گنجور

حاشیه‌ها

مهدیه در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:

به نظر من منظور سعدی از مصراع آخر اینه که سرو بلند که باو جود تو خم نشده خردش کم است.

ج م در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:

سرکار خانم مهناز س
با تشکر از اظهار نظر سودمند شما.
لطفا "گوهرُ لعل " را "گوهر و لعل" بخوانید.

سراج در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

جناب میثم باهو،لطفاً به غزل شماره 295 مراجعه کنید...بی کران درود و مهر...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵/

علی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

در مورد بیت دوم :
"سیل عالم پر" منظور سیلی هست که تمام دنیا را بگیرد
"هر موچ جون اشتر شود" کنایه از بلندی موج
"مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا" منظور این است که در همچین سیلی مرغ های آبی غمی ندارند چه برسد به مرغانی که توانایی پرواز دارند و سیل برای آنها خطری ندارد.

علی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱ - آغاز داستان:

بلبل در اینجا کسانی هستند که زبان پهلوی میدانستند و صدای خوبی هم داشتند و گوسانی میکردند

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰:

در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی
این از زیباترین و رساترین جمله ها در فارسی است و چند بیت آغازین حکایت از دید طنز شاهکار باشد:
آن روز کـــــه خـــــط شـــــاهـــــدت بـــــود
صــــاحــــب نـــظـــر از نـــظـــر بــــرانـــدی
امـــروز بــــیـــامـــدی بــــه صــــلـــحــــش
کــش فــتــحــه و ضــمــه بـــرنــشــانــدی
تــــــازه بــــــهـــــارا، ورقــــــت زرد شــــــد
دیــگ مـــنــه کـــاتـــش مـــا ســـرد شـــد
چـــنـــد خـــرامـــی و تـــکـــبـــر کـــنـــی؟
دولــــت پــــاریـــنــــه تــــصــــور کــــنـــی؟
پــیـش کـســی رو کـه طـلـبــکـار تــســت
نــاز بـــر آن کـــن کــه خـــریــدار تـــســـت

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۶:

به قول بازیگران سریال "لیسانسه ها" شاد و پیروز باشید.

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:

ای یار خوشخرام من این دلبری را بس کن که از پس و پیش،چه بیگانه چه خویش(همه سو) چهارچشمی تو را دید میزنند.
تاکید بر شوخی کردن یا نکردن یار میباشد و در واقع چه اینجا و چه آنجا وقتی که یار شوخی را از سر میگیرد چشمها خیره و مبهوت میشود اما:
تا رای کجا داری و پروای که داری؟
صاحب نظر:کسی که چشم بینا دارد
نگران=نگرنده

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

عنان‌کشیده رو ای پادشاه ِ کشور ِ حُسن
که نیست بر سر ِ راهی که دادخواهی نیست
ستمدیدگان، بر سر ِ راه ِ پادشاهان و ملوک می ایستادند تا دادخواهی کنند و مشکلاتشان را بازگو کنند.
«برسر ِ راه» را یکجا بخوانیم.
به آرامی {و با احتیاط} حرکت کن. چون که در هر گذرگاهی، شخصی به دادخواهی ایستاده است.

نادر.. در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۸ - موری بر کاغذ می‌رفت نبشتن قلم دید قلم را ستودن گرفت موری دیگر کی چشم تیزتر بود گفت ستایش انگشتان را کن کی آن هنر ازیشان می‌بینم موری دگر کی از هر دو چشم روشن‌تر بود گفت من بازو را ستایم کی انگشتان فرع بازواند الی آخره:

شه باش دولت ساخته، مه باش رفعت یافته
تا چند همچون فاخته جوینده و کوکو شوی ..
دیگر نخواهی روشنی از خویشتن گردی غنی
چون شاه مسکین پروری چون ماه ظلمت جو شوی ...

نادر.. در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۸ - موری بر کاغذ می‌رفت نبشتن قلم دید قلم را ستودن گرفت موری دیگر کی چشم تیزتر بود گفت ستایش انگشتان را کن کی آن هنر ازیشان می‌بینم موری دگر کی از هر دو چشم روشن‌تر بود گفت من بازو را ستایم کی انگشتان فرع بازواند الی آخره:

همه چیز را تا تجویی نیابی
جز این دوست را تا نیابی نجویی..
طلبِ آدمی آن باشد که چیزی نایافته طلب کند، و شب و روز در جست و جوی آن باشد، الا طلبی که یافته باشد و مقصود حاصل بوَد و طالب آن چیز باشد. این عجبست؛ این چنین طلب در وهم آدمی نگنجد و بشر نتواند آن را تصور کردن، زیرا طلب او برای چیز نُوی ست که نیافته است؛ و این طلب چیزی که یافته باشد و طلب کند این طلب حق است، زیرا که حق تعالی همه چیز را یافته است و همه چیز در قدرت او موجود است ... واجد آن باشد که همه چیز را یافته باشد و مع هذا، حق تعالی طالب است ...
پس مقصود ازین آنست که ای آدمی، چندانکه تو درین طلبی که حادث است و وصف آدمیست، از مقصود دوری؛ چون طلبِ تو در طلبِ حق فانی شود و طلب حق بر طلب تو مستولی گردد، تو آنگه طالب شوی به طلب حق ....
"فیه ما فیه"

حسین در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۱۹:

سلام، به نظر میرسه مصرع آخر اشکال وزنی داره! شاید یه حرف کم داشته باشه. مثلاً می‌نیفتم، یا بنیفتم، یا ...

محبت در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:

سلام
اقای عباس مشرف عزیز،اون بیت در یک غزل دیگست ک مرحوم تاج اصفهانی به عمد میان این شعر خوندن

امین در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۶:

گران در اینجا به معنوی رقیب استعمال شده
اگر رقیبی گرد شمع (یار ) آمد اورا جلو جمع بکش
و اگر یار شیرین زبانی بود او را نگاه دار و شمع را خاموش کن (تا ریزبین وی را نبینند )

رضا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

مصرع دوم چگونه خوانده می شود؟

متین در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۸ - موری بر کاغذ می‌رفت نبشتن قلم دید قلم را ستودن گرفت موری دیگر کی چشم تیزتر بود گفت ستایش انگشتان را کن کی آن هنر ازیشان می‌بینم موری دگر کی از هر دو چشم روشن‌تر بود گفت من بازو را ستایم کی انگشتان فرع بازواند الی آخره:

چه خوش گفتی و در سفتی ای روفیا گرامی و چه پرسش و تذکر نکوئی جناب سید حبیب.
در اینجا حیران ماندن اشارتی به جستجوگر ماندن ماست که هر چیزی را به سادگی رد یا تائید نکنیم. البته در دفاتر گذشته مولانا به تقلید اشارات متعددی دارد ولی دفتر چهارم به تکاپو و تکامل بشر اشارات فراوانی میکند. تقبل دیگران به انگونه که هستند و اجازه دادن به گمراهان تا راه حقیقت را بیابند و از همه والاتر خویش آزمودن و خود شناسی که در جستجوی کمال تکاپو کردن است.

فرشید در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲۵:

با درود خدمت شما این رباعی دقیقا رباعی 227 ابو سعید ابو الخیر ثبت گردیده لطفا مشخص نمایید کدامیک صحیح است؟ با تشکر

هانیه در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:

عالی است محشره واقعا

متین در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۷ - رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر داری و بر تو گفتن آن آسان‌تر بود بگوی:

با درود بر همیشه بیدار و بیسواد گرامی.
مرا بسیار به این داستان استر علاقمند فرمودید که باید در آنش شنای عمیقی بنمایم، البته پس از انتهای دفتر چهارم.
اما سؤالی دارم از ذوالقرنین. هر آنچه که جوستجو کردم بیشتر به اسکندر رسیدم. اگر منابعی قابل اطمینان در این مورد به بنده اشارت فرمائید، بسیار از لطفتان سپاسگذار خواهم شد.

۱
۳۵۳۳
۳۵۳۴
۳۵۳۵
۳۵۳۶
۳۵۳۷
۵۵۴۴