گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حافظ

خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم

به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم

اگرچه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم

به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم

امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم

طمع به دورِ دهانت ز کامِ دل بِبُریدم

به شوق چشمهٔ نوشت چه قطره‌ها که فشاندم

ز لَعلِ باده‌فروشت چه عشوه‌ها که خریدم

ز غمزه بر دلِ ریشم چه تیرها که گشادی

ز غصه بر سرِ کویت چه بارها که کشیدم

ز کویِ یار بیار ای نسیمِ صبح غباری

که بویِ خونِ دلِ ریش از آن تراب شنیدم

گناهِ چشمِ سیاهِ تو بود و گردنِ دلخواه

که من چو آهویِ وحشی ز آدمی بِرَمیدم

چو غنچه بر سرم از کویِ او گذشت نسیمی

که پرده بر دلِ خونین به بویِ او بِدَریدَم

به خاکِ پایِ تو سوگند و نورِ دیدهٔ حافظ

که بی رخِ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم