دندان و عارض بتم از من ببرد هوش
کاین در نوش طعمست ، آن ماه مشکپوش
جوشان شده دو زلف بت من بروی بر
جانم بر آتش است از آن آمده بجوش
اندر چهار چیزش دارم چهار چیز
هر شب از آن ببردن دل گشته سخت کوش
اندر سمن بنفشه و اندر صدف گهر
اندر سهیل سنبل و اندر عقیق نوش
ای زلف او نه زلفی ، وی دو لبش نه لب
رند عبیر سایی و دزد شکر فروش
زلف ار فرو کشد بمیان بر کمر کند
چون دست باز دارد حلقه شود بگوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از زیبایی و جذابیت یک معشوق سخن میگوید که دندانهایش هوش را از او میبرد و طعمی خوش مانند نوش دارد. زیبایی زلفهای او که به شکل جوشانی بر روی چهرهاش افتاده، جان شاعر را به آتش میکشاند. شاعر به چهار چیز اشاره میکند که هر شب دل او را میربایند و در توصیف زیباییهای او از گلها و جواهرات استفاده میکند. او زلفهای معشوق را فراتر از زلف و لبهایش را به زیبایی افزون از شکر توصیف میکند. شاعر در نهایت میگوید که اگر زلفهای معشوق بر کمر او بیفتد، چون دستی باز شود، به زیبایی به شکل حلقهای گوش را زینت میدهد.
هوش مصنوعی: دندانهای زیبا و چهره دلربای معشوقهام مرا از تأمل و تمرکز خارج میکند، زیرا طعم این زیبا از نوشیدنی خوشمزهای لذتبخشتر است، همانند آن ماهی که پوشش مشک مانند دارد.
هوش مصنوعی: دو زلف زیبای معشوق من همچون آتش بر جانم شعلهور شده و باعث میشود که درونم به جوش و خروش بیفتد.
هوش مصنوعی: در دل خود چهار موضوع دارم که هر شب به آنها فکر میکنم و این تفکر باعث شده که به شدت تلاش کنم.
هوش مصنوعی: در میان گلهای خوشبو و رنگارنگ، درون صدفهای زیبا جواهرات درخشان قرار دارد. در درخشش ستارهای همچون سهیل، گل سنبل جلوهگری میکند و در سنگ عقیق، طعمی گوارا و دلپذیر نهفته است.
هوش مصنوعی: زلفهای او نه مانند زلفهای معمولی است و لبهایش هم به معنای لبهای عادی نیست؛ او شبیه دزد شکر و فریبندهای است که عطر و لطافت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: اگر زلف کسی به کمرش بیفتد و او آن را به آرامی کنار بزند، مانند این است که انگار دستانش آزادند و میتواند حلقهای از زلف آن شخص بر گوشش بیندازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب ملک، رهی خفته بود دوش
غایب شده ز عقل و جدا مانده ای ز هوش
وقت سحر، که چشم شود باز از قضا
دیدم بکوی خلقی ماننده سروش
گفتند بنده را که: اغل را شه جهان
[...]
معلوم من نشد که کجا رفت پیر اوش؟
با او چه کرد گردش ایام دی و دوش؟
وز پس سپید کاری چونش سیاه کرد
صبح سپید جامه و شام سیاه پوش؟
شاه جهان گذشت و ما همچنان خموش
کو صد هزار نعره و کو صد هزار جوش
ای تیغ بهر قبضه مسعود خون ببار
وی کوس بهر رایت بوالفتح برخروش
ای سلطنت چو صبح بدر جامه تا به ناف
[...]
امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش
فردا طلب مرا به سر کوی میفروش
دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد
و امشب نگاه کن که: دگر میدوم به دوش
رندم، تو پر غرامت رندی چو من بکش
[...]
ای از تو پر گهر کف دریای پر خروش
هندوی درگهت شب شامی در فروش
استاد کارخانه ی صنعت زدوده زنگ
از روی نه طبقچه ی چرخی هفت جوش
هر شب چراغ کوکب عالم فروز را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.