حمید زارعیِ مرودشت در ۸ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
صحیح:
وقت عرفی خوش که نگشودند چون در بر رخش
بر در نگشوده ساکن شد، در دیگر نزد
ُسودا در ۸ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۰ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:
با چکاوک جان موافقم، این شعر زیبا با صدای محمد اصفهانی معرکه است! من که با این آهنگ و شعر و صدا کلی از خود بی خود می شم و کیف می کنم!
عزیز آلی در ۸ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:
کلمه قافیه در مصراع اول و دوم "مقید" ضبط شده که نباید صحیح باشد. شاید مصراع اول در اصل چنین بوده است: "از هر دو جهان مرا مؤید کردند" البته خیلی مطئمن نیستم.
کمال داودوند در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۱۷:
7168
nabavar در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸:
حسین خان کازرونی
آنکه این چنین گفته صاحب سخن نبوده ، صاحب مغز خشک بوده ، شیراز را می گوید :
شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم
از بس که چشم مست در این شهر دیدهام
حقا که می نمیخورم اکنون و سرخوشم
شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم
مگر قبر مطهر امام حسین(ع)جای رقاص بازی ست
علی عباسی در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکنالدین قلج طمغاج خان پسرخواندهٔ سلطان سنجر:
درود بر شفیعی که باکتابش که مرا با انوری و خاصه أین قصیده بی نظیر اشنا کرد...انسان عجیبیست اموری جمع اضداد میکند أین قصاید محکم کجا أن غزلیات سهل و روان کجا و ان هجویات نامتناسب کجا....حتی مادر خود را هم هجو کردست؛ولی به یمن أین چنین شاهکار هایی انرا ندیده میگیرم....
دشتی و شفیعی بدرستی گفته اند که سعدی بزرگ متاثر از غزلیات اوست،درست است حتی انسان عامی و غیر حرفه ای چون من هم حس میکنم اینرا؛مرحوم دشتی درکتابشان یک فصل مجزا درمورد تأثیر انوری برسعدی دارند.در قلمروسعدی حتما بخونیدش
عماد نوری در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶:
من بیت 6 مصرع اول را در نسخه های دیگر بجای خوش وقت بوریا و گدایی و خواب امن خوش فرش بوریا دیده ام که صحیح فرش بوریا میباشد زیرا وقت بوریا بی معنی میباشد
Unknown در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » حدیث جوانی:
زیبا تر از ایهام بیت آخر، ایهام تناسبیه که درش نهفته است...
آهو یه معنی ای که داره عیب و خطا هستش که ایهام تناسبه فوق العاده ایه که با کلمه عیب می سازه
روفیا در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴ - بازگشتن به حکایت پیل:
ای خورندهٔ خون خلق از راه برد
تا نه آرد خون ایشانت نبرد
مال ایشان خون ایشان دان یقین
زانک مال از زور آید در یمین
مال مردم خوری تفاوت ماهوی با خونریزی و خونخواری ندارد،
اگر خیال کردیم که می توانیم حق احدی از آحاد ملت را بخوریم، آن چیزی که برای به دست آوردن آن از جان وی خرج شده است گوشت تن ما خواهد شد(نام نیک ، مال، جان، غیرت و خرد او به من خواهد رسید بدون آن که استحقاق آن را داشته باشم) ، در حقیقت یعنی فکر کرده ایم جهان بی نظام و بی قاعده است و هر کسی می تواند از راه برسد و چون زالو خون دیگران را بمکد!
نیکوست که تمام توان خود را به کار گیریم و جای درست هر چیز را بشناسیم و آن را در سر جای خود قرار دهیم، این همان عدالت است، و گفته اند که تعریف لغوی عدالت نیز گذاشتن هر چیز در سر جای خود است.
یعنی قوه تمییز میان چیزهای ظاهرا مشابه و کشف تشابهات پنهان در چیز های ظاهرا متفاوت!
و عدالت ورزی همانگونه که از نامش پیداست تمرین و ممارست در این مهم است...
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
هم طلب روزی ننهاده یعنی روزی ای که مطابق قواعد جهان از آن تو نیست!
حتی مطالبه چنین روزی ای نیز نوعی خونخواریست گرچه حافظ از خون دل خوردن می گوید، ولی به هر حال خونخواری تغذیه سالمی نیست، چه از خون دیگران باشد چه خون دل خود!
سعید فاضلی در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
جناب میرزایی و دیگر دوستان به خوبی به این نکته ریز و نغز پرداختید. شرف مرد به جود است و کرامت نه سجود...
سپاسگزارم.
غبار در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:
شهریارا بجز این شاهد عشق شیراز
«نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد»
روفیا در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۷ - جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی:
پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم
البته در نیم بیت دوم به جای کورانه دزدانه شنیده بودم!
به هر حال در اصل موضوع تفاوت چندانی ایجاد نمی کند و از آنجا که سواد متون ندارم بهتر است در این مقوله وارد نشوم!
اینجا مولانای عزیز درباره body language می گوید.
نیک می دانید گام نهادن و مجموعه حالات و حرکات کسی که پای در خانه خود می نهد با حالات دزد فرق دارد، صاحب خانه با جسارت و آرامش و بدون تردید حرکت می کند، این سو و آن سو را نگاه نمی کند، نگران این نیست که آیا کسی می پایدش یا نه،آیا کسی خوشش می آید یا نه،آیا چه چیزی در درون در انتظارش است، ولی ویدیوی ضبط شده از دوربین های مدار بسته را بینید، دزد بینوا راستی دزدانه می رود! همه حرکاتش فریاد می زند که من دزد هستم!!
نه گستاخ است نه آرامش دارد، پایش هم می لرزد...
شاید اگر ما ادعاهای آدم ها را نشنیده بگیریم و تنها به زبان بدن آنها گوش دهیم بفهمیم صاحبخانه هستند یا دزد!
امیرعلی داودپور در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:
میگویند از نشانه های تولد پیامبر اسلام این بود که آتش آتش کده زردتشتیان خاموش شد و کاخ کسری ترک برداشت، از نشانه های ظهور قدرت خداوند آن است که دیوارهای مسجد الحرام در مراسم حج به دلیل افتادن جرثقیل ترک برداشت و حاجیان بسیار در مراسم سنگ زدن به بتها بر روی هم افتاده و کشته شدند.
خیابان پیامبر تهران فرو ریخت، و این نشانه های خداست برای کسانی که می اندیشند بیان میکنیم که
همانا حق آمد و باطل رفت که باطل رفتنی است
آیین دروغگویان و بدکاران کسی را به نجات نمیرساند و عبادات آنها باطل و آنها کسانی هستند قبله جنایتکاران و دشمنان بشر را قبله خود قرار داده و ستمکاران و ظالمانند.
یکی شعر و غزل گوید برقصد عالمی با او
یکی دفتـر چو بگشاید بترسد عالمی یا هـــو
چه خونهایی که خوردید و نخوردید از شراب و می
به آدم کی روا باشد مکیدن خون چونان زالو
به سر دُرد و شراب و می بریز و خون نخور عابد
به منبر اهرمن خواند ازین پس با لب جـــادو
دوای درد آزادی نوای چنگ و عود ماست
که دیوانه بگرداند روان مفتی بدخو
بگوید طاق کسرایی ترک خورد از زمان دیو
قپان افتاد بر کعبه بیافتاد حاجیان از رو
ندیدی قبله دیوان فدا کردند صدها تن
که بیمی بر دلت افتد ز عدل اندر نهان هالو
میان خوب و بد چون تو ندانی راه نیکو را
زمام این جهان را هِـــل که دارد درد آن دارو
به دیو و اهرمن دادند دو روزی وعده دنیا
به تیر حق دمر کردند کنام دیو نا حق گو
قسم بر خون صد کشته به راه عدل و آزادی
که یا حق خود روان سازی سپاهت را به عدل هر سو
امیرعلی
کسرا در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷:
خیلی زیباااااااااااست این دو بیتی
نبی آریا در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۷:
دادم قراضه ای، زر و کانی خریده ام
سید حبیب در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۱ - تفسیر این حدیث کی مثل امتی کمثل سفینة نوح من تمسک بها نجا و من تخلف عنها غرق:
باسلام.
ما و()) اصحابم()) ,چو آن کشتی نوح!!!!!!!!!
.
.
علی عباسی در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:
مفاهیم ذره،افتاب و هوا و نور از متعالی ترین مفاهیم شعرفارسیت...وه که چه هنرمندیهایی که نشدست و چ مظامین رفیعی که خلق نشدست...
مولانا میگه:
افتاب توراشوم ذره معنی والضحی بیاموزم
کهربای توراشوم کاهی جذبه ی کهربا بیاموزم
درهوایش طواف سازم تا چون فلک در هوا بیاموزم
بند هستی فروگاشادم تا چون فلک درهوا بیاموزم
/
میدانیم که ولظحی در اغاز سوره نسا از "مصحف عزبزست(ببیان سعدی)" که به ظهر سوگند یاد میکند،حال ایکه ذره هم به افتاب میل دارد(یادارسطو افتام)...باری،افتابم که درظهر کامل میشود...کاری به إیهام هوا ندارم که خود هنر ملای رومست....
حافظ یادم رفت بارقبل بگویم:کمتراز ذره نه ای پست مشو عشق بورز تا به خلوت گه خورشید رسی چرخ زنان.
/
ازانجا که خواب من زهر فراقش بنوشید بمرد،برمن ببخشید که درین نیمه شب آشفته نوشتم ک گفته اند دوست دارددوست أین اشفتگی
عزیز آلی در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰:
در ضمن کل این مصراع یک جملۀ سوالی است باید به این صورت نوشته شود:
در طیّ کتب بود کجا نشئهٔ حب؟
عزیز آلی در ۸ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰:
احتمالاً «نشئۀ حب» درست است.
حمید زارعیِ مرودشت در ۸ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۴ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹: