منصور در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته:
آسمان شو ابر شو باران ببار ناودان بارش¬کند، نبود به کار
آب اندر ناودان عاریتی ست آب اندر ابر و دریا فطرتی ست
فکر و اندیشهست مثل ناودان وحی و مکشوف ست ابر و آسمان
آب باران باغ صد رنگ آورد ناودان همسایه در جنگ آورد
خود¬متعالی که همان آگاهی ورای فکر و اندیشه است، مانند آسمان و باران بدون محدودیت بوده و همه چیزها را در بر می¬گیرد و با همه کائنات احساس یگانگی و همدلی می¬کند. خود متعالی، عشق، شادی و اقتدار حقیقی را به ارمغان آورده و همان فطرت پاک الهی است. اما من¬کاذب که بر افکار محدود استوار است، مانند ناودان است که هر چند از آن هم آب فرو می¬ریزد و انرژی مصرف می¬کند، اما فعالیتش ریا کارانه، عاریتی و نمایشی است و نه تنها به درد نمی¬خورد! بلکه مولد درد است! من کاذب، در قالب اشکال و کلمات محدود و زندانی شده¬است و بر پایه توهم و دروغ، خود باختگی، حرص و خشم استوار است. جدایی و دشمنی آدم ها ریشه در من کاذب دارد.
۷ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:
ببخشید اگر سرخوشی عالیجناب خراب شد ولی در متل شیرین شما که از روضه رضوان کم نداشت چیزی درباره ریشه واژه نارنجک رویت نگردید.
غوطه(غوته)و غوص و ورطه (ورته) که در فارسی بودن آنها شکی نیست درست مانند فوطه(فوته)
و اما کاف فارسی است و عربی شده آن کهف که در قرآن هم داستان اصحاب کهف مشهور است.
در ضمن برخی بر این باورند که قف در قفقاز هم همان کاف است و قاز آن هم کازه یعنی خانه که معنی آن کوهخانه میباشد و خانه کوه که مرغ قاف در آن خانه کرده بود و دهخدا آن را کافکوه میداند یعنی کوه قاف
بعید نیست که مغازه فرانسوی و کازه فارسی از یک ریشه باشند.
بابک چندم در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۱:
کامبیز گرامی،
معنای این بیت را نمی دانم، چه بسا همانی است که دکتر ترابی آورده اند...
اما بابت پرسش شما:
آری آریاییان رسم قربانی کردن اسب را داشته اند، و گورهایی نیز یافت شده (در ایران بزرگ و آسیای مرکزی) که اسب قربانی را در گور رئیس طایفه دفن کرده اند...
آریاییان رسمی داشتند به نام Aśvā medhā (و این Aśvā همان Aspa اسپه =اسپ در زبانهای بعدی ایرانیست) که در آن اسبی را رها می کردند برای یک سال و این اسب تا هر کجا که می رفت اگر که طایفه همسایه کاری بدو نداشتند آنگاه تا آن سرحدات می شد قلمرو این پادشاه و در جشنی این اسب را قربانی می کردند...
ولی اگر که طایفه مجاور اسب را دربند می کرد آنگاه این اعلان جنگ بوده و دو طایفه با یکدیگر می جنگیدند....
این رسم تا زمان (و در) وداها موجود است، ولی گویا در ایرانِ بزرگ توسط اشو زرتشت که قربانی کردن حیوانات را منع کرد برچیده شد...
نادر.. در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:
دلم از طره چون زیر و زبر کرد،
گره بر طرهٔ زیر و زبر زد ..
نادر.. در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:
وزن این غزل نغز "مفعول مفاعلن مفاعیلن" بوده و ابیات اندکی در این وزن سروده شده است ..
در راه فتادهام به بوی آنک
چون سایه مرا ز راه برگیرد ..
سپیده منصوری در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶:
در این غزل مولانا به نفس انسان اشاره میکند که اگر نفس آدمی که به طور طبیعی سرکش و طغیان گر است اما در وجود ما مهار و در اراده ی ماست مانند سگ اصحاب کهف که به عنایت الهی از جمله ی یاران غار قرار گرفت و خوی طبیعی خود جدا گشت. و مطیع و متقاد گردید
نادر.. در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:
دکتر ترابی عزیزم
ماجرا و شعر فی البداهه تان، همگی خوشمزه بود!
چسبید ..
بابک چندم در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:
در ادامه:
چرخشی دیگر از "ک" به "خ" است که این نیز به گمان من از تاثیر زبان آشوریست(اگر زبان آسوریان را شنیده باشید مانند عبری مملو از "خ" است)
-کَشاترا (قلمرو) و کشاتریا (پادشاه) در ایران شده خَشاترا بعد خَشَترَه، و خشاتریا و بعد خَشَتریه...
(آیا خُسرو از این واژه آمده ؟و همچنین کَسرا؟ و آنکه بابت یک "ی" نوشتاری یعنی "کسری" را آمده از عربی می دانند!...)
ولی کَشوَر (کِشوَر فارسی) بی گمان از اینجا ریشه گرفته...
-هوَخشَتَرَیه را هیچ خواننده ایرانی گمان نمی برد که واژه ای ایرانیست چه رسد به پادشاهی ایرانی (ماد) یعنی که هیچ سنخیتی با زبانهایی که ما می شناسیم ندارد...ولی هووا کشاتریا (هووَه=هووا= خوب+ کشاتریا =خشاتریا=پادشاه) بی گمان از زبان آریایست...
-آرتا کَشاتریا (Ārtā,قانون و نظم کیهانی+ Kshātriyā=پادشاه) که در ایران شده اَرتَه خَشَتریه =اَرتَخشیریعنی پادشاهی که ارته یا آرتا با اوست که این می باید پیش درآمد همان فره ایزدی باشد...
( دوستی هندی می گفت که این ک را هندیان صامت می دانند یعنی "شاتریا" و این به شاه بسیار نزدیک است)اگر این "خ" نیز در گویش هخامنشیان ساکت بوده آنزمان جهش از اَرتَخشیر به ارتَشیر و بعد اردشیر را می نوان دریافت.
(اَرتَه هخامنشی Arta, در ودا Ārtā آمده به معنی دارایی و ثروت، ولی rtā در ودا و aśa در اوستا و همین ارته Arta هخامنشی را قانون و نظم کیهانی دانسته اند)...
بسیاری از واژگان در گویشهای مختلف ایرانی سرپا مانده اند، ولی نشانی از آنان در نوشته ها نیست...و فراموش نکنیم که زبان برای ما در درجه اول گفتاری بوده تا نوشتاری...
در آخر،
در باب واژه هایی که ریشه آنانرا از عربی دانسته اند:
-واژه ای در کتیبه داریوش آمده و آن کَوفَه یا کَئوفَه (kaufa) است که آنرا برابر کوه دانسته اند، آیا ما آنرا از بین النهرینیان گرفتیم و یا آنان از ما که شهر عراقی را آنچنان خوانده اند؟
(کاپادوکیه ساتراپی هخامنشی را که در پارسی کهن katpatuka آمده ، به گمانی ریشه گرفته از katpa آسوری به معنای کنار، پهلو...و به گمانی دیگر آمده از katta در زبان هیتایت به معنای زمین پست، دشت...)
-عاطل (و باطل) را پیشتر در حاشیه ای توضیح دادم که نزدیکتر به آتالا (Atala) نام یکی از هفت دوزخ آریاییان هند می نماید، تا آمده از عطل عربی...
- ورطه را آمده از ورطة عرب دانند، حال در ودایی سرزمین آریاییان در هند (1600-1500 پیش از میلاد) آریا وارتا /آریا ورته آمده... و نام ارمنی وارتان...و در پارسی کهن اَرتَه وَرتیه (Artavartya) نام یک شخص...
7 جان،
روضه رضوان برایت سر دادم که مواد منفجره را مغولان از چین آوردند، آنزمان شما می فرمایی نارنجک جنوبی! از جنوب به تهران آمده! و شده نارنجک تهرانی!
تو را به خدا فکری به حال کل ما کن...
بابک چندم در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:
اما آ (ā) چگونه اَ (a) شد؟
طایفه های آریایی و ایرانی خط و نوشتن را دارا نبودند و اینرا از ساکنین جنوب غرب ایران (ایلامیان/عیلامیان )و همچنین از بین النهرینیان گرفتند، و پیشتر از آن ودا در هند و اوستا در ایران بزرگ برای حدود هزار سال سینه به سینه نقل می شدند تا در حدود زمان هخامنشیان و شاید هم مادها به نگارش در آمدند...
زبان ودایی در قرون پنج و شش پیش از میلاد توسط پانینی سر و سامان داده شد و دستور زبان برایش ساخته شد و تبدیل شد به زبان سانسکریت (ترتیب یافته، نظام گرفته)... و اوستای کهن (گاتها و پاره ای از یشتها) و همچنین اوستای جوانتر نیز در همان اوان به نگارش درآمدند و البته تحت تاثیر زبانهای بین النهرینی و الفبای آنان... زبان دیگری که آریایی است و کهنترین نمونه های نوشته شده از زبان آریاییان از آن به جای مانده زبان هیتایتها است در بغازکوی ترکیه که در حدود 1600-1500 پیش از میلاد
به خط آشوری به نگارش درآمده.
