گنجور

حاشیه‌ها

. در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

شعر، غلط های وزنی دارد. بازخوانی کنید. اشتباه شده

 

مینا مینوی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:

وصف حیوانی بود بر زن فزون
زانک سوی رنگ و بو دارد رکون
می فرماید : اگر زن را مثل حیوان توصیف کنیم شایسته تراست تا انسان بنامیم
دختر خرد سال خودش را هم به پیر مرد بدخلقی به نام شمس تبریزی داد
چون زن را در ردیف حیوان میدانست
هیچ محبتی چون مهر پدر و مادر نیست
سر سفره ی پدر ومادر بزرگ شدن یعنی در محیطی
که همان مهر و عاطفه وتربیت موجود باشد خواه در خانه و خواه در نوانخانه

 

روفیا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:

سپاس از اینکه تحمل شنیدن رای متفاوت را دارید!

 

Nikzad .M.R. در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۶:

وزن این غزل ده بیتی بیدل « متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن»است. بحر کامل مثمن سالم.
تقیع بیت اول آن ، چنین است:
تب وتاب اش کِ چکیده‌ام‌ که رسد به معـ نی راز من؟
زشکست شیـ شهٔ دل مگر شنوی حدیـ ث‌ِگداز من

 

ندا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۵۷ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - فی‌الحکمة:

تخت زمرد در برخی نسخه ها، بخت زمرد آمده است.
اشاره ی انوری به قصیده ی معروف و عرفانی سنایی است با مطلع: مکن در جسم و جان منزل که این دون است و آن والا، قصیده ای که حدودا 6-7 بیتش به صورت ضرب المثل در آمده است:
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید/

 

ندا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۵۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:

مرحوم انوری ابیوردی در یکی از قطعات مشهورش که حافظ بیت اخرش را تضمین کرده، این بیت از این قصیده را تضمین می نماید:
که یارب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت
چنان کز وی به رشک افتد روان بوعلی سینا
و بر مرحوم سنائی غزنوی خرده می گیرد که به آرزو کردن محض کار حل نمی شود و برای رستگاری، سخن از سه گانه ی استعداد، تلاش و اخلاص می گوید.
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - فی‌الحکمة/
روح هر سه شاعر یاد شده، شاد.

 

باربد در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۵:

این شعر با صدای استاد بیژن کامکار و نی استاد کیانی نژاد در آلبوم دف ونی فوق‌العاده است.

 

دوستدار در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:

جناب رادمرد،
سرکار نگران عرض خو یش باشید
بر دامن کبریای ما گردی نخواهید نشاند.

 

مروّت در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:

پنداری عطار درس صوفی‌گری و خلوص و والایی میداد، بی‌خبر از آنکه همان سگی‌ که در اشعارش خوار و پلید میپنداشتش پاکترین سیرت صوفی دارد.

 

سمانه ، م در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:

روفیای گرامی
منظور از سر سفره ی پدر و مادر ، ظاهر سخن نیست لقمه ی نان نیست ،
تربیت صحیح است ، شاید ژن هم تأثیر داشته باشد ، نمی دانم
حال چه والدین ، چه محیط ، چه منش انسان ، وجدان
و ،،،، همه ی این ها را جمع می بندنند به اصطلاح سفره ی پدر و مادر ربطش میدهند
یعنی انسان
ممنون از نظر شما

 

omid ramezanpour در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۲:

مولای جان ها ...
من از غصه چه ترسم ؟!
که با مرگ حریفَم ...

 

روفیا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:

بدون شک ضرب و شتم زن در صورت ره بازار گرفتن و هر نوبهار زن نو گزیدن و خانه نشین کردن یک انسان کامل با همه خصایل انسانی ناپسند و ستمکارانه است،
چه از سوی سعدی باشد چه نباشد،
این نامش مردسالاری نیست،
این نامش آزار است و آزار در همه مکانها و زمانها نادرست و قبیح است.
هیچ انسان خردمندی سعدی را به خاطر این بخش از اندیشه هایش نمی ستاید،
بلکه اگر اثبات شود این ابیات از آن سعدیست آن را به عنوان خار گلستان می پذیرد،
در ضمن گرامیان من نمیفهمم بر سر سفره پدر و مادر بزرگ نشدن یا پدر و مادر نداشتن به خودی خود چه عیبی دارد؟!
پدر و مادر داشتن به خودی خود فضیلتی محسوب نمی شود،
یک کودک بی پدر حاصل یک رابطه نامشروع چه گناهی دارد؟
کسانی نیز بر سر سفره پدر و مادر بزرگ شده اند ولی اموال دیگران بر سر سفره بود!
عکس آن هم ممکن است، زندگینامه چارلی چاپلین را بخوانید، بیشتر روزهای کودکی را در نوانخانه به سر برد، ولی حاصل زندگی اش اندیشه های بلند قابل تاملی بود!
سعدی و حافظ و مولانا و شکسپیر و دیگران نیز مانند هر انسانی خطا داشته اند، ما اکنون که غنچه های اندیشه ایشان در بستر تاریخ شکفته اند می توانیم خطاها را بیابیم، چه بسا ما نیز خطاکار باشیم و آیندگان
خطاهای ما را بهتر دریابند!

