گنجور

 
 
 
اوحدالدین کرمانی

یا رب زقناعتم توانگر گردان

وز نور یقین دلم منوّر گردان

اسباب من سوختهٔ سرگردان

بی منّت مخلوق میسّر گردان

ابن یمین

ای ترک بیار باده و در گردان

وز خطه دل عنان غم بر گردان

ز آنروز که گردنامه ئی بنوشتی

بر ماه بخط خود شدم سرگردان

فضولی

یارب دل تیره ام منور گردان

هر کار که باشدم میسر گردان

روی دلم از غیر درت برگردان

تا هست مقیم خاک این در گردان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه