گنجور

حاشیه‌ها

شاه علی حصاری در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

در مورد دو بیتی که در نظر دوستان معنای مبهمی داشته به این شرح می باشد:
کیسه زری که به میان می بست را پر از گوهر کرد و مثل ریگ بیابان میان بادیه نشینان پخش می کرد
از شدت بخشش های او کعبه که محل نگهداری گنج قبایل عرب بود دیگر سراسر گنج خانه شد

سلیمی دارانی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۲۲ - ذکر ابوسلیمان دارائی قدس الله روحه:

شیخ ابوسلیمان دارانی و فرموده ی دکتر محمدصالحی دارانی صحیح است

متصل در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۸:

سپاس مهناز!

مهدی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

شهرام ناظری توی آلبوم گل صد برگ این شعر رو خونده که رو دست نداره . خواستم اضافه کنم ولی توی لیستتون نبود

مهدی.ن در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

مهدی عزیز اینکه اشاره ی خواجه در اینجا به شاه نعمت الله ولی و لاجرم تکریم او و تایید منش اش باشد تردید دارم چرا که در بیتی که شاهد آورده اید(آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند...) حافظ به کنایه و تعریض شخصیت و منش شاه نعمت الله را مردود می شمارد و در ادامه با بیتِ "دردم نهفته ز طبیبان مدعی..." او را در زمره ی طبیبان مدعی می آورد...

نیلوفر در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:

تشکر از توضیح شما بزرگواران

منصور پویان در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:

عاشقی گر زین سر است یا آن سر است
عاقبت مارا بدان سو رهبر است
به رغم همه تفاوتهای صوری میان عشقهای مَـنیت-دار، تنها تفاوت اصلی همانا مَـنویـّـات و اظهارات فکری-عاطفی در بین آنهاست. در وصف عشق عرفانی که مأ به اذاء فردی و شخصیتی ندارد، کافی ست از وضعیت سایه در قبال نور استفاده کنیم و به تمثیل بگوئیم که سایه بمثابه عشقهای دنیوی؛ هستی اش را مرهون نور یعنی شمس ِحضور یا عشق ِجانان می باشد. در یک کلام: اگر نور ِعشق جانان نباشد، سایه ای از عشقهای لامکانی نیز موجود نخواهد بود. عشقهای بشری بعنوان پدیدار همانا به سایه هایی تشبیه می شوند که موجودیت خویش را مرهون و وام-دار ِآن نور یگانهء هستی-زا هستند.
باری، آن پزشک و عارف ربـّـانی، بیماری کنیزک را امری روان-تنی یا psycosomatic تشخیص داد که ریشه در نابسامانی روح و روان آدمی دارد. حضرت مولانا در ثنای عشق "بی من و مائی"، می گوید: چو عریان شود چنان عشقی در عیان؛ نه تو مانی و نه اثر و نشانی از تو بر جای بماند.
آرزو می‌خواه لیک اندازه خواه
بر نتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
در ادبیات اسطوره ای یونان باستان، ایکاروس سالکی بود که با بالهای یدکی و مُوم شده اش؛ یعنی به مدّد ابزار عقلانی و ذهنیتی؛ بر آن شد تا سوی خورشید یعنی عشق حقیقی پرواز کند. بالهای ایکاروس در این ارتکاب ِهویتی؛ در فضا ذوب شدند و در نتیجه؛ او و ساختارش در دریا سرنگون شد. براستی حقیقت جز حصول به ماورای مُدعیات ِزمان/ مکانی یعنی انکار ِخودیت و ارتقا به ساحت ِلاهوت نیست

دوست دار شاهنامه در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۵:

داستان زادن رستم از بخش های زیبای شاهنامه است و میتوان آن را برای دیگران بازگو کرد تا شاید زمینه علاقه مند شدنشان به شاهنامه گردد

محجوب در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

این غزل به هیچ وجه در خصوص کربلا نیست به دلایل زیر:
1- در بیت دوم می فرماید "در بادیه تشنگان بمردند" اگر منظور شاعر امام حسین و یاران او بودند با تعبیری محترمانه تر و زیباتر از انان یاد می کرد و شهادت بخاطر هدفی متعالی را با تشنه مردن در بیابان بیان نمی کرد.
2- تمثیلها و نصایح سعدی عمومیت و جامعیتی فراتر از یک دین و مذهب خاص دارد و واقعا جهان شمول هستند چو عضوی به درد آورد روزگار.....

غلامحسین مراقبی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۹:

درود سپاس از گنجوریان گرامی
در متن چنین آمده:
شما روی یکسر سوی دژ نهید
چنانک اندر آیید دمید و دهید
بی‌گمان پارۀ دوم از فردوسی نیست، چه وزن نادرست است. بنگریم بیت درست را:
شما روی یک‌سر سوی دژ نهید
چو من برخروشم؛ کشید و دهید

احمد مجیب در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

در بیت اول مصراع دوم بجای «سخی» باید «سخن» باشد و بجای «شمع» باید «شهد» باشد، چون از نگاه قافیه شعر و زیبایی لفظی ارزش شعر بر آن است که مصراع دوم بیت اول چنین باشد : پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو،
از نگاه عرفانیات و زیبایی معنوی شعر هم هیچ مشکل وجود ندارد که بجای شمع ،شهد ‌ و بجای سخی ،سخن ذکر شود و دلیل های قبلی هیچ قانع کننده نیست چون در مصراع های بعدی هم کلمه «سخن» زیاد آمده ،بنا برین واژه «سخن» درست است

مصطفی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

سلام;
هر زمان این شعرو میخونم به دوتا بیت :
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوست‌تر میداریش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
می رسم بی اختیار اشک میریزم
واقعاً توصیف الطاف خداوندی در وجه شعر ستودنیست.
بانو پروین اعتصامی روحت شاد ، یادت همیشه گرامی.

