گنجور

حاشیه‌ها

غبار در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:

شهریارا بجز این شاهد عشق شیراز
«نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد»

روفیا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۷ - جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی:

پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم
البته در نیم بیت دوم به جای کورانه دزدانه شنیده بودم!
به هر حال در اصل موضوع تفاوت چندانی ایجاد نمی کند و از آنجا که سواد متون ندارم بهتر است در این مقوله وارد نشوم!
اینجا مولانای عزیز درباره body language می گوید.
نیک می دانید گام نهادن و مجموعه حالات و حرکات کسی که پای در خانه خود می نهد با حالات دزد فرق دارد، صاحب خانه با جسارت و آرامش و بدون تردید حرکت می کند، این سو و آن سو را نگاه نمی کند، نگران این نیست که آیا کسی می پایدش یا نه،آیا کسی خوشش می آید یا نه،آیا چه چیزی در درون در انتظارش است، ولی ویدیوی ضبط شده از دوربین های مدار بسته را بینید، دزد بینوا راستی دزدانه می رود! همه حرکاتش فریاد می زند که من دزد هستم!!
نه گستاخ است نه آرامش دارد، پایش هم می لرزد...
شاید اگر ما ادعاهای آدم ها را نشنیده بگیریم و تنها به زبان بدن آنها گوش دهیم بفهمیم صاحبخانه هستند یا دزد!

امیرعلی داودپور در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

میگویند از نشانه های تولد پیامبر اسلام این بود که آتش آتش کده زردتشتیان خاموش شد و کاخ کسری ترک برداشت، از نشانه های ظهور قدرت خداوند آن است که دیوارهای مسجد الحرام در مراسم حج به دلیل افتادن جرثقیل ترک برداشت و حاجیان بسیار در مراسم سنگ زدن به بتها بر روی هم افتاده و کشته شدند.
خیابان پیامبر تهران فرو ریخت، و این نشانه های خداست برای کسانی که می اندیشند بیان میکنیم که
همانا حق آمد و باطل رفت که باطل رفتنی است
آیین دروغگویان و بدکاران کسی را به نجات نمیرساند و عبادات آنها باطل و آنها کسانی هستند قبله جنایتکاران و دشمنان بشر را قبله خود قرار داده و ستمکاران و ظالمانند.
یکی شعر و غزل گوید برقصد عالمی با او
یکی دفتـر چو بگشاید بترسد عالمی یا هـــو
چه خونهایی که خوردید و نخوردید از شراب و می
به آدم کی روا باشد مکیدن خون چونان زالو
به سر دُرد و شراب و می بریز و خون نخور عابد
به منبر اهرمن خواند ازین پس با لب جـــادو
دوای درد آزادی نوای چنگ و عود ماست
که دیوانه بگرداند روان مفتی بدخو
بگوید طاق کسرایی ترک خورد از زمان دیو
قپان افتاد بر کعبه بیافتاد حاجیان از رو
ندیدی قبله دیوان فدا کردند صدها تن
که بیمی بر دلت افتد ز عدل اندر نهان هالو
میان خوب و بد چون تو ندانی راه نیکو را
زمام این جهان را هِـــل که دارد درد آن دارو
به دیو و اهرمن دادند دو روزی وعده دنیا
به تیر حق دمر کردند کنام دیو نا حق گو
قسم بر خون صد کشته به راه عدل و آزادی
که یا حق خود روان سازی سپاهت را به عدل هر سو
امیرعلی

کسرا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷:

خیلی زیباااااااااااست این دو بیتی

نبی آریا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۷:

دادم قراضه ای، زر و کانی خریده ام

سید حبیب در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۱ - تفسیر این حدیث کی مثل امتی کمثل سفینة نوح من تمسک بها نجا و من تخلف عنها غرق:

باسلام.

ما و()) اصحابم()) ,چو آن کشتی نوح!!!!!!!!!

.

.

علی عباسی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:

مفاهیم ذره،افتاب و هوا و نور از متعالی ترین مفاهیم شعرفارسیت...وه که چه هنرمندیهایی که نشدست و چ مظامین رفیعی که خلق نشدست...
مولانا میگه:
افتاب توراشوم ذره معنی والضحی بیاموزم
کهربای توراشوم کاهی جذبه ی کهربا بیاموزم
درهوایش طواف سازم تا چون فلک در هوا بیاموزم
بند هستی فروگاشادم تا چون فلک درهوا بیاموزم
/
میدانیم که ولظحی در اغاز سوره نسا از "مصحف عزبزست(ببیان سعدی)" که به ظهر سوگند یاد میکند،حال ایکه ذره هم به افتاب میل دارد(یادارسطو افتام)...باری،افتابم که درظهر کامل میشود...کاری به إیهام هوا ندارم که خود هنر ملای رومست....
حافظ یادم رفت بارقبل بگویم:کمتراز ذره نه ای پست مشو عشق بورز تا به خلوت گه خورشید رسی چرخ زنان.
/
ازانجا که خواب من زهر فراقش بنوشید بمرد،برمن ببخشید که درین نیمه شب آشفته نوشتم ک گفته اند دوست دارددوست أین اشفتگی

عزیز آلی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰:

در ضمن کل این مصراع یک جملۀ سوالی است باید به این صورت نوشته شود:
در طیّ کتب بود کجا نشئهٔ حب؟

عزیز آلی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰:

احتمالاً «نشئۀ حب» درست است.

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

@رنگارنگ بله چشم. فکر می کردم (نه بفرمان) را فقط خودم اینطور برداشت کرده ام ذوق کردم و نوشتم!

امیر نوروزی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:

این رباعی خیلی ایراد داره
با اجازه تون متن صحیح رو میزارم
ای هرکه بخورد شربت از مشرب ما
مستی گردد که روز بیند شب ما
ای هرکه گریخت از در مذهب ما
گوشش بکشد فراخ تا مذهب ما
ضمناً شماره این رباعی در کتاب من 28 هست

سعید در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴:

به نظر میرسه مصرع اول بیت هفتم اگر این طور نوشته بشه وزن شعر درست میشه
در بحر غم تو غرقه گشتم

چیمان در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در توصیف کابل و مدح نواب ظفرخان:

جاااانم چه لطیف و دلنشین سروده
آدم دلش تا کابل جان پر میکشه.
حساب مه‌جبینان لب بامش که میداند
دو صد خورشید رو افتاده در هر پای دیوارش
از این بیت جناب خالد حسینی در نامگذاری کتاب زیبای دو صد خورشید رو یا به ترجمه انگلیسیش هزار خورشید تابان، استفاده کرده

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۱۶:

7533

سیمانیان در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷:

بی آخر :
یعنی ما(عرفا) یک ماه درونمان داریم که از روشنایی آن ماه بدبختی بزرگ تبدیل به خوشبختی بزرگ شده است.

زهرا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

این شعر با صدای احمد ظاهر در مقایسه با آهنگ عالی با صدای مختاباد شوخی سبکی بیش نیست. @نجیب

جواد در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » سوگندنامه:

رضا جان دقیقاً درست فرمودید
به نظر بنده هم امساک درسته و مسواک اشتباه تایپی هست

۷ در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:

ختا=ناحیه ای در ترکستان چین با زنان جشم بادامی
یغما= نام شهری در ترکستان که مردمان خوشگل و صاحب حسن دارد.(از فرهنگ جهانگیری )
نام شهری که خوبان بسیار از آنجا خیزند. شهری حسن خیز بود در ترکستان ، و مردم آن به تاراج و غارت همه چیز و از جمله خوان مشهور شده اند نزد شعرا: بت یغمایی . بتان یغما. خوبان یغما.

۷ در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:

برآرند فریاد عشق از ختا
گر این شوخ چشمان به یغما روند
این جشم بادامی های لوند اگر رهسپار ختا شوند چه دلها غارت کنند و چه فریادها بلند شود
تا گل روی تو در باغ لطافت بشکفت
پردهٔ صبر من از دامن گل چاکترست

۷ در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:

برآرند فریاد عشق از ختا
گر این شوخ چشمان به یغما روند
ختا=ناحیه ای در ترکستان چین با زنان جشم بادامی
یغما= نام شهری در ترکستان که مردمان خوشگل و صاحب حسن دارد.(از فرهنگ جهانگیری )
نام شهری که خوبان بسیار از آنجا خیزند. شهری حسن خیز بود در ترکستان ، و مردم آن به تاراج و غارت همه چیز و از جمله خوان مشهور شده اند نزد شعرا: بت یغمایی . بتان یغما. خوبان یغما. (یادداشت مؤلف ) : مشرق وی ناحیت تغزغز و جنوب وی رود خولندغون است که اندر رود کپی افتد و مغرب وی حدود خلخ است . و این ناحیتی است که در وی کشت و برز نیست مگر اندک و از وی مویهای بسیار خیزد و اندر او صیدهای بسیار است و خواسته های ایشان اسب است و گوسپند و اندر او دههاست اندکی ، چون برتوج و خیر مکی . و کاشغر برسرحد است میان یغما و تبت و خرخیز و چین و کوه اغراج ارت اندر میان ناحیت یغما برود. (از حدودالعالم ).
این جشم بادامی های لوند اگر رهسپار ختا شوند چه دلها غارت کنند و چه فریادها بلند شود
تا گل روی تو در باغ لطافت بشکفت
پردهٔ صبر من از دامن گل چاکترست

۱
۳۶۰۷
۳۶۰۸
۳۶۰۹
۳۶۱۰
۳۶۱۱
۵۴۸۲