فریبم میدهد آسودگی ای شوق تدبیری
به رنگ غنچه خوابی دیدهام ای صبح تعبیری
ندانم دل اسیرکیست اما اینقدر دانم
که درگرد نفس پیچیده است آواز زنجیری
جهان میدان آزادیست اما مرد وحشت کو
نبالید از نیستان تعلقها نیتیری
به مغروران طاقت بر نمیآیی مدارا کن
نیاز سرکشان دارد خم تسلیم شمشیری
دل غافل به خاک تیره برد آخرشکست خود
غبار زندگی هم بود اگر میکرد تعمیری
چه خواهدکرد با ما صافی آیینهٔ دلها
گرفتم آه من خون گشت و پیدا کرد تاثیری
نماز بیخودی تکلیف ارکان برنمیدارد
چو خون بسملم یک سجدهٔ شوق زمینگیری
نفس هر پر زدن گرد دو عالم رنگ و بو دارد
ز صید خود مشو غافل که داری طرفه نخجیری
به آسانی مدان آیینهٔ دیدارگردیدن
صفا در پردهٔ زنگار دزدیدهست شبگیری
من و مشق ندامتهاکه چون مژگان قربانی
نشد ظاهر ز چندین خانهام یک اشک تحریری
نمود معنی احوال من صورت نمیبندد
مگر سازد خیال موی مجنون کلک تصویری
شب مهتاب ذوق گریه دارد فیضها بیدل
کدامین بیخبر روغن نخواهد از چنین شیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوعاتی چون شوق و آرزو، اسارت دل، آزادی و تعلق، و ندامت و درد میپردازد. او احساس میکند که آسودگی و شادی، فریبنده است و زندگی در پس پردهای از غبار نهفته شده است. شاعر به دوگانگی جهان اشاره میکند که از یک سو میدان آزادی است و از سوی دیگر، ترس و وحشت انسانها را در بر گرفته است. همچنین، او به بیتوجهی دل نسبت به نشانههای زندگی و شکستهایی که متحمل شده اشاره میکند.
شاعر بر اهمیت خلوص در نیایش و دوری از خودخواهی تأکید میکند و مینویسد که هر پرواز و آرزویی برای شناخت خود به حقیقتی نیاز دارد. او یادآور میشود که در پس پرده زنگارهای زندگی، صفا و زیبایی جاودانی وجود دارد و ندامتهایش تنها در دلش ماندهاند. در پایان، شاعر به زیبایی و فیض شب و ارتباط آن با اشک و احساسات انسان اشاره میکند و به طور کلی، قصیدهاش را با حسرت و عمق تفکر در مورد زندگی و وجود به پایان میرساند.
هوش مصنوعی: شوق و آرزوهای من به من آرامش میدهند، اما در واقع فریبم میدهند. به خواب و رویایی که دیدهام فکر میکنم و انتظار دارم صبحی بیاید که آن خواب تعبیر شود.
هوش مصنوعی: نمیدانم که دل من اسیر چه کسی است، اما میدانم که صدای زنجیری در دور و بر نفس من پیچیده است.
هوش مصنوعی: دنیا محیطی برای آزادی است، اما انسان ترسیدهای وجود دارد که از وابستگیها و تعلقاتش رهایی نمییابد و نمیتواند از محدودیتها فرار کند.
هوش مصنوعی: اگر با افرادی که مغرور و سرکش هستند برخورد کنی، باید صبور باشی و سازگاری نشان بدهی، زیرا این افراد به نرمش و تسلیم نیاز دارند و تنها در این حالت ممکن است به خودشان بیایند.
هوش مصنوعی: دل بیخبر، در نهایت به زمین تاریک و غم انگیزی میافتد. اگرچه زندگی همواره پر از مشکلات و دشواریهاست، اما میتوانست با کمی تغییر و بهبود، به شکلی بهتر و روشنتر درآید.
هوش مصنوعی: آیینه دلهایمان را صاف کردهام و حالا چقدر تاثیر عمیقی بر روی احساسات من گذاشته است. آه من به خون تبدیل شده و نشاندهندهی حالتی عمیق و دردناک است.
هوش مصنوعی: نماز بدون توجه و دلسوزی، هیچکدام از ارکان و وظایفش را به درستی انجام نمیدهد، چون مانند یک موجودی که به شدت آسیب دیده و در حال مرگ است، فقط یک سجده از شوق میتواند او را به زمین بیفکند.
هوش مصنوعی: هر حرکتی که میکنی در دو جهان تاثیر و زیبایی خاص خود را دارد. از شکار خود غافل نشو، چون تو نیز داری موجودی نادر و جذاب.
هوش مصنوعی: به سادگی فکر نکن که دیدن حقیقت همیشه آسان است، زیرا گاهی اوقات زیبایی و صفای آن پشت پردههای زنگار و کدر پنهان شده است.
هوش مصنوعی: من و مشقهای ندامتها، مانند مژههایی که قربانی هستند، در وقتی که اشکهایم را در یادداشتهایم مینویسم، از چندین خانهام خارج نمیشود.
هوش مصنوعی: احوال درونی و احساسات من تنها زمانی قابل درک و نمایان میشود که خیال موهای مجنون را به تصویر بکشد.
هوش مصنوعی: در شب مهتاب، گریه کردن لذتی خاص دارد. بیدل کدام یک از فیضها بیخبر است که از چنین شیرینی بهرهمند نخواهد شد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرید پیر خمارم که دارد این چنین پیری
غلام همت عشقم که دارد این چنین میری
به ملک دنیی و عقبی خریدم کنج میخانه
ازین سودا که من کردم جهانی یافت توفیری
اگر رند خراباتم که خم باده می نوشم
[...]
کیم من؟ بیدلی، بیچارهای، از خویش دلگیری!
به آب تیغ خوبان تشنهای، از جان خود سیری!
(ز سر تا پا گنه کارم، ندارم عذر تقصیری
ز چشم افتاده یارم، رفیقان چیست تدبیری؟)
نثار جان بدست و، دیده خواهش بره دارم
[...]
غزال دشت پیمایی بیابان گرد نخجیری
عداوت جوی بی رحمی ز سر تا پای تزویری
جبین از خشم پرچینی کمان از کینه پر تیری
غضب آلوده ابرویی به خون تر کرده شمشیری
سرشکم صد سحر خندید و پیدا نیست تاثیری
کنون از ناله درتاریکی شب افکنم تیری
بجز مردن علاج ما و من صورت نمیبندد
تب شور نفسها در کفن دارد تباشیری
فلک بر مایهداران من و ما باجها دارد
[...]
دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری
که بر وی هر زمان ابرو کمانی میزند تیری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.