گنجور

حاشیه‌ها

هادی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

باسلام خدمت دوستان گرامی.
به نظر حقیر، علامت سئوال در بیت آخر بی مورد است
چون قرار نیست چیزی پرسیده شود
بلکه جمله خبری است.
با تشکر و احترام - هادی

 

میترا در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴۰ - مثل:

این ابیات به نظر من یکی از شگفت انگیز ترین و کاربردی ترین ابیات و نسخه ای برای شفای دلهای بیمار است. مولانا یک راهکار عملی بسیار ظریفی را ارایه کرده در مواجهه با افکار و احساسات منفی همانند غم و ترس و طمع و ... که من شخصا فکر می کنم چیزی در معنای همان مقاومت نکردن در برابر مقاومت من ذهنی یا نفس است و تاکید دارد که تا زمانی که ازفضایی خارج از بدو خوب - فکر یا منطقی در ذهن شما - الهام - با احتیاط این واژه را بکار می برم - در برابر این وضعیت مقاومت درونی و روانی سکوت و سکون پیشه کنید و سعی نکنید افکار بد را از خود برانید و به حیله و تدبیر ذهن متوسل نشوید . چیزی شبیه به آنچه که در مراقبه صورت می گیرد. این چیزی شبیه به ماندن در تشنگی است که در بیت : آب کم جو تشنگی آور بدست ... نیز به گونه ای دیگر فرموده است. حرکت معکوس در برابر ذهن و عقل جزیی که معکوس بین و وارونه نما است. خیلی دوست داشتم تفسیر درخوری درباب این ابیات می خواندم و دوستان اگر لطف کنند راهنمایی کنند سپاسگزار می شوم.

 

بنفشه در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۷:

بسیار دقیق فرمودید جناب فرزام
سرکار خانم مهناز عزیز، به قول عین القضات، این حدیث نرسد، تو باید که دررسی!

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۱:

هر دم دهد بت من نو ساغری به ساقی،
کامروز بزم عامست این را به عاشقان بر.....

 

محمد تاج احمدی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵ - تمثیل در بیان سر پنهانی حق در عین پیدایی:

اشاره اصلی شیخ محمود شبستری در این شعر به مسئله «وحدت موجود» است که محی الدین بدان اشاره کرده است. این تفکر مورد ذم اعتزالیون و اخباریون است.
اشارت آخر شعر نیز به آیه 43 سوره اسراء است:
*سُبْحانَهُ وَ تَعالی‏ عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبیراً (43)
اقلیم قلم

 

همایون در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۴:

عالم عشق را جلال دین همچون شب تصویر میکند
ماه میدرخشد و بزم است و ساقی و مطرب
سکوت است و زیبایی‌ و معشوق و تو و بقیه در خوابند و یا اصلا وجود ندارند
و هرگز این عالم را با عالم روز و کاسبی و شلوغی آن عوض نمی کند
در اینجا همه چیز خوب است و مفید و شیرین
نمی توان تعریفی‌ از آن کرد فقط باید آنجا باشی‌
ولی غزل‌های شبانه‌ جلال دین واقعا آدم را به عالم عشق می‌برد

 

رضا در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

چه نسبت است به رندی صَلاح و تقوا را؟
سَماع وَعظ کجا؟ نغمه ی رُباب کجا
؟
رندی: درظاهر والبته ازنظرگاهِ زاهد وواعظ، همان لااُبالیگری وبی قیدوبندی وپشت پازدن به ارزشهای اجتماعی و اخلاقیست. امّادرنظرگاه حافظ، رند یک انسان پاکدل،پاک نیّت وپاک کرداریست که ازبندِ تعلّقاتِ دنیوی رَسته وتبدیل به انسانی آزاده وفرهیخته شده است لیکن همچنان درظاهر همان لااُبالیِ بی قید و بند وخوشگذران است.زاهد فقط ظاهر گناه آلود اورامی بیند وبه غلط درمورد اوداوری می کند.
سماع: شنیدن وگوش فرادادن،ضمن آنکه در اصطلاح درویشی، عبارتست ازرقص همراه با آواز خوانی
حافظ مثل همیشه هردومعنی سماع را مدِّ نظرقرارداده ومضمونی زیبا، به یاد ماندی واثربخش خلق کرده است. ضمن آنکه هنگامی که معنی دوّم سماع یعنی رقص وآواز درذهن می پیچد، قداستِ کاذب وپوشالی ِ مجلس ِوعظ را برباد سُخره می سپارد ودرهم می شکند.
ازطرفِ دیگرمعنی دوّم ِ سماع (رقص وآواز) بلافاصله با درآمیختن ِ بانغمه ی رُباب، فضایی دلنشین ازرقص وموسیقی درذهن مخاطبِ شعر برپامی کندوحظّی روحانی بردل او می نشاند. لذّتی که نصیب ِمخاطب می گردد سببِ همگرایی وهمفکری ِ اوباشاعر می شود. یعنی مخاطب نیز دردل خود به چنین باوری دست پیدامی کند که آری اگرقراربراین باشد که برفراز منبر،واعظانی متکبّرو فریبکار وعلمایی باتفکّرشیطانی همچون ابوبکرالبغدادی ها یاوه سرایی کرده وبه ترویج جنگ وخونریزی وخشونت بپردازند، ترکِ آن مسجد و پناه بردن برمیکده واستماع ِنغمه ی رباب وتار وتنبور ازهرعملی واجب ونیکوتراست.
رُباب: سازیست رشته ای که با کمانه (آرشه) نواخته میشود و یکی از انواع آن کمانچه است. صورت تکامل یافته ی آن ویلن امروزی است.
درنظرگاه حافظ، چنین واعظانی که اندیشه های پوسیده و باطل دارندو شوربختانه درهمه ی اعصارو دورانها نیزباشکل وشمایل گوناگون ظهور کرده وباحضورخود زمین رابه گند می کشند، صدایی آزارنده وخوفناک دارند. آنهامُدام از آتش سوزنده ی دوزخ، جنگ وخون ریزی وخشونت وبریدنِ سر مخالفین سخن می گویند ودردل مردم ورُعب ووحشت ایجاد می کنند‌.در حالی که درمحفلِ سماع و موسیقی، نغمه ی دلنوازرباب همراه باآوازهای خیال انگیز می پیچد ومردم رابه اوج لذت می برد. حافظ دراین بیتِ جادویی، تفاوت های فاحش ِ اندیشه های لطیف عشق ورزی را بانگرش وباورهای واعظان متحجّر ومتظاهرمقایسه کرده وباچیدنِ تنها چندواژه ی انگشت شماردر کنارهم، نتیجه ای باورنکردنی و عظیم گرفته است.
وقتی تصوّرمی کنیم که حافظ این مقایسه ی سماع وعظ ونغمه ی رباب را،درزمان ِ حاکمیّتِ متعصبیّن یکسویه نگر وهمفکرانِ سلفی ها ووهابیّون آن دوره مطرح ساخته وقداستِ پوشالیِ آنان رابه بادطنز وطعنه سپرده است،بی اختیار انگشتِ بُهت وحیرت به دندان می گزیم که این نادره گفتار روزگار، صاحب ِ چه شهامتی بودا وچه شجاعتی داشته که این چنین بی پروا،یک تنه به صفوفِ باطل آنان می زده ومشتهای توخالیشان راوامی کرده است؟!
معنی بیت : دنیای رندی واندیشه های حافظانه، با عوالم تقوی و زُهد وپرهیزگاری ازروی نیرنگ وترس، قابل قیاس ومقایسه نیستند وهیچ نسبت و خویشاوندی با یکدیگرندارند! نسبت این دونگرش به یکدیگر، مثل نسبتِ شنیدنِ سخنان وَهم انگیزواعظ است با شنیدنِ آهنگِ خیال انگیزموسیقی وآوای خوش غزلخوانی.
دل به مِی دربند تا مردانه وار
گردنِ سالوس وتقوا بشکنی

 

همایون در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۰:

جلال دین عشق ویژه ای‌ را تجربه کرده است و آن شمس تبریز است
می‌گوید جای ما بدون شمس در ته دریای خون دل‌ است و جای دیگری نمی نشینیم تا وقتی که او را نمی بینیم
اما این عشق و جدایی معمولی نیست بلکه همین ارزومندی است که ما را به سر کرده همه عاشقان تبدیل کرده و از روح و جسم و جان برتر کرده است اگر تو هم به این مرحله رسیدی تازه بدان که شکار ما خواهی بود
این عشق ما را همیشه تر و تازه چون یاسمن کرده است من که فتنه‌های آسمان را فرو مینشانم خود بزرگ‌ترین فتنه برای زمینیان هستم و هیچ فریبکاری از فتنه من در امان نیست
من همیشه چون نوزادی از دل‌ فنا متولد میشوم و در عین سادگی‌ نقش‌های تازه میاورم
چون فنا این مقام را بمن عطا کرده است و به من اعتماد درد
به من چون سرور عالمیان بنگر چون غلامی شمس دین را بجا آورده ام

 

روح ا... در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

بی‌نظیر!
تک تک واژگان و چیدمان واژه‌ها بی‌نظیره.
آنقدر حس‌برانگیزه این غزل که انسان از آرایه‌ها و وزن و قافیه و سایر اصول شاعری غافل میشه. شما چجوری به نقد نشستین!؟ یک کل بی‌نیاز از جزء! یک جزء فارغ از کل!
اگه قرار باشه در بهشت شعری خوانده بشه چه شعری بهتر از این؟!
روحت شاد سعدی. خدا خودت و خاندانت رو قرین اهل سعادت خواهد کرد ان‌شاالله

 

رضا در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

دلم زصومعه بگرفت وخرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شرابِ ناب کجا
درنظرگاه حافظ،عبادتگاهایی مثل: صومعه،مدرسه، خانقاه ومسجد جایگاهی برای،ترسیدن، ریاکاری وخودنمایی هستند(البته به سببِ تفکّرخوبینانه ای که متولّیانِ این مکانهاداشتند و بابرداشت های نادرست ازدین ومذهب،ترس رابر مردم تلقین می کردندتابه مقاصد شخصی خودبرسند.)همچنین درنگرش حافظ، دیرمغان، خرابات ومیخانه،مکان های برای بی پروایی، برای پالایش روح وروان ازنیرنگ ودروغ وتظاهر ومهمّترازهمه محلّی مناسب برای زدودن ِترس وبُزدلیست.
حافظ از"خرقه" نیزبه همان میزان که ازصوفی دلزده ست بیزارهست، وبراین باوراست که "خرقه پوش" باپوشیدن خرقه، وتظاهربه پاکدامنی خودرا انگشت نما وازخَلق جدا کرده است. "خرقه" نمادِ فریبکاری ونیرنگ وترس می باشد.
سالوس: فریبکاری؛ چرب زبانی، ریاکاری
ظاهراًحافظ درایّام جوانی مدّت ِ کوتاهی درصومعه به دنبال جویای حقیقت بوده، وبه صوفیگری پرداخته، لیکن خیلی زود به ریاکاری صوفیان پی بُرده ونه تنها خودرا ازصفوفِ آنها جداکرد بلکه درمقابل آنها جبهه گیری نیز نمود وتاآخرعمرتامی توانست شیوه های فریبکاری آنهارابَرمَلا ودست به آگاهسازی مردم زد.
دیرمُغان: معبد وعبادتگاهِ زرتشتیان، که ظاهراًدرآنجا شرابخواری نیزمجازبوده است.
گفتم شراب وخرقه نه آئین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیرمغان کنند.
ناگفته نماندکه دراشعارحافظ ارادتِ خاصّی نسبت به دیرمغان ،پیرمغان (زرتشت) خراباتِ مغان به چشم می خورد.
ازآستان پیرمُغان سرچراکِشیم
دولت درآن سرا وگشایش دراین دراست.
موج این ارادت آنقدرمشهود وملموس است که بعضی ها بااستنادبه این اشعاربراین گمان هستند که حافظ دراواخرعمر به دین زرتشتی گرویده بوده ! امّا بنظرمی رسد چنین برداشتی درست نیست. اصولاًحافظ رانمی توان درهیچ مذهب ومَسلکی قرارداد. جهان بینی اوفراشمول ومنحصربفرد است وازاین جهت تنها می توان او را "آزاداندیش" نام نهاد وبس. گرچه ارادتِ اونسبت به مذهب زرتشت قابل انکارنیست.
ازآن به دیرمُغانم عزیزمی دارند
که آتشی که نمیرد همیشه دردل ماست.
ویا:
به باغ تازه کن آئین دین زرتشتی
کنون که برافروخت لاله آتش نمرود
ووووو..که پرداختن به آنها ازحوصله این بحث خارج است بگذریم.....
معنی بیتِ دلم زصومعه بگرفت و.... :
ازفضای ریاکارانه ی خانقاه و خرقه ی نیرنگ وفریب، دلگیروبیزارشده ام؛راهِ دیرمغان رانشانم دهید تا با نوشیدنِ شرابِ نابی که بیشتردر آنجایافت می شود خودراآرام سازم.
حافظ دراینجا گریزی به دوران قبل ازحاکمیّتِ تفکّرداعشی، زده وازآن روزگاران یادکرده که معابد زرتشتی برپابوده وبه هرکس که به دنبال شراب ناب وخالص می گشته، این معابد ومکانهاراکه شراب های نابی داشتند نشان می دادند تابرای خود ازآنجاشراب تهیّه کند. اشاره به این مطلب دارد ومی فرماید: که چنان ازریاکاران دلگیرشده ام که فقط شراب های ناب زرتشتیان می توان دردِ مراتسکین بخشد یاری کنیدتابه دیرمغان راهی پیداکنم.
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنه ها که دامن ِ آخرزمان گرفت.

 

رضا در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

صَلاح ِکار کجا و منِ خراب کجا؟
ببین تفاوت رَه کز کجاست تا بکجا!
این غزل نغز وزیبا،تقابل جهان بینیِ حافظ باجهان بینی متشرعیّن ِ یکسویه نگرجاهلانه هست. متعصّبین ِ داعشانه اندیشانی که درآن دوره، حاکمیّت داشته وعرصه رابرعاشقان وآزادگان روشنفکری چون حافظ تنگ کرده بودند. خوشبختانه یاشوربختانه درعصرما نیزنمونه ای ازآن جاهلیّتِ وحشی باسواستفاده ازدین،قرآن وتفسیرهای غلط، باعنوان (داعش) ظهورکرد تا مانیزپس از قرنها بسهولت توانسته باشیم تصویری ازآن دوره ی تاریک ِجاهلیّت درذهن داشته باشیم.!
ازهمین آغازسخن، حافظ تفاوت این دوجهان بینی رااززمین تاآسمان دانسته، تامخاطبین غزل هیچ نسبتی بینِ اندیشه های لطیفِ او وزاهد وواعظِ ریاکار وخشونت طلب قائل نباشند.
دراین بیت حافظ ظاهراً "تابه کجا" رابه گویش شیرازی بکاربرده است. باتوجّه به اینکه درمصرع اوّل (ب) "خراب کجا" ساکن خوانده می شود درمصرع دوم نیز اگر"تابه کجا" به گویش شیرازی و"تابکجا" یعنی "ب" ساکن خوانده شود آهنگ شنیداری بیت یکسان می شود. این هم ازشیرینکاری حضرت حافظ است. شاید قصد داشته درهرکجا که این غزل موردبحث قرارمی گیرد مخاطبین شعر، گوشه ی چشمی نیز به گویش شیرین شیرازی که همان زبان محاوره ای حافظ بوده داشته باشند.
"صَلاح کار" درجامعه ای که حافظ می زیسته، زهدفروشی ِ زاهد، تظاهربه پاکدامنیِ عابد وجلوه ی واعظ برفراز منبربوده است. حافظ که باکشفِ حقیقتِ عشق ومحبّت ،خودرا خیلی زود ازقشریّونِ خودبین جداکرده، وراه دیگری پیش گرفت،درهمه جاازقول واززبان آنها خودرا"خراب، لااُبالی،رند و..." وآنهارا (شیخ پاکدامن،زاهد،عابد، واعظ، مُحتسب ،ناصح،مدّعی، صوفی وصاحب کرامت و...) می نامد تا مخاطبین شعر،آزادانه قضاوت نمایند وراه درست ازنادرست راتشخیص ودست به انتخاب بزنند.
دراین آوردگاه،عشق دریکسو و ترس درسوی دیگرصف آرایی کرده است. عاشق هرگزبه طمع یاازروی ترس واجبار به هیچ چیز عشق نمی ورزد.عاشقی که مدّنظر حافظ است فقط وفقط ازروی تمایل درونی،آزادانه وبا اشتیاق به معشوق اَزل عشق می ورزد وازهیچ چیز حتّا آتش دوزخ نمی هراسد وبه بهشت نیزذرّه ای طمع ندارد. امّا زاهدِ متعصّبِ خودبین، ازروی ترس ازآتش دوزخ، ترس ازنرفتن به بهشت،ترس ازدادن مقام ،وووووپرهیزگاری می کند وبه دروغ خودرامنزّه نشان می دهد.
رسالت حافظ درتمام اشعاری که سروده، این است که مارادریافتنِ پاسخ به این سئوال یاری دهد که: "آیا من درطول زندگی ومواجهِ با مشکلاتِ پیش روی، ترس راانتخاب خواهم کرد یاعشق را" ؟
معنی بیت:
صلاح ومصلحتِ کاردراین جامعه ای که من درآن نفس می کشم شامل: عبادت وتقوا وپرهیزگاری ازترس، ریاکاری وخودنمایی ازترس،وهمه ی اَعمالیست که زائیده ی ترس هستند، من کجا واین کارهاکجا ؟ من بابی پروایی عاشقم،رندم،خراب وخمار وبی سروسامانم،ببین تفاوت راهِ ما ازکجا تابه کجاست؟ فاصله ی مابسیارزیاداست؟
من طریق عشق ورندی اختیارکرده و خودرا به خطرانداخته وآرامش وآسایش خویش رافدای باورها و اعتقادات خود نموده ام. من به سببِ انتخابِ طریق عشق، تصمیم به مصلحت اندیشی وسروسامان بخشیدن به زندگی راندارم، من ترسی ندارم، من نمی خواهم تازُهد وتقوایی پیشه گیرم که زائیده ی ترس من بوده باشد! بهترآن است که خراب وخماردرخرابات بمانم تااینکه از روی ترس درمسجد وخانقاهی که دراشغال ِعُلماوفقیهانی باتفکّرداعشیست به عبادت بپردازم. مایل ومشتاقم باهمین سینه ی چون دیگِ جوشان ودیده ی چون رودِخروشان بسازم وبسوزم امّا درویشی آزاد وبی پروا باقی بمانم.
چون مصلحت اندیشی دوراست زدرویشی
هم سینه پُرازآتش،هم دیده پُرآب اُولی