مقایسه برخی از واژه ها در این نگارشهای کهنتر با نمونه های نوینتر مانند پارسی کهن هخامنشی و اوستای نوشته شده در زمان هخامنشی(ویا مادها) نشان می دهد که بسیاری از واژگان این چرخش را از آ (ā) به اَ (a) داشته اند، مانند :
-آرتا که شده اَرتَه (پارسی کهن) : آرتاویل به اَرتَه ویل، و بعد اردَبیل
-کاوی در ودا و گاتها که در ایران شده کَوی:بعدها کَواد ساسانی که شده قُباد، و کاوی اوستا که در شاهنامه آمده "کی"، حال آنکه "کاوه" نیز در همانجا آمده...
-وارونا که در ایران نوشته شده وارونَه: این ایزد کهن آریایی و ایزد آبها (āpās) که در نوشتار ایرانی آمده (اَپَس apas، آبها) که مفرد آن نیز آمده اَپَه (apa، آب)،...حال ما در فارسی می گوییم آب (āb) و نه اَب (ab) ضمن آنکه باران، و بارون آمده از این واژه در فارسی را در گویش اورامانی نیز گویا واران می خوانند..
-کاما که در ایران شده کامَه و بعد کام
-کاوی هااوسروا که در ایران چرخیده به کَوی هئوسرَوَه (هااوسروا، هَئوسرَوَه = خسرو) و بعدها کی خُسرو...
ادامه دارد...
ج م در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۶۸:
عاشق نه ای و به عشق نزدیک نه ای
مسعود در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
بیت با موضوع سر شکستن دیوار اشاره به رسم فراموش شده قدیمی دارد که افراد صاحب مال برای حفاظت از دختران خود در برابر جوانان عاشق افرادر را به نگاهبانی بر بالای بام خانه که البته هشتی بودند می گماردند و وقتی می دیدند جوانی در اطراف خانه پریه می زند از بام سنگ بر سر جوان زده و مسلما سر می شکست
ناشناس در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:
نمی دانم چرا آن حاشیه نویس که بی امان به خیام
میتازد که همه اش تکرار و توضیح واضحات است
اینجا کلید برگش از کار افتاده است که در این بیش از سه هزار به اصطلاح غزل همه ذکر درویش شمس است و بس آنهم با زبانی چکشی
مهراد در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:
شعر خیلی قشنگی هست، اما آخرش حضرت مولانا لشتباهی دستشون خورده به شیفت + آلت
منصور در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۷:
با درود
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش (ریشه اش) بسوزد.
؟؟؟
محسن سعیدزاده در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۵ - الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم:
درمورد احادیثی از این قبیل که آنهارا احادیث سنن میخوانند،فارغ از بررسی سند هستیم.دراینخصوص قاعده ای هست به نام قاعده تسامح در ادله سنن.مضمونش چون درست هست نیازی به بررسی سندی ندارد.
نیک زاد در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - قصیدهٔ مرآت الصفا، در حکمت و تکمیل نفس:
سلام دوستان عزیز یازدهم اسفند 1395
این قصیده یکی از قصایدی است که بیشترین استقبال ها از آن صورت گرفته است. تا این زمان 170 مورد شناسایی شده است.
نادر در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲:
منظور فیض کاشانی عزیز
عشق به انسال کامل ه
عق به هو
۷ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:
درود
باید پیشینه پیدا شدن و ورود نارنجک به ایران بررسی شود.
به گمان من از راه جنوب وارد ایران شده است و از نارجک جنوبی به نارنجک تهرانی تبدیل شده است.
این تنها یک گمانه است که البته میتواند درست یا نادرست باشد تا زمانی که نتیجه درست آشکار شود.
انار(نار)+جک=نارجک>نارنجک
دکتر ترابی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۱:
کامبیز گرامی،
سم ( با صدای پیش ) خانه ایست کنده در زمین ، و از سمب و سمبه می آید که در کوه و کمر می برند از برای کوتاه کردن راه ، جابه جایی ، رسانیدن آب( تونل و تونل آب رسانی!!).
تهمتن میگوید اگر دخمه ای از زر وسیم بیارایم پس از من دیر نمی پاید، همان به دخمه ای کنم به مانند سم ستوران .
تندرست و شادکام بوید.
عرفان (خ سرو) حیدری در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۱: