گنجور

حاشیه‌ها

مستر مهدی در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷:

وسط جنگ و حمله تیمور کی به دنبال شراب عرفانی می‌رود؟! در غزل کامل در نسخه قدسی، ابیات دیگری هست که معنای روشن غزل با آنها نشان داده میدهد . در نسخه قزوینی حذف بیتها، کار معنی را دشوار کرده است.
حافظ در این غزل، وحشت ویرانگری حملات تیمور به ایران را ثبت کرده است و از گوشه نشینی خویش حرف زده است و صبر و پناه بردن به شراب انگور. ابیات در نسخه قدسی کاملا برتری دارند. مثل "رنگ گل و بوی یاسمن" . که برتری دارد بر بوی گل و رنگ یاسمن! و "عجب فتنی" برتری دارد بر عجب زمنی! چون در مصراع قبل از آینه جام و نقشبندی غیب حرف زده است. ابیات اضافه هم با ابیات موجود همخوان و همراهند. مثلا بیت "به گوشه ای بنشین سرخوش و تماشا کن ...) همخوان است با مطلع غزل.
شکوه و گله حافظ از آتش جنگ و ویرانگری است (مزاج دهد تبه شد در این بلا حافظ) و در آرزوی اندیشه‌ها و افکار صلح جو است (فکر حکیم وار، نظر برهمن وار).
کلا این غزل طبق نسخه قدسی ارجح است به نسخه قزوینی که در گنجور ثبت شده است. غزل کامل را درج میکنم.
اختلافات واژگان در ابیات مشترک را داخل " " گذاشته ام، ولی بیت‌های اضافه‌تر را درون ( ) نوشته ام.
* * * غزل کامل طبق نسخه قدسی این است:
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پیم افتند "خلق" انجمنی
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
(نگار خویش بدست خسان همی بینم
چنین شناخت فلک، حق خدمت چو منی)
(بشد ز فُرقَت یوسف، دو دیده یعقوب
بیار باد فرحبخشِ بویِ پیرهنی)
ببین در آینه جام، نقشبندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب "فتنی"
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
"عجب که رنگ گلی ماند و بوی یاسمنی"
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی، به دست اهرمنی
(به گوشه‌یی بنشین سرخوش و تماشا کن
ز حادثات، زمانی، رخ شکر دهنی)
(به روز واقعه، غم با شراب باید گفت
که اعتماد به کس نیست، در چنین زمنی)
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر "حکیمیّ" و رای برهمنی؟

 

ماه نیا در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۹:

فعل باید مفرد بیایید
هر کس علاج درد دلی می کند و ما

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی:

بزرگوارید حامد جان.. با کمال میل در خدمت دوستان عزیز هستم:
nader_tavaz@yahoo.com

 

بابک در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

کلمه‌ی "کُتّاب" علاوه بر اینکه جمع "کاتب" به معنی "نویسنده" است، به معنی مکتب و مدرسه هم هست. و در اینجا مکتب معنی میده.

 

سید مجتبی فتاحی در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۵:

مصرع اول بیت هفتم باید احتمالا اینگونه باشد:
ماه از من قرص (رو) بیهوده پنهان میکند

 

Mostafa ۲۰۲۰ در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

یکی از حیرت انگیزترین اشعار عرفانی که تجلی شور و جذبه و عرفان در آن موج می زند، همین ترجیع بند "که یکی هست و نیست جز او" هاتف اصفهانی است. فوق العاده است. رحمةالله علیه...

 

بابک در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

سلام. درباره ی مصراع آخر اگر کسی از دوستان توضیح بده ممنون میشم.

 

محمد حسینی در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۲:

عجب شعری....

 

لیلا اسدی در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۲:

با خوندن این شعر غم عالم روی دلم نشست مخصوصا بیت آخر

 

شهاب در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

سلام بر همه دوستان بنظرمن حضرت حافظ بیش از آنکه دگر جهانی بنگرد این جهانی می نگرد و از جمله شاعرانیست که به زندگی آری میگویند و قواعد مربوط به خود را پایه میگذارند و همین خلاقیتست که در نظرمن اورا ستودنی کرده است.
شاید تا حدی بر خلاف حضرت مولانا که بیشتر دگر جهانی میاندیشند.

 

حبیب عبادی فخر در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹۳:

سلام
گفتا تو نه آنی که کنی یانکنی
آن من بودم که بیقرارت کردم

 

sal در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۴:

دنیایی از معنی در همین یک بیت نهفته است؛
مهر چندان که کشد تیغ و نماید حدت
ذره دلشده را آتش خور کم نشود
صبح را چون نفس صدق زند باشه چرخ
مهر خاطر بدم سرد سحر کم نشود
بیت اول به این معنی است که اگر مهر معشوق در دل عاشق تند و تیز شود ، این دل کوچک پر از گرمی مهر همانند خورشید که تابنده و گرمی بخش می ماند و چیزی از گرمی آن کم نمی شود
بیت دوم هم اشاره به خورشید دارد"شه چرخ" استععاره از خورشید است؛
اگر همچون نسیم صبح که صادقانه با طلوع خورشید هم نفس می شود با معشوق هم نفس شوی با سردی هایی که در زندگی و روابط عاشق و معشوق پیش می آید با صداقت می توان گرمی مهر و دوست داشتن را همیشه نگه داشت.
نمی دونم چه قد تونستم منظور خودم و برسونم
خیلی سخت بود
یکی باید بیاد تفسیر من و معنی کنه و یک حاشیه بر توضیح من بنویسه!
کلا شعر قشنگیه منظورم این بود!

