گنجور

 
اوحدی

امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش

فردا طلب مرا به سر کوی می‌فروش

دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد

و امشب نگاه کن که: دگر میدوم به دوش

رندم، تو پر غرامت رندی چو من بکش

مستم، تو بر سلامت مستی چو من بکوش

ای هوشیار، پند مده پر مرا، که من

زان باده خورده‌ام که نیایم دگر به هوش

ما عاشقیم زار و ز ما پرده بر مدار

بر زار و عاشق ار بتوان پرده‌ای بپوش

زاهد چراست خشک و چنین آبها روان؟

صوفی چراست سرد و چنین بادها به جوش؟

ساقی، میار جز قدح آن شراب صرف

مطرب، مگوی جز سخن آن لب خموش

گویند: پیش او سخن خویشتن بگوی

گفتن چه سود؟ چونکه نباشد سخن نیوش

گوشی نمیکنی تو بدین جانب، ای نگار

تا بر کشم ز دل، که خراشیده‌ای، خروش

چون اوحدی به روی تو مینوشم این شراب

نقلم ده از لب و به زبانم بگوی: نوش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

دندان و عارض بتم از من ببرد هوش

کاین در نوش طعمست ، آن ماه مشکپوش

جوشان شده دو زلف بت من بروی بر

جانم بر آتش است از آن آمده بجوش

اندر چهار چیزش دارم چهار چیز

[...]

عمعق بخاری

ای آفتاب ملک، رهی خفته بود دوش

غایب شده ز عقل و جدا مانده ای ز هوش

وقت سحر، که چشم شود باز از قضا

دیدم بکوی خلقی ماننده سروش

گفتند بنده را که: اغل را شه جهان

[...]

حمیدالدین بلخی

معلوم من نشد که کجا رفت پیر اوش؟

با او چه کرد گردش ایام دی و دوش؟

وز پس سپید کاری چونش سیاه کرد

صبح سپید جامه و شام سیاه پوش؟

سید حسن غزنوی

شاه جهان گذشت و ما همچنان خموش

کو صد هزار نعره و کو صد هزار جوش

ای تیغ بهر قبضه مسعود خون ببار

وی کوس بهر رایت بوالفتح برخروش

ای سلطنت چو صبح بدر جامه تا به ناف

[...]

خواجوی کرمانی

ای از تو پر گهر کف دریای پر خروش

هندوی درگهت شب شامی در فروش

استاد کارخانه ی صنعت زدوده زنگ

از روی نه طبقچه ی چرخی هفت جوش

هر شب چراغ کوکب عالم فروز را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه