دماری تو ای چشم و دل را دماری
دم آری به چشم اندر ای دل دم آری
ایا سنگ دل دلبر سیم سیما
بت قند لب لعبت قندهاری
چه بندی به زلفین که جز دل نبندی
چه خاری به مژگان که جز دل نخاری
چه ناری ندانم که از دور سوزی
ندانم به بالا که سیمین چناری
چرا یک زمان در بر من نیائی
چرا لب یکی زی لب من نیاری
نه یاری مرا تا نیاری ز دشمن
بگو گر نه یاری بگو گر نیاری
اگر نازی از نیکوئی هست درخورد
که سیمین بناگوش و سیمین عذاری
به دو زلف قاری ز عنبر سرشته
به دو چشم زهر آگده ذوالفقاری
کنی کامگاری به دو زلف پرچین
که بر چین دو زلف بس کامگاری
نسازی تو با من سوی من نیائی
که با این دل من تو ناسازگاری
به تیمار خواری بماندم من از تو
ز تیمار خواری به تیمار خواری؟
به زلف بخاری به خار بخوری
به خور بخاری به زلف بخاری
به مشگین کمان جان و دل را کمندی
به رنگین شکر جان و دل را شکاری
ربودی مرا تو به شمشاد شادی
فزودی مرا تو به گلزار زاری
چو قمری همی نالم اندر بهاران
از آن بر قمر سوده عود قماری
ز بس کز دو دیده سم آری بدین دل
توان راند در آب چشمم سماری
به پرچین کله درع قاری ولیکن
به رخ تازه گل ریخته در عقاری
ز گل بر ستاره ستاره چه بندی
ز عنبر بر آئینه آذین چه داری
نه با چشم تو پایداری کند دل
نه با تیغ شه جان کند پایداری
تو تنهائی از روی هستی ولیکن
به مردی هزاران هزاران هزاری
ایا شهریاری که داری عدو را
تو در کار زاری چو در کارزاری
اگر مرغزاری هژبرت ببیند
کند همچو بر بابزن مرغ زاری
بجز نیکوئی هیچ کاری نداری
همان دان کجا بِدْروی هرچه کاری
مگر زال سامی که چون زال سامی
به دشمن گدازی و خنجر گذاری
ولی را گه بزم بی نار نوری
عدو را گه رزم بی نور ناری
بر اسب ظفر بر سواری همیشه
به دست هنر بر ز مردی سواری
ز تیغ تو در زینهار آمد آهن
به سنگ اندرون زین بود زینهاری
اگر شاه تاتار تیغ تو بیند
شود روز بر شاه تاتار تاری
ایا غار با لشگر تو چو کوهی
ایا کوه با نیزه تو چو غاری
ایا شهره شمشیر تو شیر گیری
عدو را تو آری ز خواری به خواری
ایا لفظ تو همچو دُر بهائی
ایا کفّ تو همچو ابر بهاری
جهان جهان را به مردی درنگی
روان روان را به رادی قراری
معادی گدازی تو چون جنگ سازی
موالی نوازی تو چون میگساری
سپهر بلائی چو اندر سمائی
سحاب سخائی چو اندر حصاری
درم را به دو دست ریزی تو دائم
تو از بهر خواهنده در انتظاری
همیشه بر شهریاری به شاهی
به مردی خداوند هر شهریاری
به نیک اخترت آمد این عید فرخ
که دارد تو را جفت با بختیاری
شدت از همه عیدها اختیار او
چنان چون تو از خسروان اختیاری
من از بینوائی ترا چند دارم
مرا بینوا در نوا چند داری
مگر روزگار من آشفته دیدی
که با من برآشفته چون روزگاری
اگر خواسته داشتی بیش ازین او
به خواری نکردی ز تو خواستاری
بمان خسروا با طرب تا به شادی
چنین عید سیصد هزاران گذاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاطفی و عاشقانه شاعر نسبت به محبوبش میپردازد. شاعر از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید و از محبوب میخواهد که به او توجه کند و در کنار او باشد. او به زیباییهای محبوب اشاره کرده و از دوری و جدایی و عذاب آن مینالید. شاعر همچنین به قدرت و شهرت محبوب اشاره میکند و خواهان این است که محبوب به احساسات او پاسخ دهد و از این وضعیت رنجآور خارجش کند. شعر به صورتی عاطفی و غنایی به عشق و تمایلات انسانی پرداخته و تلاش دارد تا عمیقترین احساسات را به تصویر بکشد.
هوش مصنوعی: ای چشم و دل، حال تو به شدت خراب است و از تو میخواهم که با نگاهی به درون خود، آرامش و روشنی را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: آیا معشوق زیبا و سرددل من، که چهرهاش مانند نقره میدرخشد و لبهایش مانند قند شیرین است، دلی سخت و سنگی دارد؟
هوش مصنوعی: این متن به زیبایی توصیف میکند که موها و مژگان هر کدام نمادهایی از عشق و احساسات هستند. در واقع، از آنجا که دل تنها به این زیباییها وابسته است، هیچ چیز دیگری نمیتواند آن را درک کند. به عبارتی، تنها احساسی که از این زیباییها به یادگار میماند، دل است و در این بین، هر زخم و خاری که بر دل بنشیند، یادآور همان احساسات میباشد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه آتش و سوزشی از دور به من میرسد، اما میدانم که درخت چنار نقرهای بالاست.
هوش مصنوعی: چرا یک لحظه به نزد من نمیآیی؟ چرا لبخندت را از من دور میکنی؟
هوش مصنوعی: آیا دوست و یاری دارم که در مقابل دشمنان کمک کند؟ بگو اگر یاری نمیکنی، حداقل بگو که نمیخواهی کمک کنی.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و ناز خاصی در وجود او باشد، به خاطر زیبایی گوشها و حالت لطیفش است.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جذابیت شخصی اشاره شده است. زلفها مانند عطر خوشی هستند که تأثیر عمیقی بر احساسات دیگران میگذارند. همچنین، چشمان شخص به گونهای هستند که میتوانند مانند زهر خطرناک و کشنده عمل کنند و تأثیری شگرف بر اطرافیان بگذارند. این تصویرها نشاندهنده ترکیبی از زیبایی و قدرت فریبندگی هستند.
هوش مصنوعی: به او بگو که با زلفهای پیچیدهاش خوشبختی را به دست بیاورد، زیرا در این زلفهای پر پیچ و خم، خوشبختی زیادی نهفته است.
هوش مصنوعی: تو با من سازگاری نداری و به سمت من نمیآیی، در حالی که دل من از این بیمهری رنج میکشد.
هوش مصنوعی: من از عشق تو در حالتی هستم که نمیتوانم از آن خارج شوم، در حالی که خودت نیز در همان وضعیت به سر میبری.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بازی زبانی است و به نظر میرسد که شامل تکرار و استفاده از واژهها و عبارات مشابه باشد. به طور کلی، میتوان گفت که این جمله به زیبایی، جذابیت و دلربایی اشاره دارد که ممکن است به ویژگیهای ظاهری و یا حالتهای احساسی مرتبط باشد.
هوش مصنوعی: عطر مشک، جان و دل را به تنگ میآورد و همچون کمند زیبایی، شور و شوق را در دل خلق میکند. این عطر دلانگیز در جستجوی دلهاست و آنها را به خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: تو با خوشی و شادابیات مرا تسخیر کردی و به باغی پر از گل و زندگی بردی که مملو از شادی و سرور است.
هوش مصنوعی: مثل قمری که در بهار مینالد، دل من نیز از جدایی میسوزد، زیرا عشق من به تو همچون بوی خوش عود است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه چشمانم از بس اشک ریختهاند، دیگر نمیتوانم احساساتم را در دل نگه دارم و حس میکنم که قلبم به شدت تحت تأثیر این دلتنگیها قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در میان حصار سرسبز، چهرهای زیبا و دلنشین به چشم میخورد، همچون گلی تازه که در گلدانی خوش عطر و رنگ قرار گرفته باشد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیباییهای طبیعی و دلنشینی اشاره دارد. او میپرسد که چه ارتباطی بین گل و ستاره وجود دارد و چرا زیبایی عطر عنبر را با جذابیت آئینه مقایسه میکند. به طور کلی، این ابیات نشاندهنده شگفتی و زیباییهای موجود در طبیعت و ارتباط آن با زیباییهای دیگر است.
هوش مصنوعی: دل نمیتواند به خاطر زیبایی چشمان تو دوام بیاورد و جان نیز نمیتواند با درد و رنج ناشی از برندگی شمشیر شاه پایداری کند.
هوش مصنوعی: تو به تنهایی از دنیای هستی عبور میکنی، اما در دل خود مرگها و دردهای فراوانی را تجربه کردهای.
هوش مصنوعی: آیا ای پادشاه، تو که در میدان جنگ با دشمن مشغول فعالیت هستی، همچون کسی هستی که در میدان نبرد قرار دارد؟
هوش مصنوعی: اگر کسی در دشت و صحرا به سر ببرد، باید زندگی را مثل دیگران بگذراند و از لذتهای آن بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: به جز کارهای نیک، کار دیگری نداری. بدان که هر چیزی که بد باشد، سرانجامش به بدی میانجامد.
هوش مصنوعی: آیا کسی وجود دارد که مانند زال سامی، به دشمنش ضربه بزند و او را از پا درآورد؟
هوش مصنوعی: ولی گاهی در مهمانیها به میگساری میپردازد، و زمانی هم در میدان جنگ، دشمنش را با نیرویی خیرهکننده شکست میدهد.
هوش مصنوعی: بر اقبال و پیروزی سوار شو و همیشه از هنر خود بهره ببر، همانند سواری که بر روی سنگ قیمتی زمرد نشسته است.
هوش مصنوعی: از تیزی تیغ تو، سنگی به زینتِ یاری آمده است. درون زین، آهنی است که توسط تو محافظت میشود.
هوش مصنوعی: اگر شاه تاتار شمشیر تو را ببیند، روز او به شب تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: آیا غار با سپاه تو مثل کوه است، یا کوه با نیزه تو مانند غار؟
هوش مصنوعی: آیا مشهور به مهارت در شمشیرزنی هستی؟ آیا میتوانی دشمن را از خواری و ذلت نجات بخشی؟
هوش مصنوعی: آیا سخنان تو مانند دروازهای به سمت بهشت است؟ آیا دستان تو مانند ابرهای بهاری پربار و خوشباران هستند؟
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر مردانگی و شجاعت مردانش دوام میآورد و روح انسانها از بیقراری و بیثباتی رنج میبرد.
هوش مصنوعی: تو مانند جنگی، غم و اندوهی را به جان میخری اما در عین حال با محبت و مهربانی، به اطرافیانت توجه میکنی و آنها را با خوشی و نیکی درمان میکنی.
هوش مصنوعی: در آسمان بلایایی به وجود آمده است، مانند ابرهایی که در محاصرهای قرار دارند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دائم در انتظار هستی و در دسترس قرار دادن خود برای کسانی که نیازمندند، به نوعی خود را آماده میکنی تا به خواستههای دیگران پاسخ دهی.
هوش مصنوعی: همواره بر حکومتی که حق و انصاف را رعایت کند، خداوند نعمت و برکت میبخشد.
هوش مصنوعی: این عید خوش برای تو آمده است که بختت و شریک زندگیات را به خوبی کنار هم دارد.
هوش مصنوعی: شدت به اندازه تمام عیدها محبوب است، مانند اینکه تو بر خسروان حق انتخاب داری.
هوش مصنوعی: من از فقر و ناداری تو چه میدانم؟ تو هم برای من چقدر دردی و نواختی داری؟
هوش مصنوعی: آیا تا به حال دیدهای که روزگار من بر هم ریخته است که به من نیز به همین شکل بیتاب و نگران برخورد کنی؟
هوش مصنوعی: اگر آرزویی بالاتر از این داشتی، باید بیشتر تلاش میکردی و از خودت خواستهای نشان میدادی.
هوش مصنوعی: بمان ای پادشاه، با شادی و خوشی تا این عید را که سیصد هزار نفر در آن جشن میگیرند، به خوبی سپری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه نیکو سخن گفت یاری به یاری
که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری
دل من همی جست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ باری
بتی چون بهاری به دست من آمد
[...]
ایا دیده تا روز شبهای تاری
بر این تخت سخت این مدور عماری
بیندیش نیکو که چون بیگناهی
به بند گران بسته اندر حصاری
تو را شست هفتاد من بند بینم
[...]
بتی را که بودم بدو روزگاری
جدا دارد از من بد آموزگاری
نداند غم و درد هجران یاران
جز آن کازموده است هجران یاری
اگر هرکسی طاقت هجر دارد
[...]
ز فردوس با زینت آمد بهاری
چو زیبا عروسی و تازه نگاری
بگسترده بر کوه و بر دشت فرشی
کش از سبزه پو دست وز لاله تاری
به گوهر بپیراست هر بوستانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.