گنجور

حاشیه‌ها

جلال الدین در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:

سلام
با تشکر از ارجاعات جناب خراسانی به قران .
تفسیر این غزل شگفت انگیز به همراه آیات اشاره شده را در برنامه ی 611 گنج حضور ببینید، اگر از تلفن همراه استفاده می کنید کافیست روی نام بنده کلیک نموده و به صفحه ی مورد نظر هدایت شوید، در غیر اینصورت از گوگل کمک بگیرید.

فربد رهنما در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۶ - با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق:

در بیت 34 اقت ادراک ان حال است و قال
خواهشا تصحیح شود

fatih در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:

or in persian

میلادی رومی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

سلام و عرض ادب خدمت جناب سالک
من کتاب حافظ از دکتر خرم شاهی رو مطالعه کردم ایشون تو کتابشون گفتن که تو منبع معتبری این بیت اشاره نشده بهش ولی بسیار حافظانه ست...
من خودم به خاطر علاقه زیادم به بیتش یه بار دگ این بیت رو مینویسم
"شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد"
از دیگر اساتید هم تقاضا میکنم اگر اطالاعاتی دارند ما رو در مستفیض کنند.!
با عرض ارادت به تمام علاقه مندان به ادب پارسی

مجتبی آموزگار در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:

در متن بالا به اشتباه ثنایی نوشتم که عذرخواهی میکنم

میلادی رومی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

تشکر از جاوید مدرس و امید امیر نیا
واقعا لذت بردم.!

مجتبی آموزگار در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:

تا آنجا که می‌دانم با توجه به عصر ثنایی، منظور وی از بوالوفا، ابوالوفا محمد بوزجانی است، اما جوزجانی اهل بوژگان تربت جام خراسان بود و کرد نبود. البته من هم در بیشتر تصحیح‌ها "بوالوفای کرد" دیده‌ام. بنابراین، شاید آنچه جناب طاهرنژاد گفته‌آند صحیح‌تر باشد؛ هرچند که بسطام در حال حاضر در سمنان است، ولی در عصر خود جناب بایزید جزء ولایت خراسان محسوب میشده است.

محمد ابراهیم توکلی کارشک در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

سلام عذرخواهم
امکان ویرایش بسیار کم است
لطفا در صورت امکان محبت فرمایید به احترام مرحوم سیف فرغانی شعر مرا اصلاح بفرمایید:
بین مصرع های شعر اصلی مقداری فاصله بگذارید
بین بیت و تضمین آن با بیت بعدی فاصله بگذارید
بسیار سپاسگزارم

محمد ابراهیم توکلی کارشک در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

لطفا این متن را جایگزین فرمایید:
تضمین شعر زیبای سیف فرغانی(بخش اول)
این درد بی امان شما نیز بگذرد
این گریه نهان شما نیز بگذرد
این زخم خون چکان شما نیز بگذرد
“هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد ”
اینک به خواب رفته یا زده ای خویش را به خواب
اینک هزار حرف و سوالات بی جواب
یک موج سرکشیده ،به خود داده پیچ و تاب
“وین بوم محنت ازپی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد”
سرکش ، بلند ،همچو زمستان بی امان
فوق تصورات بشر،فوق هر گمان
در موسمی که عقل ندارد گمان آن
“باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد”
فرقی نمی کند چه روی زمینی ،چه روی بام
این عمر رفته ، گشت تبه یا شده به کام
کودک ،صغیر،پیر و جوان ،پخته یا که خام
“آب اجل که هست گلوگیر خاص وعام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد ”
ای گوشمال داده به هر سرو سرفراز
شمشیرتان نشسته بر بدن کاج و سروناز
ای دستتان برای تعدی فراخ و باز
“ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد”
کس در جهان به ظلم و به جور اقتدا نکرد
عمر شهان و پادشهان هم وفا نکرد
برمردمی کسی چو شماها جفا نکرد
“چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد ”
برما ز سرد و گرم ،فراوان گذشت و رفت
زین آب وخاک رستم دستان گذشت و رفت
صدها هزار تن ز شهیدان، گذشت و رفت
“در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد”
آن کس که فخر کرد عیارش فرو نشست
در اوج بود ،ایل و تبارش فرو نشست
دیوار قلعه ،برج و حصارش فرو نشست
“آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست گرد سم خران شما نیز بگذرد ”
جنگ است بین ما و شما با درفش و مشت
برقلب ما چو تیر و به چشمان ما درشت
از ما شکافت سینه واز ما شکست پشت
“بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد”
از شور و تلخ و تند بسی برجهان گذشت
صدها ستاره نیر از این کهکشان گذشت
برما چه مهربان و چه نامهربان گذشت
“زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد ”
ای نا رسیده به مقصود خویشتن
بر بادداده حرمت معبود خویشتن
گم کرده ای ستاره معهود خویشتن
“ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن تاثیر اختران شما نیز بگذرد ”
اینک که جان به لب ، وَ لبِ ما به جان رسید
این خنجر از شماست که تا استخوان رسید
زین آسیا شراره به هفت آسمان رسید
“این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد”
ماییم و دردها و غم ورنج بی کسان
گیرم عقاب خرده نگیرد به کرکسان
یا رسم روزگار شود رسم ناکسان
“بیش از دو روز بود از آن دگر کسان بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد”
با جانمان مقابلتان ما خطر کنیم
از هر چه احتیاط و مدارا حذر کنیم
بر روی تیر ، سینه خود بازتر کنیم
“بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم تا سختی کمان شما نیز بگذرد”
عِزِّ زمین وفخر زمان بود مدتی
همواره سَر ز مدعیان بود مدتی
مانند گل به باغ جنان بود مدتی
“در باغ دولتِ دگران بود مدتی این گل، زِ گلستان شما نیز بگذرد “
محمد ابراهیم توکلی کارشک — مرداد 26, 1395

میلادی رومی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:

یک غزل بسیار آهنگین.! لذت بخش.! :)

محمد ابراهیم توکلی کارشک در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

تضمین شعر زیبای سیف فرغانی(بخش اول)
این درد بی امان شما نیز بگذرد
این گریه نهان شما نیز بگذرد
این زخم خون چکان شما نیز بگذرد
"هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد "

اینک به خواب رفته یا زده ای خویش را به خواب
اینک هزار حرف و سوالات بی جواب
یک موج سرکشیده ،به خود داده پیچ و تاب
"وین بوم محنت ازپی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد"
سرکش ، بلند ،همچو زمستان بی امان
فوق تصورات بشر،فوق هر گمان
در موسمی که عقل ندارد گمان آن
"باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد"

فرقی نمی کند چه روی زمینی ،چه روی بام
این عمر رفته ، گشت تبه یا شده به کام
کودک ،صغیر،پیر و جوان ،پخته یا که خام
"آب اجل که هست گلوگیر خاص وعام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد "
ای گوشمال داده به هر سرو سرفراز
شمشیرتان نشسته بر بدن کاج و سروناز
ای دستتان برای تعدی فراخ و باز
"ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد"
کس در جهان به ظلم و به جور اقتدا نکرد
عمر شهان و پادشهان هم وفا نکرد
برمردمی کسی چو شماها جفا نکرد
"چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد "
برما ز سرد و گرم ،فراوان گذشت و رفت
زین آب وخاک رستم دستان گذشت و رفت
صدها هزار تن ز شهیدان، گذشت و رفت
"در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد"
آن کس که فخر کرد عیارش فرو نشست
در اوج بود ،ایل و تبارش فرو نشست
دیوار قلعه ،برج و حصارش فرو نشست
"آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد "
جنگ است بین ما و شما با درفش و مشت
برقلب ما چو تیر و به چشمان ما درشت
از ما شکافت سینه واز ما شکست پشت
"بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد"
از شور و تلخ و تند بسی برجهان گذشت
صدها ستاره نیر از این کهکشان گذشت
برما چه مهربان و چه نامهربان گذشت
"زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد "
ای نا رسیده به مقصود خویشتن
بر بادداده حرمت معبود خویشتن
گم کرده ای ستاره معهود خویشتن
"ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تاثیر اختران شما نیز بگذرد "
اینک که جان به لب ، وَ لبِ ما به جان رسید
این خنجر از شماست که تا استخوان رسید
زین آسیا شراره به هفت آسمان رسید
"این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد"
ماییم و دردها و غم ورنج بی کسان
گیرم عقاب خرده نگیرد به کرکسان
یا رسم روزگار شود رسم ناکسان
"بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد"
با جانمان مقابلتان ما خطر کنیم
از هر چه احتیاط و مدارا حذر کنیم
بر روی تیر ، سینه خود بازتر کنیم
"بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد"

عِزِّ زمین وفخر زمان بود مدتی
همواره سَر ز مدعیان بود مدتی
مانند گل به باغ جنان بود مدتی
"در باغ دولتِ دگران بود مدتی
این گل، زِ گلستان شما نیز بگذرد "

حمیدرضا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۹ - حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی:

در بیت اول " شنیدم ز پیری پسندیده هوش " و در بیت دوم " چه دیدم چو یلدا سیاهی دراز " درست است لطفا تصحیح بفرمایید که تشبیه زیبای استاد حذف نشود

امیرحسین ف در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷:

هعععییی ...
من با این شعر زنده ام...

علی شیرازی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:

روفیا و ایران نژاد گرامی
در این جا سخت کوش به معنی سخت گیر است
زنده یاد دهخدا سخت گیر را یکی از معانی سخت کوش دانسته و در واژه نامه خود به شعر زیر از فردوسی بزرگ توجه داده و آنرا به معنی سخت گیر دانسته است:
سخت گیر :
اگر چرخ با من بود سخت کوش
بگرز گرانش بمالم دو گوش .
اشتباه دیگری که در باره شعر حافظ رواج دارد معنی واژه بخشم در بیت:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندوش بخشم سمرقند و بخارا را
که در اینجا به معنی گذشتن (ترجیح دادن) است نه عطا کردن
چنانچه فرمود:
عطایش را به لقایش بخشیدم (ندیدن او از عطای او گذشتم)
متن
درویشی را ضرورتی پیش آمد .کسی گفت:فلان نعمتی دارد بی قیاس.اگر به سر حاجت تو واقف گردد همانا که در قضای آن توقف روا ندارد.گفت:من او را ندانم.گفت:منت رهبری کنم.دستش گرفت تا به منزل آن شخص درآورد.
یکی را دید لب فروهشته وتند نشسته برگشت وسخن نگفت. کسی گفتش چه کردی؟ گفت: عطای او را به لقایش بخشیدم.
مبر حاجت بنزدیک ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی غم دل با کسی گوی
که از رویش به نقد آسوده گردی

گمنام در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۱:

چنین می نماید که جناب شمس به قول معروف خیلی به آقای بلخی حال می داده است.!

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

تصحیح می کنم
همه ی عالم در آن نموده می شده

فرزاد شهزاد در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۱۳:

تا از من و مای خود مسلم نشوی
با این ملکان« محرم »و همدم نشوی

یاغی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:

باسلام خدمت دوستان عزیز،برای شناخت اندیشه حضرت مولانا،پیشنهادمیکنم،کتاب "تفکرزائد"آقای محمدعلی مصفا رومطالعه کنید.برای درک اندیشه مولانا بایدهمه این تعصبات وبحثها وجدلهایی که که به من درونمان خوراک میده دوری کنیم.
تاتوانی بنده باش سلطان مباش زخم کش،چون گوی باش چوگان مباش

گمنام در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

ببخشایید از پدر ایرانی ، تنها ازسوی مادر مقدونی تبار است.

گمنام در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

می گویند ( و بر گردن آنان که میگویند و گفته اند)
اسکندر گجستک که درزمانی اندک به گونه ای شگفت دهها اسکندریه ساخت ، صدها جنگ کرد و هزاران فرسنگ طی طریق!!!، از جمله در اسکندریه آیینه ای بر برجی بلندکار گذاشته بود که کشتی ها را از فرسنگ ها دورتر در آن می دیده اند.
می بینید ؟ همه فن حریف است ، به قرار از مادر ایرانی خود ارث برده بوده است.!!

۱
۳۶۷۷
۳۶۷۸
۳۶۷۹
۳۶۸۰
۳۶۸۱
۵۴۷۶