کپی کرده.
مال ایرج میرزاست .
شاعری که قدرت کلامش , وامدار , شعر دیگری است , حالا حالا ها باید مشق کند عزیزانم.
البته اول توهین را هم , جناب خراسانی نکردند.
گرچه ایشان میخواهند با کلمات , استادی خویش بر ما مبرهن کنند ,
ولکن در اینجا مقصر نبودند.
البته خوب , چون جواب توهین را با توهین دادند , استادی و ادیب بودنشان , بر ما مسجل شد.
به هر حال , فضولی کردم , مرا ببخشید.
همگیتان را دوست دارم .
برقرار باشید.
کمال داودوند در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۴۹:
4538
اشکان در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ»: