زنم گردم غبار خاطر دلدار میگردم
شوم گر طوطی این آیینه را زنگار میگردم
میان ما و جانان آشنایی نیست بی نسبت
به هر رنگی که آن گل میشود من خار میگردم
ز یک افسانه در خوابیم اما از ره وحشت
به هر کس پا زند ایام من بیدار میگردم
مرا سرگشتگی برجاست تا در دل مکان داری
نفس تا هست بر گرد تو چون پرگار میگردم
به خاک افتاده چون آب روان قصاب در گلشن
به گرد قامت آن سرو خوشرفتار میگردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساسات عمیق و پیچیدهی عاشقانه سخن میگوید. شاعر از اشتیاق و درد دل به خاطر دوری از معشوق سخن میگوید و بیان میکند که همچون طوطی به دنبال جانان میگردد. او به این نکته اشاره میکند که میان او و محبوبش آشنایی و نزدیکی وجود ندارد و در هر شرایطی که آن معشوق به رنگی تغییر کند، او همچنان در حسرت و دوری باقی میماند. شاعر همچنین از بیداری و هوشیاریاش در این غم و درد سخن میگوید و به توصیف حالت دلش و سرگشتگیاش در جستجوی محبوب میپردازد. در نهایت، او خود را همچون آبی در حال جاری توصیف میکند که در جستجوی قامت محبوب، به هر سو میگردد.
هوش مصنوعی: میخواهم به خاطر محبوبم دلتنگی کنم و مانند طوطی، به این آینه مشغول شوم و زنگار بگیرم.
هوش مصنوعی: بین من و محبوبم هیچ آشنایی وجود ندارد. با وجود اینکه من به هر رنگی که آن گل تبدیل میشود، به خودم میگویم، تنها یک خار میشوم.
هوش مصنوعی: ما در دنیایی خیالی به سر میبریم، اما وقتی کسی به ما نزدیک میشود، به خاطر ترس، به واقعیت برمیگردیم و حالت هوشیاری و بیداری پیدا میکنیم.
هوش مصنوعی: من هنوز در گیجی و سردرگمی به سر میبرم، تا زمانی که در دل تو جایی داشته باشم. تا زمانی که نفس میکشم، همچون پرگاری دور تو میچرخم.
هوش مصنوعی: در باغ، به دور آن درخت زیبای خوشرفتار که مانند سرو است، دور میزنم و همچون آب روانی که به زمین افتاده است، در حالت افسردگی و ناامیدی به نظر میرسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طواف حاجیان دارم بگرد یار می گردم
نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار می گردم
مثال باغبانانم نهاده بیل بر گردن
برای خوشه خرما به گرد خار می گردم
نه آن خرما که چون خوردی شود بلغم کند صفرا
[...]
نگارا گرد کوی تو اگر بسیار می گردم
چو بلبل صد نوا دارم که در گلزار می گردم
تو قطب دایره رویی ومن در مرکز عشقت
سری بر نقطه بریک پای چون پرگار می گردم
بدان گیسو که صد چون من سراندر دام او دارد
[...]
شبی صدبار برگرد دل افکار می گردم
به بوی یوسفی برگرد این بازار می گردم
چنان افتاده از پرگار طاقت نقطه جانم
که بر گرد سر هر نقطه چون پرگار می گردم
خدا این طفل را ببخشد خواب آسایش
[...]
درین گلشن من بیدل ببوی یار میگردم
پی گنجی درین ویرانه همچون مار میگردم
سپهر عالم جانم طرار نقش امکانم
بگرد مرکز توحید چون پرگار میگردم
بلی گوی و بلا جویم قضا چوگان و من گویم
[...]
نه بر صحرا نظر دارم نه در گلزار میگردم
بهار فرصت رنگم به گرد یار میگردم
قضا چون مردمک جمعیت حالم نمیخواهد
تحیر مرکزی دارم که با پرگار میگردم
حیا کو تا زند آبی غبار هرزه تازم را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.