ناشناس در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷:

اصلا حال و هوای شعر به حضرت مولانا نمیخوره! به نظر نمیاد شعر مولانا باشه!

پودینه در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۵۸:

نمیتونم با اطمینان بگم ولی اگه حافظه درست یاری کنه زمان دبیرستان شعری شبیه به این توی کتاب فارسی بود و منتسب به رابعه بنت کعب و یادمه همون موقع هم انقدر از این شعر خوشم اومد که بعد از گذشت 18 سال هنوز تو ذهن دارمش (البته در مورد مصرع سوم کمی مرددم)؛
موزون پسری تازه تر از لاله مرو
رنگ رخش آبدیده از خون تذرو
آواز اذان او چو پیچید به شهر
در حال به باغ در نماز آمد سرو

فارسیان در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۵:

با درود و سلام
سایت فوق العاده ای دارید تشکر ویژه باید کرد
من در نسخه ای اننچنین دیدم:
سلام گرد جهان گشت و نظیر تو ندید

روفیا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۰ - کشیدن موش مهار شتر را و معجب شدن موش در خود:

خدمت اکسیر کن مس وار تو
جور می کش ای دل از دلدار تو
اکسیر عشق را می گوید که اگر بر مست افتد زر می شوی!
روزی برای درمان فیزیوتراپی پدر یکی از آشنایان به دیدارش رفتم،
که با بدن نیمه جان و منجمد بیمار با یک زخم عمیق و متعفن در ناحیه استخوان خاجی روبرو شدم، به فرزندانش گفتم این بیمار نیاز به فیزیوتراپی ندارد که نیاز به بهداشت و پانسمان دارد، دیدم با بی تفاوتی و بی علاقگی به یکدیگر نگاه می کنند!
آستین هایم را بالا زدم و پیرمرد را با کمک پسرش به حمامی که در حیاط بود منتقل کردیم و شروع به شستشوی او کردم، پس از استحمام نیز او را به رختخواب پاکیزه ای برده و حفره پشتش را پانسمان کردم.
الان که این جریان را تعریف می کنم به یاد دیالوگ نادر و سیمین می افتم که سیمین گفت پدرت از مهری که به او می ورزی هیچ نمی فهمد و نادر به زیبایی گفت من که می فهمم!
نیک می دانید که هیچ گاه از من و موقعیتی که در آن قرار داشتم چنین انتظاری نمی رفت، گاهی تن به کارهایی دادم که در نگاه سطحی خوار و خفیف به نظر می آمد و با تحقیر و تخفیف نیز روبرو شدم، باری یکی از فرزندان بیماری مرا "این" خطاب کرد، نه "او" ، مرا سزاوار ضمیر "او" نمی دانست!
...
اکنون پشیمان نیستم از هر آنچه کردم و اگر باز چنین فرصتی پیش بیاید باز هم بی پا و بی سر می شتابم، چون همه موجبات شکستن من متفرعن درونم را فراهم می آورند و توهم این که من کسی هستم را در نطفه خفه می کنند!
چون که کرد ابلیس خو با سروری
دید آدم را حقیر او از خری
خو گرفتن با سروری و صندلی سروری آدم بیچاره را دچار توهم خود بزرگ بینی و دیگر خرد بینی میکند.
مولانا ریز دیدن دیگران و سرور دیدن خود را نگاه ابلیسانه و نوعی خ ر ی ت می داند.

فخری رسولی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸ - در مذمت شعر و شاعری و فضیلت علم و حکمت:

با توجه به حاشیه قبلی نوشته شده که املای معونت رو جناب رشیدیان غلط تشخیص دادند باید عرض کنم که البته با توجه به کلمه شرکت و همینطور با توجه به ابیات قبل و بعد که در مورد یاری تمام طبقات و نیاز آنها به یکدیگر سخن گفته بعید هم نیست که منظور همان معونت به معنای یاری باشد

سعید در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان و اساتید عزیز
بنده نه ادیبم و نه شاعر و نه صاحب نظر فقط به ادبیات فارسی علاقه مندم واز حاشیه های نوشته شده استفاده فراوان بردم.
به شکل خیلی خودمانی به صاحبان فضلی چون جناب گهرویی عرض کنم که هیچ ایراد شخصیتی به کسی که نظری را بیان میکنه نمیشه گرفت که شما در نقدتون ابتدا شخصیت مخاطبتون را نشانه رفتید و در نوشته های بعدی ضمن عذر خواهی بر ادامه اون اسرار داشتید.
اگر از بنده که سواد آنچنانی برای استفاده از لغات ادبی ندارم این خطا سر بزنه باز قابل پذیرش تر از امثال شما صاحبان ادب است.

سید مهدی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:

در جواب آقایونی در مورد عنون نوشتند کدام درست است:
کلمه قفس از واژه های دو املایی است، همانند کلمه : طهران=تهران، اتاق=اطاق، قفس=قفص، توفان=طوفان، تپش=طپش و ...
واژه های دو املایی به واژه هایی گفته می شود که به دو شکل در فارسی نوشته می شوند و معنایشان در هر صورت نوشتاری هیچگونه تغییری نمی کند.

عبدالله در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴:

درود
این غزل رو آقای محمد عبدالحسینی در آلبوم برای تو خوانده اند با آهنگسازی محمد جلیلی عندلیبی

۱
۳۶۶۱
۳۶۶۲
۳۶۶۳
۳۶۶۴
۳۶۶۵
۵۵۴۸