گنجور

حاشیه‌ها

ناشناخته در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:

شب چله است و سخن حافظ
بر سر آنم که گر زدست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
امید که جملگی دست به کارشویم تا دور اندهان به سر آید و به هوش باشیم که:
صحبت حکام، ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی، بو که بر آید
که گفته اند:
مگسی بر ........آدمی به از آنک دانشی مردان بر درگاه پادشاه

 

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

ایول به این غزل،بنده دراینشب ،عزیز
(یلدا)نیتی کردم واین نیت دراین فال،
نهان گشت،ودرست باحال وروزبندهدمخور
آست،روحش شاد.
شب یلداتون خوش

 

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۸۳:

شب یلداتون قرین خوشی
جمع بندی نهایی این رباعی از:8136

 

قاسم در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

خدا روح همسرتونو شاد کنه آقا میثم
برای منم این فال اومد
من تنهام اگه مردم شماها واسم فاتحه بفرستین
یلداتونم مبارک امشب یلداس

 

نادر در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۹:

جز اینت راه نباشد به وصل آن "تنها"
به بارگاه حریمش، مگر هم او باشی..

 

روفیا در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
چنین بر می آید که ندا آواز یا بانگ نخستین و صدا پژواک آن باشد.
به یادم آمد در بخش بیست و نه هفت پیکر نظامی در توصیف قلعه ای که بانوی حصاری در آن در انتظار خواستگار شایسته بود می گوید :
در آن قلعه کاسمانی بود
چون در آسمان نهانی بود
خواستگار سمج هنگامی که پس از کسب صلاحیت های لازم به در قلعه می رسد :
بر در حصار شد در حال
دهلی را کشید زیر دوال
وان صدا را به گرد بارو جست
کند چون جای کنده بود درست
چون صدا رخنه را کلید آمد
از سر رخنه در پدید آمد
در اطراف قلعه با دهل اصواتی تولید کرد تا از بازتاب آن اصوات رخنه یا در پنهان را بیابد!
این داستان زندگی ماست،
این جهان چون کوه و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
بدانیم نخست بر ماست که بانگ هستی خود باشیم،
چنان که فروغ می گوید :
آن داغ ننگ خورده که میخندید.
بر طعنه های بیهده من بودم.
گفتم: که بانگ هستی خود باشم.
اما دریغ و درد که "زن" بودم.
دو دیگر به پژواک بانگ خود گوش بسپاریم و اگر ناخوش آمد ما را بانگ خود را درست کنیم:
چون صدا رخنه را کلید آمد
از سر رخنه در پدید آمد...

 

مهراد در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۲۲:

فوق العاده ...

 

فرشید در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

معنی ختنها در مصرع دوم بیت 7 چیست؟
توی لغت نامه هم به خوبی بیان نشده
ممنون

 

یونس در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

هرکسی از ظن خود یار این بیت سعدی شد و از نظر من هیچ کدام "اسرار درونی آن را نجستند" و همچنان سوال به جا ماند.

 

hasan soltani در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰:

مصراع اول بیت اخر "بداد" درست است

 

بهرام ناهد در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:

این شعر در برنامه گلهای رنگارنگ 524 توسط محمد رضا شجریان به صورت آواز خوانده شده ( از بیت دوم )

 

بهرام ناهد در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:

این شعر در برنامه گلهای رنگارنگ 524 توسط محمودی خوانساری خوانده شده

 

سولماز در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:

موافقم ک مصرع اول به همین معنی است.منظورم با مصرع دوم بود

 

قره داغی در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۴:

بیت آخر، بیت اول غزل 770 است!!!
چکار میکنید؟

 

... در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته:

ممنون از شما
متاسفانه بخشی از نوشته قبلی من منتشر نشد:
دوست من، شما که مثنوی رو میشناسی باید بدونی که در اکثریت قریب به اتفاق حکایات مثنوی، نمادها با ما حرف میزنن و باید به دنبال کشف رمزها و نمادها بود. اگر با این دید سطحی مثنوی رو ببینیم این همه حکایت به ظاهر رکیک مثنوی رو چطور توجیه می کنید؟ شما باید بدونید که بسیاری از جاها مولوی به زن و مرد کاملا فارغ از جنسیت نگاه میکنه و اشاره ای به میزان تهور و شجاعت و دلیری و... میکنه. مثل همون بخش که میگه نذار نفست مرد باشه و عقلت زن. خوش به حال کسی که عقلش مرده و نفسش زن. شما از این حرف چه برداشتی دارین؟ چیزی جز اینه که به نفس اجازه جولان ندیم و ضعیفش کنیم و بذاریم عقل، نفس رو کنترل کنه؟ مگه همین مولوی نیست که میگه «در نفیرم مرد و زن نالیده اند»؟ اینجوری که داره خودشو نفی میکنه که در نفیرش موجودی بی ارزش و از حیوان پست تر نالیده است. همین مولوی اینجا و خیلی جاهای دیگه مرد و زن رو کنار هم و در یک سطح از درک و شعور میاره. این احترام مولوی به زنه که در اون دوران تحجر این نگاه رو داشته. همین مولوی در فیه ما فیه میگه (نقل به مضمون): زن را از خروج از خانه منع نکنید که منع انسان رو حریص میکنه. زن اگر سالم باشه در هر صورت سالم و پاک میمونه و اگه ذاتش پاک نباشه حتی اگر حبس هم بشه باز کار خودشو میکنه. این موضوع هنوز هم بعد از چندصد سال شاید برای بخش زیادی از مردم ما جا نیفتاده. مولوی دخترش رو که با کنیزش بدرفتاری می کرد شماتت میکنه و میگه اگر تو جای اون بودی و اون جای تو چی؟ شما هر دو انسان هستید (نقل از پله پله تا ملاقات خدا). باور کنین مولوی نسبت به زمان خودش که هیچ حتی نسبت به زمان ما هم خیلی نگاه بازی داشته و به قول امروزی ها روشن فکر بوده.
دوست بزرگوار نوشته ام خیلی طولانی شد. عذر میخوام. نتیجه حرف من اینه که با دید شما هیچ بهره ای از مولوی و حرفاش نمیشه برد و بسیاری از مسائل مطرح شده در این کتاب توجیهی نخواهند داشت. با این دیدگاه نهایتا میشه پوست رو برداشت و از مغز بی بهره می مونیم.

 

قره داغی در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۸ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:

سلام علیکم
به نظر می آید:
در بیت 7 مهلّکه صحیح است.
در بیت 9 هجا لازم است: فتوی پناهِ هیچ مدانِ عمامه کوه
مصرع اول از بیت 11 اینگونه باشد: رشوه گرفت ...
مصرع آخر از بیت آخر اینگونه باشد: بر حق پناه ...

 

حامد کهن دل در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:

در رابطه با بیت آخر،
مولوی در غزل 1914 می گوید:
خموش از ذکر نی می باش یکتا
که نی گوید که یکتا را دو تا کن
قاعدتا بایستی بین معنای این دو بیت و نیز بین معنای هر یک با سایر ابیات غزل سازگاری وجود داشته باشد.

 

رنگارنگ در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

دوست جان روفیا،
تقسیم شاه نامه ها به بخش تاریخی و اسطوره ای!!
ترفند شور بختانه جاافتاده ایست از سوی دشمنان
ایران با همدستی خودباختگان داخلی تا سرگذشت خواجگان جهان را به 2500 سال محدود و منحصر کنند
قصه پر غصه ایست چگونه بخش بزرگی از تاریخمان را به روایت دشمنان نوشته اند

 

علی در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:

آهنگ Recalcitrant (توسن)
از گروه baaroot (باروت)
حتما گوش بدید ، این شعر هست بسیار زیبا
پیوند به وبگاه بیرونی

 

فرهاد در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

جناب آزاد اندیش
یکی‌ از ملزومات آزاد اندیشی‌ این است که حق آزاد اندیشی‌ را برای دیگران هم قائل باشید. نظری دادم در تایید دیگری، آن‌ هم به احتمال، و برای آن‌ دلیل و شاهدی هم آوردم. ولی‌ شما بی‌ هیچ احتمالی‌ و بی هیچ دلیلی‌ اینجانب و آن دیگری را تنگ نظر و خشک مغز خواندید! چرا؟ چون نظر ما با نظر شما متفاوت است ما خشک مغز هستیم؟ این است آزاد اندیشی‌ شما؟

 

۱
۳۰۸۶
۳۰۸۷
۳۰۸۸
۳۰۸۹
۳۰۹۰
۵۰۵۸
sunny dark_mode