گنجور

حاشیه‌ها

همیرضا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

«عیب» در خوانش فعلی معرفه فرض شده و «قدیم» به معنای ذاتی و ازلی و در مقابل «محدث» شبیه به این مصرع خیام در نظر گرفته شده:
«
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم
چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم
»
معرفه به این معنی که (=این عیب که در موردش صحبت می‌کنم در من ذاتی است)
احتمالا چسباندن قدیم به عیب با کسرهٔ بعد از عیب (عیبِ قدیم) هم درست باشد (عیب قدیمی، نکره بگیریم عیب را).
نکره به این معنی که (=من این عیب قدیمی را دارم که ...)
تا نظر صاحب‌نظران چه باشد.

وفایی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۶:

" بگه " کاملا درست است . فرهنگ معین جلد اول : بگه و بگاه همان پگه و پگاه هستند . شکل قدیمی کلمه پگاه ، بگاه بوده که در زمان مولانا رایج بوده .

نادر.. در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

چون بلبل در بین الطلوعین که به یک معنی داخل شب است ، شروع به خواندن میکند بدو شباهنگ گفته شده است ..

دکتر ترابی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

مهناز گرامی، دوست جان !
(چنانکه دوستم روفیا نخستین بار گفت و برخی از یاران حلقه می گویند ) و این حلقه نه آن " حلقه " است !
که حلقه مهر و دوستی است، حلقه خردورزی
باری،
از دوست بسا نکته که گفتیم و کم است
بی دوست سرای دل پر از درد و غم است
ما دیده به دیدار تو روشن کردیم
کآیینه روی دوست ، خود جام جم است
در آیینه رخ دوست خویش باز می شناسیم ،جهان را خانه دوست را وعشق را که کارمایه گیتی است

" خانه دوست در اقلیم بهاران است
در پس گردنه ی یاس کبود
در آبادی شبنم ، باران
کوچه فروردین
کلبه ای خاموش است، مردی تنها
که قلب آبادی دارد، روشن ، دریایی
خانه دوست در آن آبادی است "
یاد آن جوانمرگ گرامی
مهرتان پایدار، زندگیتان دراز و روزگار بکام باد
و بیش باد و کم مباد

ناشناخته در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

... عزیز
نه به هفت آب ، که رنگش به صد آتش نرود
آنچه با خرقه زاهد ، می انگوری کرد
به قول دوستان مانا و ماندگار باشید

nabavar در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

غزلی زیبا با خوانشی متین و عالی
ممنون جناب حمیدرضای گرامی
ماندگار باشید

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

توضیح
عجب ار مورچه در پا نرود
به مانای این است که : همه چیز بی مقدار است چون مورچه ای به زیر پا.

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

جسارت است
از این بیت
گر تو ای تخت سلیمان به سر ما زین دست
رفت خواهی عجب ار مورچه در پا نرود
چنین فهم می کنم :
اگر تو چنین با شکوه بر ما گذر کنی هر چه هست در نظرم بی مقدار جلوه می کند ،
باغبانان به شب از زحمت بلبل چونند
که در ایام گل از باغچه غوغا نرود
غلوّ درین بیت نمایان است که می گوید :
از بس بلبلان در باغ ، غوغا می کنند ، باغبان حتا شبها نیز خواب ندارد
مانا باشید

... در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۶ - حکایت دانشمند:

اردشیر عزیز
برداشت من از «به دستار پنجه گزم سر گران» این هست:
به دستار پنجاه گزی ام سر گران می شود. دستار پنجاه گزی مرا سرگران و مغرور می کند (یا سر مرا گران می کند).
فکر می کنم گز در معنای مقیاس طول اینجا مدنظر باشه و سرگرانی کنایه از غرور و تکبر. البته گرانی، سنگینی فیزیکی دستار رو هم به واسطه پنجاه گز بودن و طولانی بودن به ذهن متبادر می کنه.
ناصرخسرو: «رست او بدان رکو و نرستم من/بر سر نهاده هیجده گز شار»
در مورد نکته دومتون نظر خاصی ندارم.

رضا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳:

آمد بدترش پی جزا را
البته در خواندن ممکن است دال تلفظ نشود.

اردشیر در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۶ - حکایت دانشمند:

با درود فراوان. بغایة زیبا و آموزنده بود. دو سؤال داشتم:
أول : در بیت "که فردا شود بر کهن میزران
به دستار پنجه گزم سرگران" آیا به جای "گزم" فعل "گرم" نبودست ؟ که معنای "سر گران گرفتن" از آن حاصل شود؟
دودیگر آنکه در بیت " دل آزرده را سخت باشد سخن
چو خصمت بیفتاد سستی مکن" معنای هردو مصراع کاملاً مشخص است ولی ارتباط معنایی بین آندو را متوجه نمیشوم، ممکن است دوستان کمکی کنند؟

... در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ (می‌بین رخ جان فزای ساقی - در جام جهان نمای باقی):