 

ابراهیم شریفی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۹:

ترکیب دکتر سروش و سه تار و این غزل باید شنید که شنیدنی ست.

 

ناصر در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:

آقا بابک
چند نفر هستند ، با اسامی مختلف ، قصد دارندحاشیه های گنجور در قرق خودشان باشد
نفس کش میطلبند ، صدا خفه کن هستند
بانو سمانه هم به هیچکدامشان جواب نمیدهد
من نیز چندی پیش در دام اینان افتادم و به این خانم محترم با نام ناشناس اهانت کردم ، ولی بعد از مطالعه ی حاشیه های او دریافتم که اشتباه کردم ، در صدد عذر خواهی بر آمدم .
من نمیدانم این دشمنی برای چیست ، من هم مانند شما ،هیچگاه از این خانم نوشته ی غیر منطقی ندیده ام
با درود

 

بابک چندم در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

جناب چهار نقطه،
عاقلان دانند؟ گویا ندانند...

 

سمانه ، م در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:

دوستدار گرامی
بادرود به شما
درست می گویید ، انسان امروز بسیار بیشتر از مردمان گذشته می داند ، حتی در شناخت عروض و قافیه نیز دست یک کودک ده
پانزده ساله از شعرای کهن سال ِ هزار سال پیش بازتر است ، چون وسیله ی تشخیص در اختیار دارد
نکته ی دیگری که خدمت شما دوست گرامی عرض خواهم کرد اینکه : همه کس و همه ی نظرات را باید نقد کرد و این انتقادها مارا به سر چشمه ی حقیقت نزدیک می کند
این عالم کبیری که در بین دو گوش ما جای گرفته را نباید در دایره ی آنچه گفته اند ، که چون وحی منزل است و یا کسی مثل سعدی یا مولوی گفته ، محدود و زنجیر کنیم
که مبادا به ساحت بزرگی اهانتی شود
زمانیکه حافظ می گوید : من ملک بودم و فردوس برین جایم بود ،،، آدم آورد درین دیر خراب آبادم
بسیار بجا و منطقی ست که این گویش را تجزیه و تحلیل کنیم ، که آیا واقعاً ما ملک بوده ایم ؟ آیا در داستان های حمورابی و یهود و دیگران حقیقتی نهفته است ؟
آیا حافظ به راستی به این گفته ی خود اعتقاد داشته ؟
آیا این گفته ها با منطق علم منطبق است؟ و صد پرسش دیگر در همین یک نکته ی حافظانه مطرح است ، یا اگر سعدی سروده : چو زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
بپوشانش از چشم بیگانه روی
وگر نشنود چه زن آنگه چه شوی
زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید بکار
دربست ، باید قبول کنیم
آیا حق نداریم بگوییم ، : آقای سعدی این سخن تو نژاد پرستانه است،تبعیض آمیز است .
زن هم انسان است مثل تو ، در اندامی دیگر ، و این گفته ی شما با آنجا که می گویی : بنی آدم اعضای یک پیکرند مغایر است ، مگر آنکه زن را از بنی آدم ندانی ،
که چه خوب است به صورت آزاد یکی یکی این غنچه های گلستان ادب در بحث میان دوستان شکوفا شود ، و بی تعصب و یکسونگری نظر همه چه درست و چه اشتباه باعث شود هر کسی ازین دریای بیکران ادب صدفی بر گیرد و خوشا آنانکه دردانه گوهری بیابند ، که می بینم شما و بعضی دوستان در اشتیاق یافتن آن هستید و بسیار هم یافته اید
مبارکتان باشد
شادزی پایدار

 

بابک چندم در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:

امید مددی گرامی،
املاک جمع مَلَک یعنی فرشتگان.
بیت معمور یا بیت المعمور گویا مسجد فرشتگان است در آسمان چهارم که از زمرد و یاقوت باشد، و فرشتگان در آن پرستش و نیایش کنند.
می فرماید،
عجب که تو (روح) بیت معموری که فرشتگان گرد آن در طوافند...
عجب تو رُق منشوری کز او نوشند شربتها...
اگر رَق منشور و یا ورق نشر یافته را در نظر بگیریم، آنزمان می باید محتوی و آنچه بر آن آمده را متصور شویم که چون شربتها می نوشند...
اما به گمانم این برداشت دیگر نزدیکتر باشد:
رُق، آب تنک در رود و یا دریا
منشور: نشر یافته، پراکنده شده، آشکار شده، گسترده شده، باز شده
عجب تو آب گوارا و تنکی (که آشکار گردیده) آنرا چون شربتها نوشند
در بیت پنجم،
و یا آن روح بی چونی...
پرسش می کند که آیا آن روحی می باشی که بی مثال است و هیچ نظیری ندارد، یعنی که هیچ چیزی مانند، شبیه، نظیر روح نیست و روح نیز مانند هیچ چیز دیگری نیست. به عبارتی روح فقط شبیه خود است.
در ضمن بی چون یا بی صفت، یعنی که هیچ صفتی بیان کننده روح نیست.
ادامه آن : کز اینها جمله بیرونی...
صحت این بیان را تصدیق میکند، بدین معنا که ورای تمامی توصیفات و هر آنچه هست و نیست می باشی.
مصراع دوم،
که در وی سرنگون آمد تأملها و فکرتها
اشاره به آنست که تاملها (جمع نکو نگریستن، تعمق کردن) و فکرتها یا تفکرات در آن سرنگونند، یعنی که تعقلات و تفکرات آن (روح) را نمی توانند درک و فهم کنند. به عبارتی ساده تر آنکه درک و فهم روح از هوش و حس و تعقل و تفکر و تخیل خارج است.
بیت ششم،
ولی برتافت بر چونها مشارقهای بی چونی...
برتافتن: در اینجا تابیدن
مشارق: جایهای بر آمدن خورشید
مشرق: تابنده، روشن
در اینجا اشاره به انوار
ولی تابید بر چونها (هستیها،آنچه که ماهیت مادی دارند) انواری که ماهیت غیر مادی (فرامادی) دارند
بر آثار لطیف تو غلط گشتند الفتها...
آثار لطیف: زلال، شاید (Transparent) آنرا بهتر نمایاند
الفتها: انسها، آشنایی ها (آنچه آشنا، قابل فهم و ملموس است)
بر آثار لطیف تو (زُلال بودنت) به اشتباه افتادند آشنایی ها
یعنی که فهم و درک، طبیعت زلال تو را به اشتباه متصور شدند، نفهمیدند
همه اینها بر می گردد به بیت اول:
مه بَدرست روح تو کز او بشکافت ظلمتها
-----
این غزل پیرامون روح (عربی) و یا روان است
رَوان برگرفته از پهلوی رو وان (ruwan) خود آمده از زبان اوستایی اوروان ( Urvan)، در میان نیاکانِ ایرانیان باستان آتمَن (Ātman ) و از خصوصیاتش آنکه اَمِرتا (Amrta) بی مرگ، جاودانی، لایزالی باشد. و دیگر آنکه وجودش بس نورانی است...
در برخی از مکاتب روح و یا روان را پاره ای از خداوند می دانند، در برخی نیز بر این باور که خداوند در بطن و ژرفای همین روح نشسته...
پرسش اینجاست که مولانا به کدام روح اشاره می کند؟ روح خود؟ و یا دیگری (مثلاً شمس)؟ یا کلاً هر روحی؟ و یا نهایتاً روح اعظم (خدا)؟
مصراع اول بیت نخست از جسم گوید، و چون خداوند را فاقد جسم (ورای هر ماهیتی) بیان کرده اند این گزینه کنار می رود.
باز هم در برخی مکاتب روح را زمانی که مشتق شده و در جسم است دارای فردیت می دانند، ولی اصل و باطن وجودش را خارج از فردیت. بدین معنا که اصل روح چه در بنده و یا شما و یا هر موجود دیگری که روح در آنست همان روح است و تفاوتی با یکدیگر ندارند.
اهل دل صحبت از خودشناسی و بازگشت به اصل خویش نموده اند، چنانکه مولانا در آغاز مثنوی آورده:
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جداییها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش...
و زمانی را که شخص از اصل ماهیت خود آگاه شده با آن یگانه می گردد را نیز شب قدر خوانده اند، چراکه شب (ظلمت، تاریکی) کنار رفته و نور می بارد.. مانند بیت اول در این غزل،
و از حافظ:
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یارب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است...
و،
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعهء پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد ازین روی من و آینه وصف جمال
که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند...
بسیاری از غزلیات این بزرگواران و همچنین شیوخ بزرگ عطار و سعدی و... پیرامون همین روان است، که بسیاری ناآشنایان آنانرا به اشتباه معشوق زمینی و یا حتی آسمانی متصور می شوند...
سرت شاد باد جاوید

 

کمال در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۹۶:

ج.آ: 6532

 

علی احمدی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴:

یا صاح درست است . و به خطا یا صلح نوشته شده . معنی بیت : ای آنکه بیدار و هوشیاری ، هر گاه برمی گردد خواب و قرار ِ من ، همانا بر من و عاشق من ، این دو (خواب و قرار ) حرام است .--- منبع : کلیات سعدی ، محمد علی فروغی

 

بابک چندم در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » گئتمه ترسا بالاسی:

جناب تاییدی گرامی،
اگر غرض از محروم، مرحوم می باشد به گمانم جناب دولت آبادی سر و مر و گنده در قید حیات می باشند.

 

۱
۳۴۳۲
۳۴۳۳
۳۴۳۴
۳۴۳۵
۳۴۳۶
۵۰۴۳
sunny dark_mode