ای آفتاب ملک، رهی خفته بود دوش
غایب شده ز عقل و جدا مانده ای ز هوش
وقت سحر، که چشم شود باز از قضا
دیدم بکوی خلقی ماننده سروش
گفتند بنده را که: اغل را شه جهان
از بندگان بنده زنی هدیه داد دوش
حکم خدای و حکم خداوند نافذست
من بنده مطیعم و فرمان بر خموش
لیکن ستم بود بکنار چنان سگی
سرو ستاره عارض و خورشید لاله پوش
او زن بمزد باشد و این عورتان ما
هنجار زن بمزدند ایدون و زن فروش
داماد او چگونه بود آنکه مرو را
صد غرچه بیش گاده بود بر ره غموش؟
از گوش تابگوش دهانی نهاده باز
چون ماهیان کر به میان پارگین زوش
رویی چو روی دیو و دهانی چو کون مغ
گوشی چو باد بیزن و کونی چو گاو دوش
ای کون تو دریده تر از چارغ بلیس
جز ما نیافتی بهمه شهر دست خوش؟
تا هیچ زن نیابی آن کن که مر تراست
از فرق تابساق وز پایشنه تا بگوش
تا ریش تو سپید نشد شوی داشتی
اکنون ز بی زنیت چرا باید این خروش؟
تا کون تو بستن فرسود و ریش گشت
خواهی کسی که داری در پیش، کن تو توش
اندر جهان ز جانوران هیچ کس نماند
کز . . . او نیامد در کون تو دروش
اندر ستور گاه و کیلی ازان من
صد سگ تو و به از تو سگ روسبی فروش
ای مادر و تبار و کسکهات روسبی
این یک حدیث بشنو و چون سگ تو دار هوش
آغوش زنت هرگز بی پور من مباد
تا بشکفد بنفشه و شب بوی و پیلگوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد و کنایه به جامعه و روابط انسانی میپردازد. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیهات به بررسی مسائلی مانند فساد، بیوفایی و نابرابری جنسیتی میپردازد. او به زنی اشاره میکند که به جایگاه و ارزش واقعیاش توجهی نمیشود و به زندگی پرتنش و پرنقص برخی مردان در ارتباط با زنان میپردازد. این متن به نوعی وضعیت اجتماعی و فرهنگی را به نقد میکشد و به بیان احساس ناامیدی و انتقاد نسبت به رفتارهای ناپسند در جامعه میپردازد.
هوش مصنوعی: ای آفتاب پادشاهی، دیشب راهی بود که خفته بود و عقل از او غایب شده بود و از هوش خود جدا مانده بود.
هوش مصنوعی: در زمان سحرگاه، وقتی که چشمم به طور ناگهانی باز شد، دیدم که به محیطی پر از زیبایی و شگفتی میروم و افرادی را مشاهده میکنم که مانند فرشتهها به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: گفتند به بنده که: شب گذشته پادشاه عالم از میان بندگان، هدیهای به بنده عطا فرمود.
هوش مصنوعی: حکم خداوند اجراکننده است و من به آن تسلیم هستم و بدون هیچ حرفی از آن پیروی میکنم.
هوش مصنوعی: اما ظلم این است که کناری، سگی با زیبایی همچون سرو و ستاره، و چهرهاش مانند خورشید، دیده شود.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که هر زنی باید به ارزش و مقام خود احترام بگذارد و در برابر تحقیر و نادیده گرفتن خودش از سوی دیگران تسلیم نشود. به عبارت دیگر، تاکید بر این است که زنان باید شأن و منزلت خود را بشناسند و به آن پایبند باشند، در حالی که برخی ممکن است در تلاش برای کاهش ارزش آنها باشند.
هوش مصنوعی: عروسی او چگونه بود که در روز عروسی، مرو را صدها گل با خود به همراه داشت و در مسیر شادیاش پیش میرفت؟
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن وضعیتی است که در آن صداهایی به گوش میرسد، اما افراد نمیتوانند آنها را درک کنند، مانند ماهیانی که در آب زندگی میکنند و از صداهای موجود در محیط خود بیخبرند. این نشاندهنده عدم ارتباط یا درک متقابل در یک فضا یا جمعی است.
هوش مصنوعی: چهرهای مانند چهرهی دیو و دهانی شبیه به پشت، صدایی چون باد و بدنی مانند گاوی که شیر میدهد.
هوش مصنوعی: ای موجودی که به زشتی و بدجنسی از بلیس نیز فراتر رفتهای، جز ما کسی در تمام شهر نتوانسته به تو دست یابد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنی نیابی، آن کار را انجام بده که برای تو لازم است، از سر تا پا و حتی تا گوشهایش.
هوش مصنوعی: زمانی که ریش تو سفید نشده بود، همسری داشتی. حالا که بیهمسر شدهای، چرا باید اینقدر ناله و فریاد کنی؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که به افکاری منفی دچار نشوی و روحات فرسوده نشود، اگر کسی را در پیش داری که به او اهمیت میدهی، خودت را آماده و قوی نگهدار.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ موجودی نیست که وجودش به وجود تو مرتبط نباشد.
هوش مصنوعی: در مکانهایی که دیوانهگی و نابسامانی وجود دارد، حتی صدها سگ هم میتوانند برتر از تو باشند، و بهتر است که تو در راهی که در آن بهدنبال جلب توجهی غیر اخلاقی هستی، مواظب باش.
هوش مصنوعی: ای مادر و نژاد و کسانت، این یک سخن را بشنو که مانند سگ، باید دارای هوش و هوشیاری باشی.
هوش مصنوعی: همیشه دلگرمی و محبت همسرت را داشته باش، تا زیباییهای زندگی و عشق در دلت جوانه بزند و شکوفا شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دندان و عارض بتم از من ببرد هوش
کاین در نوش طعمست ، آن ماه مشکپوش
جوشان شده دو زلف بت من بروی بر
جانم بر آتش است از آن آمده بجوش
اندر چهار چیزش دارم چهار چیز
[...]
معلوم من نشد که کجا رفت پیر اوش؟
با او چه کرد گردش ایام دی و دوش؟
وز پس سپید کاری چونش سیاه کرد
صبح سپید جامه و شام سیاه پوش؟
شاه جهان گذشت و ما همچنان خموش
کو صد هزار نعره و کو صد هزار جوش
ای تیغ بهر قبضه مسعود خون ببار
وی کوس بهر رایت بوالفتح برخروش
ای سلطنت چو صبح بدر جامه تا به ناف
[...]
امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش
فردا طلب مرا به سر کوی میفروش
دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد
و امشب نگاه کن که: دگر میدوم به دوش
رندم، تو پر غرامت رندی چو من بکش
[...]
ای از تو پر گهر کف دریای پر خروش
هندوی درگهت شب شامی در فروش
استاد کارخانه ی صنعت زدوده زنگ
از روی نه طبقچه ی چرخی هفت جوش
هر شب چراغ کوکب عالم فروز را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.