گنجور

 
سیف فرغانی

گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش

جان نو داد بمن صورت معنی دارش

بنگر آن دایره روی و برو نقطه خال

دست تقدیر بصد لطف زده پرگارش

بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست

ناردان لب و رخساره چون گلنارش

ملک خسرو برود در هوس بندگیش

آب شیرین ببرد لعل شکر گفتارش

نقد جان رفت درین کار خریدارش را

برو ای حسن و دگر تیز مکن بازارش

از پی نصرت سلطان جمالش جمعست

لشکر حسن بزیر علم دستارش

تا غم تلخ گوارش نخوری یکچندی

کام شیرین نکنی از لب شکربارش

عشق دردیست که چون کرد کسی را بیمار

گر بمیرد نخوهد صحت خود بیمارش

لوح ما از قلم دوست نه آن نقش گرفت

کآب بر وی گذرد محو کند آثارش

آنچه داری بکف و آنچه نداری جز دوست

گر نیاید مطلب ور برود بگذارش

سیف فرغانی نزدیک همه زنده دلان

مرده یی باشی اگر جان ندهی در کارش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

سرو را پای بگل می رود از رفتارش

واب شیرین ز عقیق لب شکربارش

راهب دیر که خورشید پرستش خوانند

نیست جز حلقه ی گیسوی بتم زنارش

هرکرا عقل درین راه مربّی باشد

[...]

حافظ

فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش

گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند

خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش

جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل

[...]

قاسم انوار

خواجه مستست، ببین در سر و در دستارش

لطف فرما و زمانی ز کرم باز آرش

بر سر کوی تو هر کس که رسد مست شود

گویی از باده سرشتند در و دیوارش

پیش رویت ز خجالت ننماید خورشید

[...]

جامی

گردش جام که زد صنع ازل پرگارش

سرنپیچد ز خط این دایره زنگارش

سر ما و در میخانه ای که از رفعت قدر

سایه بر بام فلک می فکند دیوارش

نیست وجه من مخمور جز این دلق کهن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
صائب تبریزی

بس که آمیخته ناز بود رفتارش

باشد ایمن ز چکیدن عرق رخسارش

گو بیا سیر رخ و زلف و بنا گوشش کن

هرکه دین و دل و طاقت نبود درکارش

می کند نامه سربسته لب قاصد را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه