دلا تا تو اندر هوان و هوائی
نه جفت زمینی نه جفت هوائی
بلا از تو بیند همیشه تن من
بلائی تو یا بر بلا مبتلائی
چرا مهر دستان زنی برگزیدی
که با دست و دستان او بر نیائی
نگاری نو آئین و یاری نوا زن
که دارد ترا خیره در بینوائی
ایا مهر تو آشنای تن و جان
چرا نیست با من ترا آشنائی
بمن ختم شد عاشقی بر تو خوبی
چنان چون بشاه جهان پادشائی
سر پادشاهان ابونصر مملان
که او را مسلم بود نیک رائی
ایا شهریاری که جود و سخا را
بدست و دل راد اصل و بنائی
مهی را قوامی شهری را نظامی
مهی را تو زیبی شهی را تو شائی
ولی را برادی سریر سروری
عدو را بمردی عنان عنائی
اگر سعد را کیمیای تو شاید
تو مر دولت سعد را کیمیائی
ترا من دعا چون کنم شهریارا
که تو خود پذیرنده هر دعائی
یکی را ببزم اندرون فال نیکی
یکی را برزم اندرون مر غوائی
همی زر ببخشی و مدحت ستانی
همی گنج کاهی و دانش فزائی
قضا در سنان تو بیند معادی
نداند که تو خود همیدون قضائی
کسی کو برزم اندر آید بر تو
نمی یابد از تو بمردی رهائی
که گر آتش است او تو آب روانی
و گر گرد گردد تو باد صبائی
همی بیوفائی کند بخت با من
ایا دست برد غم بیوفائی
من از هر دیاری همی تازم اینجا
نه از تنگدستی و از خیره رائی
ازیرا نخواهم که بر من کسی را
بود جز ترا کام و فرمانروائی
مرا از شکستن چنان درد ناید
که از ناکسان خواستن مومیائی
مرا در جهان نام پیدا تو کردی
که خواندیم از چاکران سرائی
مرا نام و نان باید از تو رسیدن
که کردم بنام تو مدحت سرائی
الا تا جهان هیچ خالی نباشد
ز خاکی و بادی و ناری و مائی
تو دائم بزی تا ز بهر تو گردد
سرای فنائی سرای بقائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نمایانگر احساسات عمیق عاشقانه و دردهایی است که شاعر به خاطر جدایی از معشوق خود احساس میکند. شاعر از تنهایی و بلایی که بر او فرود آمده، میگوید و از عدم آشنایی میان خود و محبوبش شکایت میکند. او میخواهد بگوید که معشوقش، اگرچه زیبا و بخشنده است، ولی او را درک نمیکند و نمیتواند به او نزدیک شود. در ادامه، شاعر نسبت به قدرت معشوق و تأثیر او بر زندگیاش تأمل میکند و به او دعا میکند که همواره در زندگیاش باقی بماند. در نهایت، شاعر آرزو دارد که در این دنیا و در رابطه با محبوبش، نام و نانی داشته باشد و امید به بقای این عشق نهفته است.
هوش مصنوعی: ای دل، تا زمانی که در این دنیا و اوهام و خیالات هستی، نه همتایی در زمین داری و نه همتایی در عالم بالا.
هوش مصنوعی: عذاب و رنجی که بر من میآید، همیشه از تو ناشی میشود. یا این که این درد و بلاء فقط بر تو نازل شده است.
هوش مصنوعی: چرا علاقهمندی را انتخاب کردی که با دستان او نتوانی پیشرفتی داشته باشی؟
هوش مصنوعی: دختری زیبا و جدیدالفتنه بیفزا، که دل من را تحت تأثیر قرار داده و مرا در این دنیای پریشانی به حیرت واداشته است.
هوش مصنوعی: آیا عشق تو با دل و جان من آشنا نیست؟ چرا بین ما هیچ رابطهای وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: عشق من به تو به اوج خود رسید، چنان که خوبی تو در دل من به اندازهای است که گویی تو پادشاه جهانی.
هوش مصنوعی: سر و نیکویی پادشاهان ابونصر مملان از آن روست که او به خوبی رایی که دارد، ایمان دارد.