 

nabavar در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:

درست می گویی مریم بانو
شاید باشد:
دل عرفی نه یکی قطره ی خون، فولاد است
از ستم سیر مشو {گر }دگر آزاری هست

 

دکتر امین لو در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوش‌زاد با کسری:

چو دوزخ بدانست و راه بهشت عزیز و مسیح و ره زردهشت
در مصرع دوم کلمه "عزیز " صحیح نیست . عُزَیر صحیح است.
بیت 11 - عزیر: کاهن ورهبر عبرانیان در قرن پنجم ق .م . که نزد مسلمانان بعنوان پیغمبر مشهور است و نام اصلی او عِزْرا میباشد.(از فرهنگ فارسی معین ).
-----------------------------------
بیت 19 - چنان شد ز سستی که از تن بماند ز ناتندرستی باردن بماند
مصرع دوم کلمه "باردن" به اردن صحیح است
-----------------------------------
بیت 24 - برین داستان زد یکی مرد پیر که گر شادی از مرگ هرگز ممیر
این بیت جمله معترضه است و ضرب المثلی را از زبان پیری بیان می کند و می گوید وقتی به مرگ کسی شادمان می شوی اگر می توانی تو خودت از مرگ فرار کن و نمیر چون مرگ از فرار برای کسی مقدور نیست پس روزی مرگ خودت فرا می رسد و دیگران هم از مرگ تو خوشحال خواهند شد.
----------------------------
بیت 27 - چرا گشت باید همی زان سرشت که پالیزبانش ز اول بکشت
این بیت نیز به صورت پند است و می گوید چرا باید انسان سرشتش مثل علف هرزی باشد که باغبان از همان اول آن را از مزرعه بیرون بکشد (یکی از کارهای باغبان بیرون کشیدن علف های هرز است) در واقع در این بیت نوش زاد را به علف هرز تشبیه نموده است
-------------------------------------
بیت 57 - چو گشت آن سخن بر دلش جای گیر بفمود تا نزد او شد دبیر
در مصرع دوم بفمود صحیح نیست و بفرمود صحیح است
------------------------------

 

سجاد در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۹:

صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو
به جهان کی دید صیدی که بترسد از رهایی
منظور مولانا از این بیت اینه که
من صید تو هستم مثل آهویی که اسیر شیر هست.
و در جهان چه کسی و چه زمانی دیده است که صید از این که صیاد رهایش کند بترسد (پاسخش روشن است. هیچ کس و هیچ زمانی) اما من (شاعر) از اینکه صیادی چون تو(صنم) رهایم کنی می ترسم!
و این مطابقت دارد با "من از اون روز که در بند توام آزادم”

 

کوروش در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۳:

ممنون از پاسخ شما، حسین عزیز. الان متوجه شدم. باز ممنون.

 

حامد کهن دل در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی:

نادر جان
سلام
از لطف شما سپاس گزارم و بسیار خوشحال خواهم شد که نظر/گله شما را دریافت کنم. از گنجور عزیز خواهشمندم که نوشته شما را در صورت امکان نمایش دهد. یا اینکه ایمیل تان را بفرمایید تا خدمت تان تماس بگیرم.
پیروز باشید.

 

مریم در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:

مصرع آخر ایراد وزنی دارد!

 

۷ در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۱ - حکایت خواجه نیکوکار و بنده نافرمان:

مدامش به روی آب چشم سبل
دویدی ز بوی پیاز بغل
معادل امروی سبل: تراخم فرانسوی که درفارسی توته گفته میشد.
تورم،سرخ گشتن و چرکین شدن چشم
از بوی گند بغل و چشمان سرخ و چرکینش همیشه به رویش آب روان بود.
شادی و فرح بخشد دل را که دژم باشد
تیزی نظر بخشد گر چشم سبل دارد
هر سرمه و هر دارو کز خاک درت نبود
در دیده دل آرد درد و سبلی دیگر
حیات خویش در آن لقمه گر چه پنداری
ضمیر را سبل است آن و دیده را پرده
مولوی
................................................
زلف تو تن را نوشت سورهٔ نون بر ورق
قد تو دل را نهاد لوح الف در بغل
چشم مرا از لبت نیست گزیری که هست
لعل لبت را شکر، چشم سرم را سبل
ذکر بیفکر علم بی‌عملست
دل بیعشق چشم پر سبلست
اوحدی
سلام بر چنین غلام

 

nabavar در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۳:

کوروش جان
کز صفا دُرّی شوی تو شاهوار
اشتباه نیست
یعنی : در صفا مانند یک مروارید غلتان شوی
زنده باشی

 

۱
۲۸۴۴
۲۸۴۵
۲۸۴۶
۲۸۴۷
۲۸۴۸
۵۰۹۵
sunny dark_mode