مظفر جهانگیری در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۷۱ - ذکر حسین منصور حلاج قدس الله روحه العزیز:
این مسئله که چرا حلاج را بر دار کردند و چرا بزرگان هر یک تعریضی دارند نا موزون بر این قضیه به گمانم اساسا ربطی به خود حلاج و مدعایش ندارد . سنتی هست در ادبیات فارسی و آن اینکه مصادیق به سرعت به شکل مفاهیم در می آیند و از پس هر گوینده آن مفهوم را به خدمت می گیرد بی آن که در باب منشا و مصداقش آگاهی کافی و وافی داشته باشد .
از این موضوع که بگذریم خکم قضیه در فقه روشن است که در هر حال کشتنی بود و در عرفان نیز روشن که در هر حال بخشیدنی . لیکن آمیختگی فقه و عرفان در اسلام منجر به چنین پارادوکس هایی می شود
علی در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:
به نظرمن در بیت مانده به آخر لطف نمودی در برابر که به تدبیر تو قرار گرفته و زیباتر است،یعنی شاعر تدبیر ساقی را لطف حساب می کند و پر بودن قدحش را که این نیز دوباره به برطرف کردن پریشانی خمار برمیگردد دعا میکند.
علی محمد در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
خدمت دوستان سلام : فرض کنید که شما یک مساله حل نشده ریاضیات را حل کنید . و بدانید که همه ریاضیدانان تا کنون دنبال حل آن بوده اند. خوب شنا با چه شور و اشتیاقی آن را به جهانیان اعلام می کنید؟ مولانا نیز به راز اسارت انسان ژی برد . و در مقابل شارلاتانها و متقلبان و مدعیان دروغین فریاد بر آورد و به آدمیان گوشزد کرد : بابا این همه راهها که تو میروی رو به ترکستان است. بیچاره ول کن قصه را تو اسیری ، در زندانی ،فقط کافی است به این موضوع واقف شوی .آنگاه ناگهان از با نهایت به بی نهایت وصل نی شوی و خودت از خودت خند ه ات می گیرد. وای که چقدر شیرین است لحظه ی بینا شدن چشم آدمی ...............
ابراهیم ازبک در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل دوم - گفت که شب و روز، دل و جانم به خدمت است:
جهانی سپاس و درود استاد
الهام در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۱۷ - حکایت:
بیت و مصراع آخر معنی "خویش" خویشاوند است
ابراهیم ازبک در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل اول - یکی میگفت که مولانا سخن نمیفرماید:
الحمدللّه، بسیار خوب و زیبا گفتید دوست
ابراهیم ازبک در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » بِسْمِ الله الرحْمنِ الرَّحِیمْ - رَبِّ تَّمِمْ بِالْخَیْرِ:
سلام... خیلی خوب و دل انگیز گفتید و خوشحالم هزار بار شکر که این مجموعه با ارزش رو اضافه نمودید جزاک اللّه خیر
امین کیخا در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴:
واژه ی زنار به نظر وأم واژه است إز یونانی ، چون zone در فارسی امروز برابر دانشیکی ندارد و نیز کمربند مزدیسنان را نیز کُستی میگوییم میشود زنار را برأی zone بکار برد ( گزینش حیدری ملایری )
مرتضی در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
با سپاس از گنجور و همه بزرگواران .
دکلمه شعر بسیار زیباست ولی حیف که ناقص است .اگر نام عزیز دکلمه کننده و نسخه کامل دکلمه را بگذارید ممنون می شوم.
---
پاسخ: در همان قسمتی که دکلمهٔ شعر را پخش میکنید مشخصات راوی درج شده. ضمناً دکلمه دو بخش دارد و در دو بخش کامل میشود و جنابعالی دقت نفرمودهاید.