 

همایون در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:

این غزل توصیف اشکی با شکوه و رویدادی عظیم در زندگی‌ جلال دین است
رویدادی که با هزار زبان بیان شده نه آنکه عظمت آن در حد یک قتل کوچک شود
بلکه چون کاری که اهمیت روز افزون آن چون خورشید زندگی‌ بخش قلمداد گردد
این غزل گزارش عظمت حضور شمس است که جلال دین او را مصدر و آفتاب زندگی‌ خود میدند
و نشان می‌دهد که تا آخرین لحظه او را رها نمی‌کند و با او بوده و شاهد روح عظیم و هماهنگی
فرخنده و شکوهمندش با هستی‌ و سرنوشت خود بر انگیخته‌اش بوده است
شیر پهلوانی که عشق گاه هزاران سال باردار می‌‌ماند تا چنین کر و فری را و یگانه ای‌ را زاینده شود
تا روزی او را به قربانگاه فرا بخوانند و این غزل حال و توصیف آن روز است و فرازیدن بر چکاد عشق

 

۷ در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۴:

این غزل از نزاری قهستانی است(برسد به دست فروغی)
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

گمنام-۱ در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۳:

چنین می نماید که روستایی بچه حسابی آقارا چزانده است،!!
ای بسا از معاصرانیست که آبشان به یک جوی نمی رفته است ، به دیگر سخن زیر بار برتری او نمی رفته است.
و خداوند آگاه ترین است.

 

بیسواد در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل:

محدث گرامی
سخن بر سر آنچه پیشینیان گفته اند نیست بزرگانی که جملگی را بزرگ و اندیشمند نمیدانم مگر کم شمار ی؛ (استاد توس حکیم نیشابور شیخ شیراز ، زندانی یمکان و تک وتوکی دیگر) آنان در ظرف زمان و مکان و مناسبت فرمایشی فرموده ااند
سخن از امروزیانی است که بر همان طبل میکوبند
خوش بر گشتید
منبری نیستم ، ارچه با منبریان مشکلی ندارم
ایرانی و خویشاوندیم، هم زبان ، باشد که به همدلی نیز برسیم
روزو روزگار خوش

 

حسین چمنسرا در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:

مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن صحیح است

 

سپهر عباسی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۵:

بسیار زیباست این غزل

 

Golnar Riahi در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۷ - خلق الجان من مارج من نار و قوله تعالی فی حق ابلیس انه کان من الجن ففسق:

مصرع (ننگری رد چارق و در پوستین) به " ننگری در چارق و در پوستین" عوض شود. نیکلسن و همچنین کلالۀ خاور.

 

Golnar Riahi در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۷ - خلق الجان من مارج من نار و قوله تعالی فی حق ابلیس انه کان من الجن ففسق:

مصرع (خود ازین پالوه نالیسیده گیر) به "خود ازین پالوده نالیسیده گیر" عوض شود.

 

فرزاد اقبال در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۳:

توبه کردم "نتراشم" ز شما چون نجار
تراشیدن معادل امروزی از کسی کندنه. یعنی به دروغ و دغل از کسی چیز گرفتن

 

۱
۲۶۷۱
۲۶۷۲
۲۶۷۳
۲۶۷۴
۲۶۷۵
۵۰۷۰
sunny dark_mode