به غیر از آن که بِشُد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طَرْف بَربَستَم
اگر چه خَرمَنِ عمرم غمِ تو داد به باد
به خاک پایِ عزیزت که عهد نشکستم
چو ذَرِّه گرچه حقیرم ببین به دولتِ عشق
که در هوایِ رُخَت چون به مِهر پیوستم
بیار باده که عمریست تا من از سَرِ اَمن
به کُنجِ عافیت از بهرِ عیش نَنشَستَم
اگر ز مردمِ هشیاری ای نصیحتگو
سخن به خاک مَیَفکَن چرا که من مستم
چگونه سر ز خجالت برآورم بَرِ دوست
که خدمتی به سزا برنیامد از دستم
بسوخت حافظ و آن یارِ دلنواز نگفت
که مَرهمی بفرستم که خاطرش خَستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دست دادن دین و دانش خود صحبت میکند و میپرسد که در عشق چه به دست آورده است. او به غمهایی که از عشق به محبوبش تحمل کرده اشاره میکند و تأکید میکند بر وفاداریاش، حتی در شرایط سخت. شاعر خود را به عنوان ذرهای حقیر در برابر عظمت عشق توصیف میکند و میخواهد که بادهای بیاورند زیرا مدت زیادی است که از لذت زندگی دور مانده است. همچنین، دوستان آگاه را نصیحت میکند که سخنانشان را بیهوده نکنند چرا که او در حال مستی است. در پایان، احساس شرمندگی او از عدم توانایی در خدمت به محبوبش و بیتوجهی آن محبوب به وضعیت او را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: غیر از اینکه دین و علمم را از من گرفتهاند، بگو که از عشق تو چه چیزهایی را به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه زندگیام را برای غم تو هدر کردم، اما به خاطر محبت و ارزشت، قولی که به تو داده بودم را نشکستم.
هوش مصنوعی: اگرچه من مانند ذرهای کوچک و بیارزش هستم، اما ببین چگونه عشق نسبت به چهرهات مرا به حالتی پر از نعمت و خوشحالی رسانده است. زمانی که به زیبایی تو نگاه میکنم، تمام وجودم پر از مهر و محبت میشود.
هوش مصنوعی: لطفا باده بیاورید، چون مدت زیادی است که من از محیط امن و آرامش به گوشهای برای لذت و خوشی نرفتهام.
هوش مصنوعی: اگر کسی که باهوش و دلسوز است، بخواهد به من نصیحت کند، نباید حرفهایش را به باد بدهد، زیرا من در حال غرق شدن در شوق و سرمستی هستم و نمیتوانم به او گوش دهم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از خجالت سرم را بالا بگیرم در مقابل دوستم، در حالی که نتوانستهام خدمتی شایسته به او ارائه دهم؟
هوش مصنوعی: حافظ در این بیت به احساس درد و رنجی که از جدایی و غم عشق دارد، اشاره میکند. او میگوید که باوجود سوختن و رنج کشیدن او، محبوبش هیچگاه نگران او نشده و حتی زحمت ارسال یک کلام تسکیندهنده یا خبری از خود را به خود نداده است. این نشاندهنده بیاعتنایی محبوب به حال دل عاشق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
همین شعر » بیت ۲
اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
کجا روم که بمیرم بر آستان امید
اگر به دامن وصلت نمیرسد دستم
شگفت ماندهام از بامداد روز وداع
[...]
تو آفتاب بلندی و من چنین پستم
به دامنت چه عجب گر نمی رسد دستم
قدح به دست حریفان باده پیما ده
مرا به باده چه حاجت که روز و شب مستم
درون کعبه دل در شدم طواف کنان
[...]
بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم
بریدم از همه عالم به دوست پیوستم
حبیب جام می خوشگوار داد به دست
هنوز میجهد از ذوق جام او دستم
مرا پیاله مده، جام یا صراحی ده
[...]
شنیده ام که بدستار گیوه میگفت
(تو آفتاب بلندی و من چنین پستم)
بجامه متکلف برهنه هم گفت
(بدامنت زفقیری نمیرسد دستم)
کنون که جامه چو من میدری که سر مستم
خوش است سینه صفایی اگر دهد دستم
زلاف مردمی ام قید خود پسندی بود
سگ تو گشتم و از بند خویش وارستم
بدان هوس که چو دیو انگان خورم سنگت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.