مهدی حسینی در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
خداوندگار آواز:سیاوش سلام من سالها دنبالاجرای استاد شجریان در پاریس میگردم نه آن نسخه ای که وبا نام طریق عشق در بازار هست ممنون میشم فایل صوتییش را برای من ارسال کنید 09166542703
مهناز ، س در ۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:
گرامی شیوا
بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
درین ماناست : تو بیرون بیا ، تا مجالِ در دیگری نگاه کردن نداشته باشم
مانا باشی
شایان در ۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۷:
با توجه به نوشته های دکتر باستانی پاریزی :در مصراع دوم بیت اول نوشته شده به پیری چه داری مرا مستمند می باشد و در بیت بعدی برترم داشتی به جای در برم داشتی و مرا به جای چرا نوشته شده منبع:آسیای هفت سنگ دکتر باستانی پاریزی
کمال داودوند در ۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۳۸:
بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک گذاشتم و جمع این رباعی از 5860
شیوا در ۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
این مصراع به چه معنی ست؟
امیرعلی داودپور در ۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی:
خداوند برای هر قومی پدری قرار داد که از روان او و از ذریه او نه به تن که به روان صفات نیکو را به فرزندان او میسپارد ، آن پدر و فرزند در بهشتی که با روان خویش میسازد جاودانگی خواهد یافت.
چون به هنر راه برد مرد راه
باز کند قافیه حق گاه گاه
خود نبرد راه به راز کلام
عشق کند قافیه ها را سلام
مرهم اسرار خدا میشود
هر که در این راه بلا میشود
دیگری این راه به کوشش نشد
هر قدمش عشق به جوشش نشد
عشق تسلای دل سالک است
زنده بود هر چه جز او هالک است
گفت توانی اگر این گمرهی
کذب بود فلسفه و فرهی
وای به آن اهرمن دیو زاد
لعنت بر اهرمن دیو باد
مهر چو تابد به کسی روشن است
خار هم آن فایده گلشن است
مثنوی راز خدا هست باز
کس نرود ره به جز آن سرفراز
کو به هوایش قدم آغاز کرد
وصف تمنا به لب راز کرد
او که چو روح است و بود ذوالحیات
هست چو روحش به تنش چون فرات
گر که بگیرد ز تو باطل چه هست
تو بشوی آنچه به حق از تو رست
تاک منم میوه من این وطن
چون بتکم خلق بریزد ز من
چون که یکی امت واحد منم
خانه ارواح بود این تنم
عاقبت این خانه چه خواهد شود؟
نزد خدا نقشه عالم رود
خلق بهشت آدمی از خویش کن
راستی اندر دل خود کیش کن
امیرعلی (یا حق)
رهام در ۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:
واژه ی پنیر خمیر است لطفا سریعا تصحیح کنید تا با غلط املایی انتشار پیدا نکنه...
همایون در ۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
دم و بازدم همان عمل تنفس, موجب سلامت و حیات انسان است. به قول سعدی "هر نفس که فرو میرود(دم) ممد حیات است و چون بر می آید(بازدم) مفرح ذات"
اما چنانچه نفس فرو رود و بر نیاید, دیگر نه ممد حیات است و نه مفرح ذات.
در این بیت:
"فرو رفت از غم عشقت دمم"
نفس کشیدم (دم) اما امیدی به این نفس نیست! این نفس نمیتواند ممد حیات(ادامه دهنده زندگی) باشد چون توأم با غم است. غم عشق تو!
برای ادامه ی حیات این دم باید بالا بیاید(عمل بازدم شکل بگیرد) اما از غم عشق تو نفسم بالا نمی آید. کنایه از دلتنگی بسیار.
"دم میدهی تا کی"؟!
کنایه از غم بی پایان! اندوه مستمر! غم و اندوهی که پایان ندارد!
تا کی(دم) غم به خورد من میدهی؟!
بگزار نفسم بالا بیاید!(رهایی از غم)
"دمار از من برآوردی" کنایه از شکنجه کردن و عذاب دادن و حتی هلاک کردن.
"نمی گویی برآور دم!"
"دم برآوردن" اغلب بمعنای به حرف آمدن است اما در اینجا:
"برآور دم" نفسی را که فرو بردی (دم)
بیرون بده.(پایان غم و اندوه)
اجازه نمیدهی بواسطه ی غم عشقت(نمی گویی) نفس بکش. هنوز غم عشق تو ادامه دارد!
نفسم وقتی بالا می آید که تو اجازه بدهی (غم تو بپایان بیابد)
کسرا در ۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:
واقعا زیباست
تو مپندار که از خاک سر کوی تو من
به جفای فلک و جور زمان برخیزم
حسین در ۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
این شعر رو استاد گلپایگانی در شاخه گل 215 به همراه تار جلیل شهناز به زیبایی اجرا کرده است
علی در ۸ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰: