روزی به دو زانو بر دلدار نشستم
گفتم که تویی قبله من گفت که هستم
گفتم چه شد آن عهد محبت که تو بستی
گفتا که همان لحظهاش از ناز شکستم
گفتم که بخور باده گرفت و به زمین ریخت
گفتم که چرا ریختیاش گفت که مستم
گفتم ز که عاشقکشی آموختی امروز
گفتا که بدین شیوه من از روز الستم
گفتم که شکستی دل ما گفت درست است
گفتم که چرا خندهزنان گفت که مستم
گفتم چه شد آن دل که ز قصاب ربودی
برداشت ز زیر قدمش داد به دستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به دلدار خود نزدیک میشود و دربارهٔ عشق و وفاداری صحبت میکند. او از دلدار میپرسد که چرا به وعدههای محبتش عمل نکرده و دل او را شکسته است. دلدار با ناز و مستی پاسخ میدهد و نشان میدهد که از ابتدا به این شیوه رفتار کرده است. گوینده به او میگوید که دلش را شکسته و دلدار در پاسخ به این صحبتها تنها به حال مستی و بیخیالی اشاره میکند. در نهایت، گوینده به یادی از دلی که از دست داده میزند و دلدار آن را به او بازمیگرداند.
هوش مصنوعی: روزی با حالت دلباختگی به معشوق نشستم و به او گفتم که تو هدف و قبله من هستی. او با لبخندی پاسخ داد که بله، من همین هستم.
هوش مصنوعی: از من پرسیدند که چه شد به توافقی که در مورد محبت داشتیم. او پاسخ داد که به خاطر ناز و لذت خود، همان لحظهاش را شکست.
هوش مصنوعی: به او پیشنهاد کردم که نوشیدنی بخورد، اما او نوشیدنی را بر روی زمین ریخت. وقتی از او پرسیدم چرا این کار را کرد، پاسخ داد که به خاطر مست بودنش این کار را کرده است.
هوش مصنوعی: من از او پرسیدم که چگونه عاشقانه میکشی، امروز پاسخ داد که از روزی که به دنیا آمدهام، به این شیوه عادت کردهام.
هوش مصنوعی: به او گفتم که دل ما را شکستهای، او پاسخ داد که درست میگویی. پرسیدم چرا خنده میزنی، او گفت که من در حال مستی هستم.
هوش مصنوعی: گفتم چه شد با آن دلی که از قصاب گرفتی؟ حالا دلش را از زیر پایش برداشت و به من داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشکن صنما عهد که من توبه شکستم
وز بهر تو در کنج خرابات نشستم
اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک
زیرا که میان سخت به زنّار ببستم
پیش تو برم سجده میانبسته به زنّار
[...]
دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم
جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس
از دلق برون آمدم از زرق برستم
از صومعه با میکده افتاد مرا کار
[...]
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت
من فارغم از هر چه بگویند که هستم
ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود
[...]
آوازه در افتاد که من توبه شکستم
نه نه نه چنان است که من توبه پرستم
دادند به من چاشنی یی از خمِ مبدا
از جرعۀ آن جام چنین واله و مستم
ز آن گاه که دادند به من مشربۀ خضر
[...]
ای زاهد مستور، ز من دور، که مستم
با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم
زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی
من خرقهٔ پوشیده به زنار ببستم
همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.