عراقی در ترجیعاتش به خوبی تاثیرپذیریش رو از اندیشه های ابن عربی نشون میده. شاید عراقی رو بشه از نظر تقدم و تاخر زمانی، بعد از اوحدالدین دومین شخصی دونست که اندیشه های ابن عربی رو در آثار ادبیش آورده و احتمالا از نظر غنای ادبی در رتبه اول قرار می گیره. البته ظاهرا عراقی شخصا محضر ابن عربی رو درک نکرده، بلکه شاگرد صدرالدین قونوی بود که مهمترین شاگرد و وارث تمام و کمال اندیشه های عرفانی ابن عربی بوده.
این شعر عراقی با وجود حال و هوای قلندری گونه، به خوبی نماینده اندیشه های عرفانی ایشون هست. در بند سوم به زیبایی داستان اسم اعظم رو بیان میکنه و اسم اعظم رو وجود انسان میدونه.
در بند چهارم به وضوح به وحدت وجود اشاره می کنه. در بیت «یعنی که به جز حقیقت او/در دار وجود نیست دیار» به عبارت مشهور «لیس فی الدار غیره الدیار» اشاره داره که منسوب به حلاج هست. البته عراقی در شعر دیگه ای هم همین عبارت رو با ضمیر «نا» آورده: «لیس فی الدار غیرنا دیار» که برداشت جالبی هست و شکلی از فنا، فنایی از جنس انالجق!
عراقی در این ابیات برای اغیار «وجود» متصور نیست و تنها وجود حقیقی رو حق می دونه. اما به واسطه اشارت حق این اغیار «ظهور» پیدا می کنن و در واقع متجلی میشن: «لیکن چو به غیر کرد اشارت/اغیار ظهور کرد ناچار - دیدند عیان که اوست موجود/ویشان همگی محال و پندار»
در ابیات پایانی این بند به بحث کثرت و وحدت می پردازه. کثرت ظاهری است و در حقیقت کثرتی وجود نداره. این کثرت هم در جهت اثبات وحدت هست. در این ابیات به بیان چکیده اندیشه وحدت وجود می پردازه.
اما زیبا ترین بند این شعر بندی هست با مطلع «عشق از پس پرده روی بنمود / کردم چو نگاه روی من بود».
توصیفی زیبا از طریق تصویر سازی های فوق العاده در جهت یکی شدن عاشق و معشوق. «پیش رخ خویش سجده کردم / آن لحظه که او جمال بنمود». معشوق و معبود همون عاشق و عابد هست. عاشق خودش رو می پرسته. در بیت بعد عاشق خودش رو به آغوش می کشه و بیت بعدی عاشق بر لبهای خودش بوسه می زنه. به نظر می رسه اینجا دیگه دویی از میان برداشته میشه و وجود فانی عاشق به وجود باقی معشوق می پیونده.
عرفان نظری ابن عربی به اندازه عرفان عملی و شهودی مکتب خراسان و بزرگانش مثل حلاج و بایزید و عطار و مولوی و ... با نشاط و اعجاب انگیز نیست و کمی خشکتر و شریعت محورتر هست، ولی عراقی با توانایی کم نظیر ادبی خودش تونسته نشاط رو به این مکتب تزریق کنه و تصویرسازی های فوق العاده ای داشته باشه.

مهدی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۲ - فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام:

درپاسخ به سوال فرزانه خانم که از بیت
توراعزلولاک تمکین بس است پرسیدند
گویالولاک اشاره به حدیث قدسی زیر داشته باشد
(لولاک لما خلقت الافلاک ولولا علی لما خلقتک ولولا فاطمه لما خلقتکما)
(اگرتونبودی افلاک را خلق نمیکردم واگرعلی نبود توراخلق نمی کردم واگر فاطمه نبود هیچ یک از شما راخلق نمی کردم)
طه ویس هم که خطاب های ذات اقدس الهی به پیغمبر دردوسوره مختلف است.

همیرضا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

دوستان خصوصا جناب 7 لطفا در مورد مفهوم بیت 7 و این که رفتن تخت سلیمان بر سر ما ارتباطش با تعجب از رفتن مورچه در پای ما چیست می‌توانند توضیح بدهند؟
بیت بعدی هم برای من مفهوم نیست که منظور چیست؟ آیا باغبانان در شب هم از دست بلبل در ایام گل در عذابند؟
متشکر

مجتبی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۷ - حکایت درویش صاحب‌نظر و بقراط حکیم:

نگارنده را خود همین نقش بود
دال واژه ی "خود" جاافتاده است.

... در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

در دو مورد دیگر هم راه به جایی می برد و در تمام موارد مشابه دیگر.
نکته خاصی نداره. واضحه. قشر خاصی از زن ها، همه زن ها نیستند. مثلا «کنیز»ها قشر خاصی از زن ها بودن. وقتی کسی کنیزها رو خطاب می کنه شما حق ندارین بگین همه زن ها رو خطاب کرده پس مادرها رو هم که جزئی از زنها هستند خطاب کرده.
حالا اگه در زمان یا مکانی خاص در چارچوب زبانی لفظ «زن» مجازاً به معنای کنیز به کار بره (البته مثال غیر واقعی هست، حداقل من تاحالا این رو ندیدم که زن در معنای کنیز به کار بره) و کسی لفظ زن رو در این معنا به کار ببره شما حق ندارین خطابش رو تعمیم بدین، چون اینجا لفظ «زن» جامع جنس مونث نیست، بلکه مجازاً به مفهوم قشر خاصی از زن ها به کار رفته.

ناشناخته در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

.....عزیز
فرمایش سرکار در باره " خانم باز " راه به جایی می برد، در دو مورد دیگر ؟
مگر که " مفهوم جنسیت به شکل جامع "
نکته ای دارد که فهم آن از من بر نمی آید.

... در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

ناشناخته عزیز
نه. مفهوم جنسیت به شکل جامع خودش رو ندارن. چون دقیقا به یه قشر خاص از زن ها اشاره می کنن پس فاقد جامعیت و قابلیت تعمیم هستن. دقیقا بار مفهومی جنسی دارن.

نادر.. در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:

چشم سوی "چراغ" کن
سوی چراغدان ..

ناشناخته در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

...
می فرمایید " زن باز " خانم باز " دختر باز " هیچکدام
مفهوم جنسیت با خود ندارند ؟؟
لابد مانای جنسی شان را نیز منکرید!!

۱
۳۴۳۷
۳۴۳۸
۳۴۳۹
۳۴۴۰
۳۴۴۱
۵۴۶۷