هوش مصنوعی: آیا شهریاری هست که بخشندگی و سخاوت را در دل و وجود خود پرورش داده باشد و به عنوان پایه و اساس زندگیاش قرار دهد؟
هوش مصنوعی: ماه، به زیبایی و قوام خود معروف است و شهری به نظم و نظامش شناخته میشود. تو هم مانند ماه، زینتبخش و زیبا هستی و همچون پادشاه، شایستگی و لیاقت داشتهای.
هوش مصنوعی: ولی در اینجا به معنای ولیّ و رهبر است و احساس میشود که با قدرت و ارادهای قوی، سعی بر سروری و رهبری دارد. در مقابل، دشمن نیز به مردی قوی و شجاع اشاره دارد که به یک اندازه میتواند با او مقابله کند. در کل، این بیت به تضاد و تقابل قدرت و صفات شخصی بین رهبر و دشمن اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی کیمیاگری سعد را به دست بیاوری، میتوانی خوشبختی و دولت او را نیز به دست آوری.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم برای تو دعا کنم، ای شهریار، در حالی که تو خود به هر دعایی پاسخ میدهی؟
هوش مصنوعی: یکی به خوشگمانی و امیدواری به سوی آیندهی روشن میرود و دیگری در دل خود درگیر مشکلات و حوادث ناخوشایند است.
هوش مصنوعی: تو همواره در حال بخشیدن طلا هستی و نسبت به ستایشها حساسیت نشان میدهی، در حالی که گنجینهات ناچیز است و دانش تو افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: سرنوشت در تیر تو هدفی میبیند، اما نمیداند که تو خود همان سرنوشت هستی.
هوش مصنوعی: کسی که به میدان تو وارد شود، نمیتواند از تو دوری پیدا کند و از چنگالت نجات یابد.
هوش مصنوعی: اگر او آتش باشد، تو مانند آبی روان هستی و اگر او به گردی تبدیل شود، تو همانند بادی خنک خواهی بود.
هوش مصنوعی: بخت با من بیوفاست و همیشه به من خیانت میکند. ای دستان غم، از این بیوفایی دست بردارید.
هوش مصنوعی: من از هرجایی به اینجا آمدهام، نه به خاطر فقر و نه به خاطر نادانی.
هوش مصنوعی: زیرا نمیخواهم که هیچکس جز تو بر من تسلط و حکومت داشته باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که درد و رنجی که از شکستن و از بین رفتن چیزی به ما میرسد، به اندازه درد و رنجی نیست که از درخواست و انتظار از افرادی بیارزش و ناکارآمد تجربه میکنیم. به عبارتی، گاهی عدم توجه و خواستن از کسانی که هیچ ارزشی ندارند، برای ما به مراتب سختتر و دردناکتر است.
هوش مصنوعی: تو در جهان به من نام و اعتبار دادی، چنان که ما از خدمتگزاران تو یاد میکنیم.
هوش مصنوعی: من باید از تو نام و روزی بگیرم، چرا که برای تو به ستایش پرداختهام.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که جهان هرگز از عناصر اصلی مانند خاک، باد، آتش و آب خالی نمیماند. این چهار عنصر همواره در زندگی و محیط اطراف ما حضور دارند و وجودشان ضروری است.
هوش مصنوعی: همیشه تلاش کن تا زندگیات تبدیل به مکانی برای زندگی جاودان و ماندگار شود، نه مکانی که زودگذر و فانی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی ازتو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم وزین غم
[...]
نوای تو ای خوب ترک نوآیین
درآورد در کار من بینوایی
رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن
که هرگز مبادم ز عقشت رهایی
ز وصفت رسیدهست شاعر به شعری
[...]
کجائی تو این راحت جان کجائی
کجائی که هر چند خوانم نیائی
بریدم همه آشنائی ز وصلت
فراقت برد از طرب آشنائی
مرا هر زمانی هوایت بپرسد
[...]
نوا گوی بلبل که بس خوش نوایی
مبادا تو را زین نوا بینوایی
نواهای مرغان دو سه نوع باشد
تو هر دم زنی با نوایی نوایی
گر از عشق گویا شدستی تو چون من
[...]
نماند است در چشم من روشنائی
که افتاد با پیریم آشنائی
ز پیری چرا گشت تاریک چشمم
اگر آشنائی بود روشنائی
بهار جوانی فرو ریزد از هم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.